* وقتی مافیا گروگانت میگیره پارت 1
ویو ا/ت
بازم مثل همیشه از خواب پاشدم و یه دوش 10 مینی گرفتم و صبحونه خوردم و دربه در به دنبال کار گشتم هووووف دیگه خسته شدم هرجا میرفتم منو قبول نمیکردن اخه سابقه کاری نداشتم تا ظهر گشتم ولی بازم نتونستم کار پیدا کنم خسته شدم و رفتم خونم ( ا/ت تنها زندگی میکنه )
رفتم و یدونه رامیون درست کردم و خوردم نشستم رو کاناپه و داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم که صحنه ترسناک اومد و همون لحه تلفن زنگ خورد وحشت کردم ولی دوستم لیا بود ای پدرسگ قلبم اومد تو شلوارم با عصبانیت جواب دادم
ا/ت : بیشعور مرض داری الان زنگ میزنی
لیا : مگه الان چیه
ا/ت : هیچی ولش چی کار داشتی زنگ زدی ؟
لیا : میگم امشب میای بریم بیرون تو جنگل پیکنیک بابقیه دوستامون؟
ا/ت : نمیدونم
لیا : ترو خدا
ا/ت : هوف باشه
لیا : هوررررررررررررراااااا
ا/ت : شت
ا/ت : کاری نداری ؟
لیا: نه فقط ساعت 6 بعد از ظهر میام دنبالت
ا/ت : اوکی بای
لیا: بای
* ساعت 6 بعد از ظهر *
ویو ا/ت
نشستم تو ماشین و چند تا از دوستامون اومده بودن
رسیدیم تو جنگل و یه جا اتیش روشن کردیم و یه 5 شیش ساعت موندیم و غذا خوردیم و سوجو خوردیم
ساعت11شب بود و بچها همه مست بودن اما من مست نکردم
هوا تاریک تاریک بود و من از توی جگل صدا پا میشنیدم که به بچه ها گفتم اما گفتن مستی و توهم زدی که یه دفعه یه لشگر ادمبا کت های سیاه و یه تفنگ دستشون از لای درختا دیده شدن
تا وقتی بچه ها ادم هارو دیدن سریع رفتن تو ماشین و فرار کردن اما
منو جا گذاشتن ای کثافتا داشتم همینجوری بهشون فوش میدادم که یهو
ادامه دارد
#کره_جنوبی#بی_تی_اس#بلک_پینک#کیپاپ#کیدراما
بازم مثل همیشه از خواب پاشدم و یه دوش 10 مینی گرفتم و صبحونه خوردم و دربه در به دنبال کار گشتم هووووف دیگه خسته شدم هرجا میرفتم منو قبول نمیکردن اخه سابقه کاری نداشتم تا ظهر گشتم ولی بازم نتونستم کار پیدا کنم خسته شدم و رفتم خونم ( ا/ت تنها زندگی میکنه )
رفتم و یدونه رامیون درست کردم و خوردم نشستم رو کاناپه و داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم که صحنه ترسناک اومد و همون لحه تلفن زنگ خورد وحشت کردم ولی دوستم لیا بود ای پدرسگ قلبم اومد تو شلوارم با عصبانیت جواب دادم
ا/ت : بیشعور مرض داری الان زنگ میزنی
لیا : مگه الان چیه
ا/ت : هیچی ولش چی کار داشتی زنگ زدی ؟
لیا : میگم امشب میای بریم بیرون تو جنگل پیکنیک بابقیه دوستامون؟
ا/ت : نمیدونم
لیا : ترو خدا
ا/ت : هوف باشه
لیا : هوررررررررررررراااااا
ا/ت : شت
ا/ت : کاری نداری ؟
لیا: نه فقط ساعت 6 بعد از ظهر میام دنبالت
ا/ت : اوکی بای
لیا: بای
* ساعت 6 بعد از ظهر *
ویو ا/ت
نشستم تو ماشین و چند تا از دوستامون اومده بودن
رسیدیم تو جنگل و یه جا اتیش روشن کردیم و یه 5 شیش ساعت موندیم و غذا خوردیم و سوجو خوردیم
ساعت11شب بود و بچها همه مست بودن اما من مست نکردم
هوا تاریک تاریک بود و من از توی جگل صدا پا میشنیدم که به بچه ها گفتم اما گفتن مستی و توهم زدی که یه دفعه یه لشگر ادمبا کت های سیاه و یه تفنگ دستشون از لای درختا دیده شدن
تا وقتی بچه ها ادم هارو دیدن سریع رفتن تو ماشین و فرار کردن اما
منو جا گذاشتن ای کثافتا داشتم همینجوری بهشون فوش میدادم که یهو
ادامه دارد
#کره_جنوبی#بی_تی_اس#بلک_پینک#کیپاپ#کیدراما
۴.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.