پارت آخر
دکتر ضربان قلب بیمار داره میاد پایین
_باید اول گلوله رو در بیارم
بیمار داره از دست میره دکتر
_درش آوردم بخیه بزنیم
قلب بیمار داره می ایسته
ته:ات
_اقای کیم تهیونگ اروم باشین به بیمار دارو بی هوشی تزریق کن
چشم دکتر
ته:ات
جراعی تموم شد و دکتر از اتاق عمل تهیونگ اومد بیرون
نام:تهیونگ حالش چطوره
_ایشون خوبن عمل سختی بود گلوله رو در آوردیم ولی الان خوبن ولی یه بار بیدار شدن و می گفتن ات عمل ایشون تموم نشد
نام:نمیدونم
کوک:حال ات چطوره دکتر
گلوله رو در آوردیم ولی وضعیتشون خوب نیس
کوک:خوب میشه
نمیتونم جواب قطعی بدم با اجازه
نام:تهیونگ خوبه ات چطوره
جیمین:خوب نیست
دو روز گذشته ولی نه ات بهوش اومد نه ته
ات:تهیونگ
کوک:ات بهوش اومدی
ات:تهیونگ خوبه
کوک:خوبه
ات:منو ببر پیشش
نام:دختر تازه بهوش اومدی
ات:منو ببرین پیش تهیونگ
ات از روی تخت بلند میشه و سرم ها رو درمیارع و میره اتاق تهیونگ
ات:تهیونگ
کوک:ات بهوش اومدی
ات:تهیونگ چرا
کوک:اون خوبه
ات میره دست ته رومیگیره
ات:عشقم ببین من به قولم عمل کردم و بیدار شدم تو هم بیدار شو دیگه
دکترا میان و میخوان ات رو ببرن ولی اون نمیره و کنار تهیونگ میخوابه
ته
چشمام رو باز کردم اطراف رو نگاه کردم ات کنارم بود
کوک:پسر
کوک داشت حرف میزنم که گفتم ساکت باش ات کنارم بود پس خوبه خیالم راحت شد
ات:تهیونگ
ته:بیدار شدی
خوبی بهوش اومدی تهیونگ
ات شروع میکنه به گریه کردن ته اشکاشو پاک میکنه و میگه اروم باش دیگه هردومون خوبیم دکترا ته رو معاینه میکنن و میگن خوبه
ات:من دیگه میرم اتاقم
ته:نمیشه نری بیا بغلم
ولی
بیا دیگه باشه
ات:دردت که نمیاد
نه تو
اصلا
ات
جانم
دوست دارم
منم
از اینکه کنار عشقم تهیونگ خیلی خوشحالم دوساله که منتظر بودم تا کنار هم باشیم الان حس میکنم خوش شانس ترین زن دنیام چون میتونم کنار عشقم باشم منو تهیونگ کلی باهم حرف زدیم حس خیلی خوبی داره که با عشقت وقت بگذرونی دوست دارم کیم تهیونگ
یک هفته بعد
ات
امروز روز عروسی من با تهیونگه تو اتاق عروس منتظرش بودم سئوجون بعد مدتی دستگیر شد ازش طلاق گرفتم البته فرقی نمیکرد چون اون اعدام شد یونگ کنارم بود
یو:ات کمتر بخند عروس باید خجالتی باشع
ات:امروز بهترین روز زندگیمه چرا نخندم اینو بیخیال لباسم خوبه خوشگل شدم
عالی شدی
لباس عروس اسلاید دو
ته:پسرا بریم نریم وقتش شده نشده
نام:اروم باش پسر
ته:نمیشه نمیشه
جیمین:دیوونه شده
شوگا:تهیونگ «با داد»
ته: چیه
اروم ریلکس باش
بعد از کلی کلنجار رفتن رفتم اتاق ات وقتی دیدنش یه لحظه هنک کردم خیلی خوشگل شده بود
ات:چطور شدم
ته:چیزه عالی عالی شدی بریم
بریم
اونا باهم داشت میرفت دست تو دست
ته:خیلی خوشحالم
منم
بعد از دوسال جدایی اونا بهم رسیدن و ازدواج کردن بعد از اون شب کنار هم زندگی کردن درسته که تو زندگیشون دعوا داشتن گاهی ات مقصر و گاهی ته مقصر بود ولی دعوا نمک زندگیه و اونا بازم کنار هم بودن
جدی پایان این داستان غمگین بود ات مرد ته هم خودکشی میکرد ولی شادش کردم چون همونطور که یکی گفت اینقدر که زندگی تلخه داستان ها حداقل باید شاد باشن
فقط کاش همه عشاق بهم برسن و شاد زندگی کنن
بای
_باید اول گلوله رو در بیارم
بیمار داره از دست میره دکتر
_درش آوردم بخیه بزنیم
قلب بیمار داره می ایسته
ته:ات
_اقای کیم تهیونگ اروم باشین به بیمار دارو بی هوشی تزریق کن
چشم دکتر
ته:ات
جراعی تموم شد و دکتر از اتاق عمل تهیونگ اومد بیرون
نام:تهیونگ حالش چطوره
_ایشون خوبن عمل سختی بود گلوله رو در آوردیم ولی الان خوبن ولی یه بار بیدار شدن و می گفتن ات عمل ایشون تموم نشد
نام:نمیدونم
کوک:حال ات چطوره دکتر
گلوله رو در آوردیم ولی وضعیتشون خوب نیس
کوک:خوب میشه
نمیتونم جواب قطعی بدم با اجازه
نام:تهیونگ خوبه ات چطوره
جیمین:خوب نیست
دو روز گذشته ولی نه ات بهوش اومد نه ته
ات:تهیونگ
کوک:ات بهوش اومدی
ات:تهیونگ خوبه
کوک:خوبه
ات:منو ببر پیشش
نام:دختر تازه بهوش اومدی
ات:منو ببرین پیش تهیونگ
ات از روی تخت بلند میشه و سرم ها رو درمیارع و میره اتاق تهیونگ
ات:تهیونگ
کوک:ات بهوش اومدی
ات:تهیونگ چرا
کوک:اون خوبه
ات میره دست ته رومیگیره
ات:عشقم ببین من به قولم عمل کردم و بیدار شدم تو هم بیدار شو دیگه
دکترا میان و میخوان ات رو ببرن ولی اون نمیره و کنار تهیونگ میخوابه
ته
چشمام رو باز کردم اطراف رو نگاه کردم ات کنارم بود
کوک:پسر
کوک داشت حرف میزنم که گفتم ساکت باش ات کنارم بود پس خوبه خیالم راحت شد
ات:تهیونگ
ته:بیدار شدی
خوبی بهوش اومدی تهیونگ
ات شروع میکنه به گریه کردن ته اشکاشو پاک میکنه و میگه اروم باش دیگه هردومون خوبیم دکترا ته رو معاینه میکنن و میگن خوبه
ات:من دیگه میرم اتاقم
ته:نمیشه نری بیا بغلم
ولی
بیا دیگه باشه
ات:دردت که نمیاد
نه تو
اصلا
ات
جانم
دوست دارم
منم
از اینکه کنار عشقم تهیونگ خیلی خوشحالم دوساله که منتظر بودم تا کنار هم باشیم الان حس میکنم خوش شانس ترین زن دنیام چون میتونم کنار عشقم باشم منو تهیونگ کلی باهم حرف زدیم حس خیلی خوبی داره که با عشقت وقت بگذرونی دوست دارم کیم تهیونگ
یک هفته بعد
ات
امروز روز عروسی من با تهیونگه تو اتاق عروس منتظرش بودم سئوجون بعد مدتی دستگیر شد ازش طلاق گرفتم البته فرقی نمیکرد چون اون اعدام شد یونگ کنارم بود
یو:ات کمتر بخند عروس باید خجالتی باشع
ات:امروز بهترین روز زندگیمه چرا نخندم اینو بیخیال لباسم خوبه خوشگل شدم
عالی شدی
لباس عروس اسلاید دو
ته:پسرا بریم نریم وقتش شده نشده
نام:اروم باش پسر
ته:نمیشه نمیشه
جیمین:دیوونه شده
شوگا:تهیونگ «با داد»
ته: چیه
اروم ریلکس باش
بعد از کلی کلنجار رفتن رفتم اتاق ات وقتی دیدنش یه لحظه هنک کردم خیلی خوشگل شده بود
ات:چطور شدم
ته:چیزه عالی عالی شدی بریم
بریم
اونا باهم داشت میرفت دست تو دست
ته:خیلی خوشحالم
منم
بعد از دوسال جدایی اونا بهم رسیدن و ازدواج کردن بعد از اون شب کنار هم زندگی کردن درسته که تو زندگیشون دعوا داشتن گاهی ات مقصر و گاهی ته مقصر بود ولی دعوا نمک زندگیه و اونا بازم کنار هم بودن
جدی پایان این داستان غمگین بود ات مرد ته هم خودکشی میکرد ولی شادش کردم چون همونطور که یکی گفت اینقدر که زندگی تلخه داستان ها حداقل باید شاد باشن
فقط کاش همه عشاق بهم برسن و شاد زندگی کنن
بای
۱۲.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.