شیرینی درد به انتقامشه
#شیرینی درد به انتقامشه
پارت ۲۳
ویو کوک
بالاخره این جشن مسخره تموم شد
سوار تاکسی شدم
پسرک از قاب پنجره ماشین به اسمان خیره شده بود اسمان که حالا سیاه سیاه شده بود
با کلید در خونه را باز کردم
فقط دلم میخواست کاری کنم که ارامش بگیرم فقط یکم اروم بشم
به سمت در یکی از اتاق های خونهام رفتم بازش کردم خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم
اینجا پر از خاطره بود برام
بوی رنگ دماغ پسرک را قلقلک میداد
اتاقی پر از رنگ ، بوم و نقاشی های زیبا
اینجا برخلاف جاهای دیگه برای پسرک بوی زندگی را میداد
به سمت یکی از بوم ها رفتم و بدون هدف شروع کردم نقاشی کردن
نمیدونم چند ساعت گذشت که بالاخره تموم شد
با خستگی به اثری که خلق کرده بودم چشم دوختم زیبا بود
بلند شدم و بدون فکر کردن به چیزی به سمت اتاق خوابم رفتم ...
خودم رو انداختم روی تختم
پسرک چشمانش را بسته و به ارامی به خواب رفت...
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا ازم حمایت کنید
پارت ۲۳
ویو کوک
بالاخره این جشن مسخره تموم شد
سوار تاکسی شدم
پسرک از قاب پنجره ماشین به اسمان خیره شده بود اسمان که حالا سیاه سیاه شده بود
با کلید در خونه را باز کردم
فقط دلم میخواست کاری کنم که ارامش بگیرم فقط یکم اروم بشم
به سمت در یکی از اتاق های خونهام رفتم بازش کردم خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم
اینجا پر از خاطره بود برام
بوی رنگ دماغ پسرک را قلقلک میداد
اتاقی پر از رنگ ، بوم و نقاشی های زیبا
اینجا برخلاف جاهای دیگه برای پسرک بوی زندگی را میداد
به سمت یکی از بوم ها رفتم و بدون هدف شروع کردم نقاشی کردن
نمیدونم چند ساعت گذشت که بالاخره تموم شد
با خستگی به اثری که خلق کرده بودم چشم دوختم زیبا بود
بلند شدم و بدون فکر کردن به چیزی به سمت اتاق خوابم رفتم ...
خودم رو انداختم روی تختم
پسرک چشمانش را بسته و به ارامی به خواب رفت...
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا ازم حمایت کنید
۲۵.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.