bad girl p: 60
با زانوم زدم تو شکمش که پرت شد اونور
یوهان: یاااا مثلا من قاتل بی چهره به این ابهت رو اینجوری میزنی
هانا: توهم دماغ جذاب منو شکوندی جذابیتم بیشترش به دماغم بود که شکوندیش
یوهان: زانوت همش استخونه هروقت کسی غیر ازمنو خواستی بزنی همونجوری بزن داغونش کن منو که داغون کردی
هانا: پس تورو چجوری بزنم
اومد نزدیکم دستمو گذاشت روسرش اروم دستمو نوازش وار کشید رو سرش
یوهان: منو اینجوری ولی بقیرو با همون زانوت ناقص کن
هانا: باشه حتما، راستی کی بود زنگ زد
یوهان: سوآ بود
سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم بهش که گف 1ساعت دیگه میریم خرید منمگفتم باشه قط کردم رفتم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو خشک کردم دیدم ساعت12:2دقیقس
زود راه افتادیم سمت مرکز خریدی که سوآ گفته بود
رسیدیم پیاده شدم رفتم پیششون سوجین و سوجون و سوآ یوهانم باهامون اومد
رفتیم مزون لباس عروس
سوآ هرچی لباس میپوشید یا خیلی باز بود یا خیلی شلوغ بود یا خیلی ساده بود
که اخر یع لباس پوشید هممون تائید کردیم ساعت شده بود 2رفتیم کت شلوارم برا سوجون گرفتیم با چنتا چیز دیگه ساعت3بود رفتیم رستوران غذا خوردین هممون برگشتیم خونه رفتم اتاقم لباس پوشیدم که گوشیم زنگ خورد «مردک بانی» نوشته بود
هانا: الو
کوک: چطوری
هانا: خوبم تو چطوری
کوک: منم خوبم، هانا دارم بهت میگم دیر نکنی بازم
هانا: باشه باشه زود میایم
کوک: دیرکنی میکشمت، خدافظ
هانا: خدافظ
قط کردم داشتم از گرسنگی میمردم رفتم اشپزخونه پیش اجوما
هانا: اجوما از گرسنگی مردم
اجوما: همیشه خدا گرسنته چی میخوری؟
هانا: کیمباپ داریم
اجوما: الان برات میارم
اجوما برام کیمباپ اوورد همشو خوردم
هانا: اخیش داشتم میمردم از گرسنگی
اجوما: من موندم چطوری جا داری انقد غذا میخوری بعد چاقم نمیشی لاغر ترم میشی
هانا: اجوما من یه روده اضافه دارم هرچی میخورم ازونجا میره ولی ماله شما از روده ی اصلی میره
اجوما: دیوونه(خنده)
هانا: اجوما یوهان رو ندیدی
اجوما: چرا تو اتاقه
هانا: مرسی من رفتم، رفتم اتاقم لباس پوشیدم(اسلاید1) موهامو بالا بستم گوشیمو برداشتم رفتم دنبال یوهان که دیدم اماده شده مامان بابام خونه نبودن سوار ماشین شدیم رفتیم سمت بار پارتی تو بار بود بار رو اجاره کردیم
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل
پرش زمانی ساعت9
هممون داشتیم ابجو و الکل میخوردیم ولی سوآ چون حامله بود لب به الکل نمیزد
جیمین: بچه ها بیاید یکم جرعت حقیقت بازی کنیم
همه: اوکی
نشستیم هممون جیمین بطری رو چرخوند افتاد به کوک و من
کوک: جرعت یا حقیقت
هانا: جرعت
کوک: اممم رمز گوشیتو بزن بده بهم
رمز گوشیمو زدم دادم دستش که گف
کوک: منو مردک بانی سیو کردی؟ 😳
هانا: ارععع
کوک: اخه اسم قحطی بود مردک بانی گذاشتی لاقل بانی یا بیبی بانی میزاشتی اخه مردک
هانا: مردک جذابتره
دوباره چرخوندش افتاد روبه کوکو سوآ
سوآ: جرعت یا حقیقت
کوک: جرعت
سوآ: اممم اها توو هانا تو عروسب اون اهنگی که خودتون نوشتین رو باید بخونین
هانا: واس چی خب خواننده هس
سوآ: هم اهنگیکه نوشتین خیلی خوبه هم صداتون باهم ترکیب عالین
دوبارع چرخوند افتاد به منو سوک یون
هانا: جرعت یا حقیقت
سوک یون: جرعت
هانا: پاشو بزن پس کله هرکی که بنظرت ازهمه جذابتره
سوک یون پاشد رف سمت کوک که یدفعه همزمان زد تو سر دوتامون
بعدم رف نشست
هانا: میمردی یکم بواش تر بزنی؟
سوک یون: اشکال نداره
پرش زمانی ساعت2صبح
بزور پاشدیم برگشتیم خونه وقتی رسیدم خونه به راس رفتم اتاقم با همون لباسا گرفتم خوابیدم
پرش زمانی ساعت12صبح
از خواب بلند شدم سرم خیلی درد میکرد دیشب خیلی خوردیم نگاهی به خودم کردم لباسای دیشب تنم بود پاشدم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو خشک کردم سردردم هنوز خوب نشده بود رفتم پیش اجوما یه چیزی بهم بده حالم خوب شه
که یوهانم اونجا بود اونم سرشو گرفته بود
هانا: اجوما سرم داره میترکه یچیزی بده بخورم
اجوما: مگه چقد خوردین که اینجوری شدین
یوهان: دیشب خیلی زیاده روی کردیم
اجوما: الان برا جفتتون دمنوش میارم
سرمو گذاشتم رو میز تا اجوما دمنوش یرامون اوورد با قرص گف اول قرصو بخوریم بعد دمنوش قرصو خوردیم بعدم دمنوشو خوردیم اخیش بهتر شدم سرم داش میترکید
هانا: اجوما دستت دردنکنه خیلی خوب بود
اجوما: نوش جونت دخترم
هانا: یوهان عروسی ساعت چنده؟
یوهان: ساعت6اگه میخوای جایی بری زود باش بریم که دیر نکنیم
هانا: میخوام ناخونامو ترمیم کنم صب کن برم اماده شم بریم
یوهان: باشه
رفتم اتاقم لباس پوشیدم(اسلاید2)موهامو باز گذاشتم
با یوهان رفتیم سمت ارایشگاه یوهان رف کار ناخنام بعد2ساعت تموم شد(اسلاید3) حساب کردم زدم بیرون اخه چطور ساعت2شد به یوهان زنگ نزدم رفتم خونه ناهار خوردم ساعت3بود لباسامو برداشتم سوئیچ ماشینمو هم برداشتم زدم بیرون رفتم سمت تالار
یوهان: یاااا مثلا من قاتل بی چهره به این ابهت رو اینجوری میزنی
هانا: توهم دماغ جذاب منو شکوندی جذابیتم بیشترش به دماغم بود که شکوندیش
یوهان: زانوت همش استخونه هروقت کسی غیر ازمنو خواستی بزنی همونجوری بزن داغونش کن منو که داغون کردی
هانا: پس تورو چجوری بزنم
اومد نزدیکم دستمو گذاشت روسرش اروم دستمو نوازش وار کشید رو سرش
یوهان: منو اینجوری ولی بقیرو با همون زانوت ناقص کن
هانا: باشه حتما، راستی کی بود زنگ زد
یوهان: سوآ بود
سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم بهش که گف 1ساعت دیگه میریم خرید منمگفتم باشه قط کردم رفتم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو خشک کردم دیدم ساعت12:2دقیقس
زود راه افتادیم سمت مرکز خریدی که سوآ گفته بود
رسیدیم پیاده شدم رفتم پیششون سوجین و سوجون و سوآ یوهانم باهامون اومد
رفتیم مزون لباس عروس
سوآ هرچی لباس میپوشید یا خیلی باز بود یا خیلی شلوغ بود یا خیلی ساده بود
که اخر یع لباس پوشید هممون تائید کردیم ساعت شده بود 2رفتیم کت شلوارم برا سوجون گرفتیم با چنتا چیز دیگه ساعت3بود رفتیم رستوران غذا خوردین هممون برگشتیم خونه رفتم اتاقم لباس پوشیدم که گوشیم زنگ خورد «مردک بانی» نوشته بود
هانا: الو
کوک: چطوری
هانا: خوبم تو چطوری
کوک: منم خوبم، هانا دارم بهت میگم دیر نکنی بازم
هانا: باشه باشه زود میایم
کوک: دیرکنی میکشمت، خدافظ
هانا: خدافظ
قط کردم داشتم از گرسنگی میمردم رفتم اشپزخونه پیش اجوما
هانا: اجوما از گرسنگی مردم
اجوما: همیشه خدا گرسنته چی میخوری؟
هانا: کیمباپ داریم
اجوما: الان برات میارم
اجوما برام کیمباپ اوورد همشو خوردم
هانا: اخیش داشتم میمردم از گرسنگی
اجوما: من موندم چطوری جا داری انقد غذا میخوری بعد چاقم نمیشی لاغر ترم میشی
هانا: اجوما من یه روده اضافه دارم هرچی میخورم ازونجا میره ولی ماله شما از روده ی اصلی میره
اجوما: دیوونه(خنده)
هانا: اجوما یوهان رو ندیدی
اجوما: چرا تو اتاقه
هانا: مرسی من رفتم، رفتم اتاقم لباس پوشیدم(اسلاید1) موهامو بالا بستم گوشیمو برداشتم رفتم دنبال یوهان که دیدم اماده شده مامان بابام خونه نبودن سوار ماشین شدیم رفتیم سمت بار پارتی تو بار بود بار رو اجاره کردیم
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل
پرش زمانی ساعت9
هممون داشتیم ابجو و الکل میخوردیم ولی سوآ چون حامله بود لب به الکل نمیزد
جیمین: بچه ها بیاید یکم جرعت حقیقت بازی کنیم
همه: اوکی
نشستیم هممون جیمین بطری رو چرخوند افتاد به کوک و من
کوک: جرعت یا حقیقت
هانا: جرعت
کوک: اممم رمز گوشیتو بزن بده بهم
رمز گوشیمو زدم دادم دستش که گف
کوک: منو مردک بانی سیو کردی؟ 😳
هانا: ارععع
کوک: اخه اسم قحطی بود مردک بانی گذاشتی لاقل بانی یا بیبی بانی میزاشتی اخه مردک
هانا: مردک جذابتره
دوباره چرخوندش افتاد روبه کوکو سوآ
سوآ: جرعت یا حقیقت
کوک: جرعت
سوآ: اممم اها توو هانا تو عروسب اون اهنگی که خودتون نوشتین رو باید بخونین
هانا: واس چی خب خواننده هس
سوآ: هم اهنگیکه نوشتین خیلی خوبه هم صداتون باهم ترکیب عالین
دوبارع چرخوند افتاد به منو سوک یون
هانا: جرعت یا حقیقت
سوک یون: جرعت
هانا: پاشو بزن پس کله هرکی که بنظرت ازهمه جذابتره
سوک یون پاشد رف سمت کوک که یدفعه همزمان زد تو سر دوتامون
بعدم رف نشست
هانا: میمردی یکم بواش تر بزنی؟
سوک یون: اشکال نداره
پرش زمانی ساعت2صبح
بزور پاشدیم برگشتیم خونه وقتی رسیدم خونه به راس رفتم اتاقم با همون لباسا گرفتم خوابیدم
پرش زمانی ساعت12صبح
از خواب بلند شدم سرم خیلی درد میکرد دیشب خیلی خوردیم نگاهی به خودم کردم لباسای دیشب تنم بود پاشدم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو خشک کردم سردردم هنوز خوب نشده بود رفتم پیش اجوما یه چیزی بهم بده حالم خوب شه
که یوهانم اونجا بود اونم سرشو گرفته بود
هانا: اجوما سرم داره میترکه یچیزی بده بخورم
اجوما: مگه چقد خوردین که اینجوری شدین
یوهان: دیشب خیلی زیاده روی کردیم
اجوما: الان برا جفتتون دمنوش میارم
سرمو گذاشتم رو میز تا اجوما دمنوش یرامون اوورد با قرص گف اول قرصو بخوریم بعد دمنوش قرصو خوردیم بعدم دمنوشو خوردیم اخیش بهتر شدم سرم داش میترکید
هانا: اجوما دستت دردنکنه خیلی خوب بود
اجوما: نوش جونت دخترم
هانا: یوهان عروسی ساعت چنده؟
یوهان: ساعت6اگه میخوای جایی بری زود باش بریم که دیر نکنیم
هانا: میخوام ناخونامو ترمیم کنم صب کن برم اماده شم بریم
یوهان: باشه
رفتم اتاقم لباس پوشیدم(اسلاید2)موهامو باز گذاشتم
با یوهان رفتیم سمت ارایشگاه یوهان رف کار ناخنام بعد2ساعت تموم شد(اسلاید3) حساب کردم زدم بیرون اخه چطور ساعت2شد به یوهان زنگ نزدم رفتم خونه ناهار خوردم ساعت3بود لباسامو برداشتم سوئیچ ماشینمو هم برداشتم زدم بیرون رفتم سمت تالار
۱۲.۵k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.