رمان عاشقم باش🙃🫀

part 91

چهار ماه بعد

ارسلان:بدووو دیانا دیرمون میشه
من:ای بابا اومدم دیگه
ارسلان:میرم پایین تو بیا
من:بش برو
اماده شدم رفتم پایین سوار ماشین شدم
من:چته تو هی بدو بدو
ارسلان:ذوق دارم بفهمم بچم چیه😂😃
من:عیششششش برو حالا
ارسلان:چشم
بعد 30 مین رسیدیم
رفتیم اتاق سونوگرافی
دکتر:چقدر دیر کردید
ارسلان:تقصیر خانمم بود اینقدر طولش داد
یه چشم غره ترسناکه به ارسلان رفتم
من:دیگه ببخشید
ارسلان:خانوم دکتر حالا بچه چیه؟ 🥺
دکتر:دختره
ارسلان:واییییییی دخترههههههه دخترمهههههههه خدا🥺🥺🥺🥺
من:اخییییی🥺
از دکتره تشکر کردیم رفتیم سوار ماشین شدیم بریم خونه
رسیدیم خونه
زنگ زدم پانیذ
پانیذ:الو سلام رفتین سونوگرافی؟
من:اره
پانیذ:اخ جونممممم... حالا برادر زاده خوشگلم چیه
من:دختره پانیذ🥺🥺🥺🥺
پانیذ:قخلممبکسصگژزمرمذملکیکقمفمللرمروذملکقکب🥺اخ خودااااااا الهییییی🥺
من:اره🥺
پانیذ:بش من میرم به همه خدم و حشم بگم خدافظ
من:خدافظظظظظظ😂
پانیذ:بای
تلفنو قطع کردم
ارسلان:ماشالله خواهرم و زنم هر دوشون فضول چه سریع همه میفهمن😂🥺
من:عه ارسلاننننننن


#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا