فیک جیمین ( زندگی من) پارت 15
از زبان ا/ت :
بعد مراسم جیمین منو سوار ماشین کرد نا ببره خونه جدید.
اون شب برام مثل یه خواب بود. یه رویا. برام مثل بهشت بود. بعد چند دقیقه خوابم برد و وقتی رسیدیم جیمین دستمو گرفت و گفت : خانم قشنگم رسیدیم پاشو.
بیدار شدم و یه لبخند زدم بعد گفتم : دلم نمیخواد هیچ وقت این شب تموم شه.
بعد رفتیم تو خونه. یه خونه ویلایی بود خیلی قشنگ بود. طبقه بالا اتاق و سرویس بهداشتی بود پایین اشپزخونه و سالن. پشت خونه یه حیاط استخر دار و یه موزیک دو نفره.
رفتم توی اتاق و لباسامو عوض کردم. یه لباس استین بلند توسی و یه شلوار گشاد توسی.
نشستم روی میز ارایشم و ارایش رو باک می کردم که جیمین اومد تو اتاق بدونه اینکه بفهمم. از پشت دستشو پیچید درم و بوسیدم. یه لبخند زدم و چشامو بستم بعد رفت لباساشو در اورد و یه لباس عین من پوشید ( ست شدیم) .
بعد گفتم : جیمین یه فیلم باهم ببینیم. صورتشو اورد جلویه صورتمو اروم گفت : چرا که نه. تا صبح بهت نگاه میکنم . بعد رفتم توی اتاق و یه پتو نازک برداشتم و رفتم توی سالن.
جیمین نشسته بود روی مبل و دسته شو گذاشته بود بالای مبل یه فیلم گذاشتم و بهم لبخند زد رفتم بغلش نشستم و سرمو گذاشتم رو سینش. دست کشید رو سرم و گفت : دیگه برای خودم شدی نمیزارم از پیشم جم بخوری.
(1 ساعت بعد )
پاشدم و گفتم : هایییی خیلی خستم عزیزم پاشیم بریم بخوابیم؟
گفت : باشه تو برو منم میام.
رفتم روی تخت دراز کشیدم. بعد چند دقیقه که چشام گرم شده بود جیمین اومد توی اتاق و اروم بغلم دراز کشید.
از پشت بغلم کرد و پتو کشید روم.
فردا صبح که از خواب بیدار شدم جیمین پایین بود. رفتم اماده بشم بریم شرکت. یه لباس قرمز روشن پوشیدم و یه شلوار جین مشکی پام کردم. یکم رژ گونه زدن با یه رژ لب قرمز.
موهامو باز کردم و یه تل قرمزم زدم.
رفتم از پله ها پایین جیمین داشت با تهیونگ حرف میزد.
برگشت دیدم که به تهیونگ گفت : وایسا. ...
چشاش گرد شده بود منم بهش نگاه کردم و لبخند زدم گوشی رو گذاشت کنار و اومد سمتم.
موهامو کشید پشت گوشم و دستامو گرفت و اروم گفت : خیلی خوشگل شدی عشقم.
کرواتشو رو سال کردم و گفتم : تو هم خوشتیپ شدی.
بعد رفتیم جلو در کفت داشته بلند قرمزمم پام کردم و سوار ماشین شدیم.
از جیمین پرسیدم: با تهیونگ راجب چی حرف میزدین؟!
گفت : امروز چنتا کارمند قراره بیان
گفتم : چه خوب.
بعد رفتیم سمت شرکت وقتی رسیدیم. همه بهمون تبریک گفتم.
( چند دقیقه بعد)
جلسه داشتیم رفتم سر جلسه انگار کارمند دایه جدید قرار بود اشنا شن با اینجا.
۰۰۰۰۰۰۰
بعد مراسم جیمین منو سوار ماشین کرد نا ببره خونه جدید.
اون شب برام مثل یه خواب بود. یه رویا. برام مثل بهشت بود. بعد چند دقیقه خوابم برد و وقتی رسیدیم جیمین دستمو گرفت و گفت : خانم قشنگم رسیدیم پاشو.
بیدار شدم و یه لبخند زدم بعد گفتم : دلم نمیخواد هیچ وقت این شب تموم شه.
بعد رفتیم تو خونه. یه خونه ویلایی بود خیلی قشنگ بود. طبقه بالا اتاق و سرویس بهداشتی بود پایین اشپزخونه و سالن. پشت خونه یه حیاط استخر دار و یه موزیک دو نفره.
رفتم توی اتاق و لباسامو عوض کردم. یه لباس استین بلند توسی و یه شلوار گشاد توسی.
نشستم روی میز ارایشم و ارایش رو باک می کردم که جیمین اومد تو اتاق بدونه اینکه بفهمم. از پشت دستشو پیچید درم و بوسیدم. یه لبخند زدم و چشامو بستم بعد رفت لباساشو در اورد و یه لباس عین من پوشید ( ست شدیم) .
بعد گفتم : جیمین یه فیلم باهم ببینیم. صورتشو اورد جلویه صورتمو اروم گفت : چرا که نه. تا صبح بهت نگاه میکنم . بعد رفتم توی اتاق و یه پتو نازک برداشتم و رفتم توی سالن.
جیمین نشسته بود روی مبل و دسته شو گذاشته بود بالای مبل یه فیلم گذاشتم و بهم لبخند زد رفتم بغلش نشستم و سرمو گذاشتم رو سینش. دست کشید رو سرم و گفت : دیگه برای خودم شدی نمیزارم از پیشم جم بخوری.
(1 ساعت بعد )
پاشدم و گفتم : هایییی خیلی خستم عزیزم پاشیم بریم بخوابیم؟
گفت : باشه تو برو منم میام.
رفتم روی تخت دراز کشیدم. بعد چند دقیقه که چشام گرم شده بود جیمین اومد توی اتاق و اروم بغلم دراز کشید.
از پشت بغلم کرد و پتو کشید روم.
فردا صبح که از خواب بیدار شدم جیمین پایین بود. رفتم اماده بشم بریم شرکت. یه لباس قرمز روشن پوشیدم و یه شلوار جین مشکی پام کردم. یکم رژ گونه زدن با یه رژ لب قرمز.
موهامو باز کردم و یه تل قرمزم زدم.
رفتم از پله ها پایین جیمین داشت با تهیونگ حرف میزد.
برگشت دیدم که به تهیونگ گفت : وایسا. ...
چشاش گرد شده بود منم بهش نگاه کردم و لبخند زدم گوشی رو گذاشت کنار و اومد سمتم.
موهامو کشید پشت گوشم و دستامو گرفت و اروم گفت : خیلی خوشگل شدی عشقم.
کرواتشو رو سال کردم و گفتم : تو هم خوشتیپ شدی.
بعد رفتیم جلو در کفت داشته بلند قرمزمم پام کردم و سوار ماشین شدیم.
از جیمین پرسیدم: با تهیونگ راجب چی حرف میزدین؟!
گفت : امروز چنتا کارمند قراره بیان
گفتم : چه خوب.
بعد رفتیم سمت شرکت وقتی رسیدیم. همه بهمون تبریک گفتم.
( چند دقیقه بعد)
جلسه داشتیم رفتم سر جلسه انگار کارمند دایه جدید قرار بود اشنا شن با اینجا.
۰۰۰۰۰۰۰
۱۰.۴k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱