part²⁹🐊🧋🫐
شین هه « اول های شب بود و به خاطر سوز سرمای زمستان حسابی یخ کرده بودیم.... موهام همراه باد جا به جا میشدن و توی مسیری پر از درخت فقط صدای جیر جیر جیرجیرک ها و سُم اسب هامون به گوش میرسید!
آری « وقتی به مکان اقامت سفیر های مینگ رسیدیم سر و وضعمون رو مرتب کردیم و بعد از نشون دادن نشان مخصوص وارد شدیم..... دوجین قرار بود مراقب در ها باشه و من و شین هه دنبال یه مدرک بگردیم! یا دسته کم چیزی که برای ولیعهد مهم باشه
شین هه « حقیقتا بعضی از ادما لایق جایگاه خوب نیستن.... اونایی که به مردم عادی ظلم میکنن رو نباید اشراف زاده خطاب کرد! استرس زیادی داشتم چون سرنوشت ما امشب مشخص میشد.... با عجله کمد ها رو بررسی میکردم و وقتی به اخرای جشن نزدیک میشدیم تصمیم گرفتم اتاق فرستاده اصلی رو با دقت بیشتری بگردم!
_همه جا رو زیر و رو کرده بودن اما اثری از یک دست نوشته یا دست کم یه شئ بدردبخور نبود! درست زمانی که فکر میکردن بازم تایم برای گشتن دارن فرستاده اصلی همراه محافظ هاش به سمت اتاقش قدم برداشته بود
دوجین « باید بریم الانه که جشن تموم بشه
شین هه « اما باید یه دسته نوشته لعنتی اینجا باشه
آری « اگه گیر بیفتیم کارمون ساخته اس بیا برگردیم هه!
شین هه « من میخوام بازم اینجا رو بگردم
_بدون توجه به جیغ و داد آری و دوجین دوباره وارد اتاق شد و این دفعه سعی کرد با دقت بیشتری اتاق رو بررسی کنه...... کلافه شد بود و استرس...کاری کرده بود که احساس خفگی بهش دست بده! زمانی که دست برد تا آب بنوشه چشمش به جعبه ای اوفتاد که پشت کوزه چینی آب مخفی شده بود
شین هه « خودشه!
خیلی اروم اشیاء مقابل جعبه رو برداشتم و با دیدن نامه ای که مهر و موم شده بود بدون نگاه کردن به محتواش برش داشتم و توی آستینم قایمش کردم.... هر چیزی که از نظرم بدرد بخور بود برداشتم و بعد از اینکه جعبه رو سر جاش گذاشتم سینی چای ای که به عنوان پوشش اورده بودیم برداشتم
آری « د.. دوجین اون سفیره ویژه اس!
دوجین « هه هنوز داخله! حالا باید چیکار کنیم؟
آری « عادی رفتار کن! بزار فکر کنه برای نظافت اومدیم
فرستاده ویژه « شما ....اینجا چیکار میکنید؟
دوجین « ندیمه ها رو برای نظافت اوردیم قربان
فرستاده ویژه « در نبود من؟ ولی من احساس میکنم برای گشتن اتاقم اومدین
آری « ما جرعت همچین جسارتی رو نداریم
شین هه « با شنیدن صدای بیگانه سفیر ویژه دستم روی دستگیره خشک شد و برای لحظه ای نفسم رفت.... نمیدونستم چطوری اما باید خارج میشدیم! صحیح و سالم
سفیر ویژه « چند نفرین؟
دوجین « س.. سه نفر
سفیر ویژه « و نفر سوم کجاست؟
شین هه « اینجام عالیجناب
_خیلی اروم پله ها اقامتگاه فرستاده رو پایین اومد و مقابلش ایستاد..... تعظیم کوتاهی کرد و در تلاش بود تا استرسش رو پنهان کنه
آری « وقتی به مکان اقامت سفیر های مینگ رسیدیم سر و وضعمون رو مرتب کردیم و بعد از نشون دادن نشان مخصوص وارد شدیم..... دوجین قرار بود مراقب در ها باشه و من و شین هه دنبال یه مدرک بگردیم! یا دسته کم چیزی که برای ولیعهد مهم باشه
شین هه « حقیقتا بعضی از ادما لایق جایگاه خوب نیستن.... اونایی که به مردم عادی ظلم میکنن رو نباید اشراف زاده خطاب کرد! استرس زیادی داشتم چون سرنوشت ما امشب مشخص میشد.... با عجله کمد ها رو بررسی میکردم و وقتی به اخرای جشن نزدیک میشدیم تصمیم گرفتم اتاق فرستاده اصلی رو با دقت بیشتری بگردم!
_همه جا رو زیر و رو کرده بودن اما اثری از یک دست نوشته یا دست کم یه شئ بدردبخور نبود! درست زمانی که فکر میکردن بازم تایم برای گشتن دارن فرستاده اصلی همراه محافظ هاش به سمت اتاقش قدم برداشته بود
دوجین « باید بریم الانه که جشن تموم بشه
شین هه « اما باید یه دسته نوشته لعنتی اینجا باشه
آری « اگه گیر بیفتیم کارمون ساخته اس بیا برگردیم هه!
شین هه « من میخوام بازم اینجا رو بگردم
_بدون توجه به جیغ و داد آری و دوجین دوباره وارد اتاق شد و این دفعه سعی کرد با دقت بیشتری اتاق رو بررسی کنه...... کلافه شد بود و استرس...کاری کرده بود که احساس خفگی بهش دست بده! زمانی که دست برد تا آب بنوشه چشمش به جعبه ای اوفتاد که پشت کوزه چینی آب مخفی شده بود
شین هه « خودشه!
خیلی اروم اشیاء مقابل جعبه رو برداشتم و با دیدن نامه ای که مهر و موم شده بود بدون نگاه کردن به محتواش برش داشتم و توی آستینم قایمش کردم.... هر چیزی که از نظرم بدرد بخور بود برداشتم و بعد از اینکه جعبه رو سر جاش گذاشتم سینی چای ای که به عنوان پوشش اورده بودیم برداشتم
آری « د.. دوجین اون سفیره ویژه اس!
دوجین « هه هنوز داخله! حالا باید چیکار کنیم؟
آری « عادی رفتار کن! بزار فکر کنه برای نظافت اومدیم
فرستاده ویژه « شما ....اینجا چیکار میکنید؟
دوجین « ندیمه ها رو برای نظافت اوردیم قربان
فرستاده ویژه « در نبود من؟ ولی من احساس میکنم برای گشتن اتاقم اومدین
آری « ما جرعت همچین جسارتی رو نداریم
شین هه « با شنیدن صدای بیگانه سفیر ویژه دستم روی دستگیره خشک شد و برای لحظه ای نفسم رفت.... نمیدونستم چطوری اما باید خارج میشدیم! صحیح و سالم
سفیر ویژه « چند نفرین؟
دوجین « س.. سه نفر
سفیر ویژه « و نفر سوم کجاست؟
شین هه « اینجام عالیجناب
_خیلی اروم پله ها اقامتگاه فرستاده رو پایین اومد و مقابلش ایستاد..... تعظیم کوتاهی کرد و در تلاش بود تا استرسش رو پنهان کنه
۲۱۳.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.