رقابت پارت 4
همینطور که داشتیم میگشتیم گوشیم زنگ خورد
مامانم بود جواب دادم
گفت که 1ماه ایران عروسیه دایی کوچیکته
شنیدم عقد کردن
و گفتم باشه
کوک: کی بود
شوگا زد پس کلش
ا. ت: مامانم
کوک: چی گفت
نامجون زد پس کلش
ا. ت : 1 ماه دیگه عروس به دایی کوچیکمه باید برم
کوک: اووو
ا. ت : دوست دارین بیاین
جین : مگه میشه
ا. ت : آره
شوگا: پس میایم
ا. ت: خوبه
نامجون؛ صبر کنید کمپانی
جیمین : یه ماه دیگه کنسرت نداریم پس میریم
نامجون: باشه
مامانم بود جواب دادم
گفت که 1ماه ایران عروسیه دایی کوچیکته
شنیدم عقد کردن
و گفتم باشه
کوک: کی بود
شوگا زد پس کلش
ا. ت: مامانم
کوک: چی گفت
نامجون زد پس کلش
ا. ت : 1 ماه دیگه عروس به دایی کوچیکمه باید برم
کوک: اووو
ا. ت : دوست دارین بیاین
جین : مگه میشه
ا. ت : آره
شوگا: پس میایم
ا. ت: خوبه
نامجون؛ صبر کنید کمپانی
جیمین : یه ماه دیگه کنسرت نداریم پس میریم
نامجون: باشه
۳.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.