فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁵⁰
شخصیت های جدید : کارن ، جسیکا (نامزد کارن ) ، رُزالین ( مادر کارن)
2 سال و 6 ماه بعد :
کارن : کی میرسه ؟
جک (دستیار) : 10 دقیقه دیگه اینجاست قربان ؟
کارن : خوبه
جسیکا : اه کارن توی این هوای گرم بیست کلومتر راه منو کشوندی اینجا که بیام استقبال اون
کارن : جسیکا حواست به خودت باشه فک نکن اگه باهاش اینجوری رفتار کنی اون ساکت میمونه اگه عصبانیش کنی دیگه از دست منو مادرمم کاری برنمیاد فک کردی برای چی 2 ساله توی امریکاست
جسیکا : منظورت چیه ؟ مگه اون چیکارست ؟ اونم یه دختره دیگه
کارن : وقتی ببینش نظرت عوض میشه
جسیکا ؛ من تا حالا از نزدیک ندیدمش فقط عکسشو دیدم کنجکاو شدم بدونم کسی کارن اینقدر ازش میترسه واقعا کیه ؟
کارن ؛ کمی دورتر از باند فرودگاه توی م۱اشین نشسته بودیم که بعد 10 دقیقه جت فرود اومد در باز شد و مثل همیشه با همون جذبه خاص و سنگینش از جت پیاده شد به طرف ماشین حرکت کرد از ماشین پیاده شدم رفتم به سمتش
کارن : خوش اومدی دایانا
دایانا : ممنون
کارن : حالت چطوره ؟
دایانا : خوبم
کارن : معرفی میکنم نامزدم جسیکا
جسیکا : سلام من جسیکام نامزد کارن
دایانا : میدونم کارن بهم گفته بود
کارن : خیله خب بریم دیگه
کارن ؛ منو جسیکا عقب نشستیم و دایانا هم جلو نشست به طرف عمارت حرکت کردیم
دایانا ؛ بعد از دو سال برگشتم کره بعد از ترک کردن جیمین حتی یه شبم نتونستم بدون فکر کردن به گذشته بخوابم بیشتر از دوسال میشه که ترکش کردم سرنوشت کار کرد ادمی بشم که هیچکس جرئت نزدیک شدن بهشو نداره ادمی که بی رحم سنگ دل به نظر میاد ولی من اینطوری نبودم من هر شب و هر روز دلتنگش میشدم برای یکبار دیدنش حاضر بودم بمیرم اما با فکر کردن به گذشته چیزی برای گفتن نداشتم ....
دایانا : کجا میریم ؟
کارن : خونه جدیدمون توی سئول ، مادرم امروز یه مهمونی بزرگ ترتیب داده تا تورو به همه معرفی کنه
دایانا : در موردش حرف زده بودیم قرار شد اینکارو انجام ندیم
کارن : من باهاش حرف زدم ولی مادر اصرار داشت که به همه معرفیت کنه میخواد همکاریش رو با اعضای مافیای سئول شروع کنه واسه همین گفت میخواد تو توی همه ی همکاری ها همراهش باشی
دایانا : جک ، لیست افراد دعوت شده به مراسم و اطلاعاتشون رو تا شب توی اتاق کارم میخوام
جک : چشم قربان ، حتما
کارن ؛ بعد از چند دقیقه رسیدیم به ....
داستان وارد ماجرای جدیدی شده پس بکوب لایکو
2 سال و 6 ماه بعد :
کارن : کی میرسه ؟
جک (دستیار) : 10 دقیقه دیگه اینجاست قربان ؟
کارن : خوبه
جسیکا : اه کارن توی این هوای گرم بیست کلومتر راه منو کشوندی اینجا که بیام استقبال اون
کارن : جسیکا حواست به خودت باشه فک نکن اگه باهاش اینجوری رفتار کنی اون ساکت میمونه اگه عصبانیش کنی دیگه از دست منو مادرمم کاری برنمیاد فک کردی برای چی 2 ساله توی امریکاست
جسیکا : منظورت چیه ؟ مگه اون چیکارست ؟ اونم یه دختره دیگه
کارن : وقتی ببینش نظرت عوض میشه
جسیکا ؛ من تا حالا از نزدیک ندیدمش فقط عکسشو دیدم کنجکاو شدم بدونم کسی کارن اینقدر ازش میترسه واقعا کیه ؟
کارن ؛ کمی دورتر از باند فرودگاه توی م۱اشین نشسته بودیم که بعد 10 دقیقه جت فرود اومد در باز شد و مثل همیشه با همون جذبه خاص و سنگینش از جت پیاده شد به طرف ماشین حرکت کرد از ماشین پیاده شدم رفتم به سمتش
کارن : خوش اومدی دایانا
دایانا : ممنون
کارن : حالت چطوره ؟
دایانا : خوبم
کارن : معرفی میکنم نامزدم جسیکا
جسیکا : سلام من جسیکام نامزد کارن
دایانا : میدونم کارن بهم گفته بود
کارن : خیله خب بریم دیگه
کارن ؛ منو جسیکا عقب نشستیم و دایانا هم جلو نشست به طرف عمارت حرکت کردیم
دایانا ؛ بعد از دو سال برگشتم کره بعد از ترک کردن جیمین حتی یه شبم نتونستم بدون فکر کردن به گذشته بخوابم بیشتر از دوسال میشه که ترکش کردم سرنوشت کار کرد ادمی بشم که هیچکس جرئت نزدیک شدن بهشو نداره ادمی که بی رحم سنگ دل به نظر میاد ولی من اینطوری نبودم من هر شب و هر روز دلتنگش میشدم برای یکبار دیدنش حاضر بودم بمیرم اما با فکر کردن به گذشته چیزی برای گفتن نداشتم ....
دایانا : کجا میریم ؟
کارن : خونه جدیدمون توی سئول ، مادرم امروز یه مهمونی بزرگ ترتیب داده تا تورو به همه معرفی کنه
دایانا : در موردش حرف زده بودیم قرار شد اینکارو انجام ندیم
کارن : من باهاش حرف زدم ولی مادر اصرار داشت که به همه معرفیت کنه میخواد همکاریش رو با اعضای مافیای سئول شروع کنه واسه همین گفت میخواد تو توی همه ی همکاری ها همراهش باشی
دایانا : جک ، لیست افراد دعوت شده به مراسم و اطلاعاتشون رو تا شب توی اتاق کارم میخوام
جک : چشم قربان ، حتما
کارن ؛ بعد از چند دقیقه رسیدیم به ....
داستان وارد ماجرای جدیدی شده پس بکوب لایکو
۳۹.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.