PART 10
وقتی فقط با دوستات رفته بودی اما... ❤️🩹❤
یهویی به یکی برخورد کردم پاشدم خواستم برم که دستمو گرفت
تهیونگ: کجا با این عجله😏
ا/ت: ولم کن
تهیونگ: اگه نکنم
ا/ت: اگه نکنی اگه نکنی..
تهیونگ: چی شد ساکت شدی
کوک: هیونگ
تهیونگ: یه کار بهت سپردما😐
ا/ت که میبینه اینا دارن حرف میزنن سعی کرد اروم فرار کنه اما تهیونگ خیلی محکم دستشو گرقته بود
تهیونگ: جایی تشریف میبری؟؟
ا/ت: بابا اه چقدر شماها منو محکم میگیرید دستم کنده شد
تهکوک:...... سکوت
کوک ا/ت رو میبره و تو یه اتاق میندازه و درو قفل میکنه
ا/ت: باز کنین دروووووو اهههه
و شروع میکنه به گریه
30مین بعد
دیگه گریم بند اومد
ا/ت تو دلش: اینحوری نمیشه باید دنبال راه فرار باشم
ا/ت پا میشه و دور و ورو نگاه میکنه
یعنییی چییییی پنجره ای نیست
رقت سمت در
اهههه اینم که ققله پس چی کار. کنمممممم
داشتم به اینا فک میکردم که خوابم برد
ویو تهیونگ
بعد از اینکه کارامو انجام دادم اومدم اتاقم دیدم کوک نشسته و داره فکر میکنه و لبخند میزنه
تهیونگ: به چی میخندی؟ چرا تو فکری
کوک: دختره خیلی باحاله راستش( بغض) یاد اجیم افتادم اونم اینجوری بود
تهیونگ: تو چرا راجب خانوادت هیچوقت حرف نمیزنی میتونی بهم اعتماد کنی و بگی❤❤️🩹
کوک: راستش وقتی بچه بودم 2تا خواهر داشتم یروز باخانوادم رفتیم بیرون بابام یه جا نگه داشت تا من برم دستشویی و بهم گفت ما میریم میدونو دور میزنیم تا از اون طرف بریم و من گفتم باشه وقتی برگشتم با صحنه که ای که نمیتونستم باورش کنم مواجه شدم اون ماشین ما بود و چپ شده بود سریع رفتم سمت ماشین و بابامو دیدم که پرت شده اونور رفتم سمتش سرمو گذاشتم رو قلبش و دیدم نمیزنه با داد گفتم بابا بابا خواهش میکنم تنهامممم نزار اما حدسم درست بود اون مرده بود نمیتونستم باور کنم اشکام بند نمیومدن خواستم برم سمت خواهرام که اونجا یه موتوری زد بهم و من بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم خبری از خانوادم نبود و اونحا با تو اشنا شدم🥺
تهیونگ: چه حادثه دردناکی و ازت ممنونم که قوی موندی
و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ: چه زندگی دردناکی داشته
باید میرفتم سراغ دختره داشتم به این فکر میکردم چجوری رامش کنم که رسیدم به در قفلشو باز کردم دیدم خوابیده
تهیونگ: هی دختره
(((نکته: بچه ها تهیونگ اسم ا/ت رو میدونه ولی نمیخواد نشون بده که استعلام ا/ت رو گرقته👉🏻)))
ا/ت: یهو از خواب پرید و پریشون و هراسون بود
تهیونگ: چتهه ترسیدم
ا/ت:(سرشو میندازه پایین و میگه) ببخشید
تهیونگ: میخوای بری خونه؟
ا/ت: خب معلومه چطور؟
تهیونگ: باید یه کاری رو انجام بدی تا بزارم بری
ا/ت: چی کاری اونقت؟
تهیونگ: بباید برام جاسوسی کنی
ا/ت: مگه من جاسوسم نمیخوام بزارید برم
تهیونگ: خب 2تا انتخاب داری
مرگ
جاسوسی
ا/ت: هیچکدوم
تهیونگ: میدونستی خیلی پرویی
تهیونگ: تازه دست تو نیست اگه نخوای جاسوسی کنی مجبور میشم بکشمت
ا/ت: فرار میکنم
تهیونگ: هرچقدرم فرار کنی مثل این دفعه میگیریمت کوچولو
ا/ت: من کوچولو نیستم
تهیونگ: معلومه... تا فردا بهت وقت میدم فکر کنی
و رفت
ا/ت باید چی کار کنم اونا منو میکشن
30مین بعد
تق تق تق صدای در
یکی تومد تو
اجوما: دخترم شامت
ا/ت: خاله شغل اونایی که منو اوردن اینجا چیه؟؟ و خیلی ممنون
اجوما: میگم ولی نگی من گفتما
ا/ت: چشم
اجوما: مافیا
ا/ت: چیییییی
اجوما: هیسسس... بهتره به حرفشون عمل کنی و اگر نه میکشنت 😶🌫️
و رفت
ا/ت تو ذهنش یعنی چی کار کنم کهههه....
خماری تموم نشدنی
و شرط:
لایک 10
فالو: 5
و قراره برم خونه مامان بزرگم بمونم🫤😕😒
از اون طرف به دوستم گفتم بریم پارک بانوان از اون طرف بقیه فالور های کانال گله میکنن که چرا مطلب نمیزاری از این طرف شما بعد مجبورم تا صبح بیدار بمونم از اون طرف کیدراماهام مونده از این طرف اتاقم کثیفه از اون طرف اجیم نت نمیده ووو......درک کنید دیگه🫠🫡🫡🫡🫡❤
یهویی به یکی برخورد کردم پاشدم خواستم برم که دستمو گرفت
تهیونگ: کجا با این عجله😏
ا/ت: ولم کن
تهیونگ: اگه نکنم
ا/ت: اگه نکنی اگه نکنی..
تهیونگ: چی شد ساکت شدی
کوک: هیونگ
تهیونگ: یه کار بهت سپردما😐
ا/ت که میبینه اینا دارن حرف میزنن سعی کرد اروم فرار کنه اما تهیونگ خیلی محکم دستشو گرقته بود
تهیونگ: جایی تشریف میبری؟؟
ا/ت: بابا اه چقدر شماها منو محکم میگیرید دستم کنده شد
تهکوک:...... سکوت
کوک ا/ت رو میبره و تو یه اتاق میندازه و درو قفل میکنه
ا/ت: باز کنین دروووووو اهههه
و شروع میکنه به گریه
30مین بعد
دیگه گریم بند اومد
ا/ت تو دلش: اینحوری نمیشه باید دنبال راه فرار باشم
ا/ت پا میشه و دور و ورو نگاه میکنه
یعنییی چییییی پنجره ای نیست
رقت سمت در
اهههه اینم که ققله پس چی کار. کنمممممم
داشتم به اینا فک میکردم که خوابم برد
ویو تهیونگ
بعد از اینکه کارامو انجام دادم اومدم اتاقم دیدم کوک نشسته و داره فکر میکنه و لبخند میزنه
تهیونگ: به چی میخندی؟ چرا تو فکری
کوک: دختره خیلی باحاله راستش( بغض) یاد اجیم افتادم اونم اینجوری بود
تهیونگ: تو چرا راجب خانوادت هیچوقت حرف نمیزنی میتونی بهم اعتماد کنی و بگی❤❤️🩹
کوک: راستش وقتی بچه بودم 2تا خواهر داشتم یروز باخانوادم رفتیم بیرون بابام یه جا نگه داشت تا من برم دستشویی و بهم گفت ما میریم میدونو دور میزنیم تا از اون طرف بریم و من گفتم باشه وقتی برگشتم با صحنه که ای که نمیتونستم باورش کنم مواجه شدم اون ماشین ما بود و چپ شده بود سریع رفتم سمت ماشین و بابامو دیدم که پرت شده اونور رفتم سمتش سرمو گذاشتم رو قلبش و دیدم نمیزنه با داد گفتم بابا بابا خواهش میکنم تنهامممم نزار اما حدسم درست بود اون مرده بود نمیتونستم باور کنم اشکام بند نمیومدن خواستم برم سمت خواهرام که اونجا یه موتوری زد بهم و من بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم خبری از خانوادم نبود و اونحا با تو اشنا شدم🥺
تهیونگ: چه حادثه دردناکی و ازت ممنونم که قوی موندی
و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ: چه زندگی دردناکی داشته
باید میرفتم سراغ دختره داشتم به این فکر میکردم چجوری رامش کنم که رسیدم به در قفلشو باز کردم دیدم خوابیده
تهیونگ: هی دختره
(((نکته: بچه ها تهیونگ اسم ا/ت رو میدونه ولی نمیخواد نشون بده که استعلام ا/ت رو گرقته👉🏻)))
ا/ت: یهو از خواب پرید و پریشون و هراسون بود
تهیونگ: چتهه ترسیدم
ا/ت:(سرشو میندازه پایین و میگه) ببخشید
تهیونگ: میخوای بری خونه؟
ا/ت: خب معلومه چطور؟
تهیونگ: باید یه کاری رو انجام بدی تا بزارم بری
ا/ت: چی کاری اونقت؟
تهیونگ: بباید برام جاسوسی کنی
ا/ت: مگه من جاسوسم نمیخوام بزارید برم
تهیونگ: خب 2تا انتخاب داری
مرگ
جاسوسی
ا/ت: هیچکدوم
تهیونگ: میدونستی خیلی پرویی
تهیونگ: تازه دست تو نیست اگه نخوای جاسوسی کنی مجبور میشم بکشمت
ا/ت: فرار میکنم
تهیونگ: هرچقدرم فرار کنی مثل این دفعه میگیریمت کوچولو
ا/ت: من کوچولو نیستم
تهیونگ: معلومه... تا فردا بهت وقت میدم فکر کنی
و رفت
ا/ت باید چی کار کنم اونا منو میکشن
30مین بعد
تق تق تق صدای در
یکی تومد تو
اجوما: دخترم شامت
ا/ت: خاله شغل اونایی که منو اوردن اینجا چیه؟؟ و خیلی ممنون
اجوما: میگم ولی نگی من گفتما
ا/ت: چشم
اجوما: مافیا
ا/ت: چیییییی
اجوما: هیسسس... بهتره به حرفشون عمل کنی و اگر نه میکشنت 😶🌫️
و رفت
ا/ت تو ذهنش یعنی چی کار کنم کهههه....
خماری تموم نشدنی
و شرط:
لایک 10
فالو: 5
و قراره برم خونه مامان بزرگم بمونم🫤😕😒
از اون طرف به دوستم گفتم بریم پارک بانوان از اون طرف بقیه فالور های کانال گله میکنن که چرا مطلب نمیزاری از این طرف شما بعد مجبورم تا صبح بیدار بمونم از اون طرف کیدراماهام مونده از این طرف اتاقم کثیفه از اون طرف اجیم نت نمیده ووو......درک کنید دیگه🫠🫡🫡🫡🫡❤
۱۵.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.