Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
(مهمونی بعد عقد)
(دریا)
خسته شده بودم و کلافه بچه هایی رو مخ فامیل ک بدتر همیش یا گریه یا دعوا رفتم تو حیاط ک کمند نشسته بود
دریا:کمند بیا تو
کمند:دریا بیا
رفتم کنارش ک دیدم گریه کرده
دریا: گریه کردی؟
کمند: بهرام بهم خیانت کرده
دریا: بهرام؟کی؟کجا؟
کمند: رفته بودم مسافرت برای کارم بعد پروازم عقب افتاد وگفتم بیام خونه امدم دیدم صدای هایی ناجور میاد نگاه کردم دیدم بهرام با یک دختره
دریا: بعدش چیکار کردی؟
کمند:قش کردم
دریا: الان میخوای چیکار کنی؟
کمند: میخواستم طلاق بگیرم ک فهمیدم باردارم(باگریه)
دریا: نه
کمند:اره و دوم اینک من سرطان دارم
کمند بغل کردم و همنجور تو بغلم گریه میکرد
کمند:حالا چیکار کنم دریا
دریا: فدات شم گریهنکن نفسم نکن اینجوری
کمند: چجوری به بهرام بگم
دریا: مگه نمدونه؟
کمند: نه
بهرام: چی رو نمدونم؟
کمند از بغلم امد بیرون
دریا: کی امدی؟
بهرام:این مهم نیست چی رو ازم مخفی میکنید هااا
میره به سمت کمند
بهرام:من ک سر اون ازت معذرت خواهی کردم کمند من چرا اینجوری میکنی
کمند: سر اون نیست
بهرام: سرچی نکنه میخوای ازم طلاق بگیری؟
کمند: میخوام ولی نمیشه
بهرام کمی مکث میکنه
بهرام:بارداری؟
کمند سرشو تکون میده
بهرام:اخ این ک خیلی خوبه(باذوق)
دریا: ولی کمند سرطان داره
کمند: عععععععععع دریا
دریا: باید بدونه ک
بهرام: شوخی بامزه بود
کمند: شوخی نیست
بهرام از جاش بلند شد ک تا امدم یک قدمراه بره افتاد زو زمین رفتم به سمتش و پسرا رو صدا زدم
کامیار: چیشده بهرام
بهرام: خوبم خوبم دست بهم نزنین
کامیار:برین اب بیارید
صدرا رفت اب اورد ک کمند رفت پیش بهرام
کمند: بیا عشقم اینو بخور
بهرام:تو از پیشم نمیری هاا از جام تکون نخوری
کمند محکم بغل میکنه
(۴سال بعد)
(دریا)
چهار سال گذشته بود ما امده بودیم سر خونه زندگیمون عروسی نگرفتیم و بجاش پول عروسی دادیم به نیازمندان،کمند به سلامتی بچشو به دنیا اورد و با سرطانش جنگید بچش دختره اسمشم گذاشتن ستاره صدرا و مبیناهم یک دوقلوه دارن ک اسم پسره امیرعلی و اسم دختره فاطمه،و امیر ک تو لندن یک دختر ایرانی گرفته و هنوز بچه ندارن،ماهم هنوز بچه نداریم
لباس هامو پوشیدم اخه وقت دکتر داشتم چون چند روزی بود زیرشکمم درد میکرد ماشینمو روشن کردم و به سمت مطب رفتم رسیدم ک به موقع رسیدم نوبتم بود رفتم داخل
دکتر:گفتی چند وقته دلت درد میکنه؟
دریا:یک سه چهار روزی میشه
(مهمونی بعد عقد)
(دریا)
خسته شده بودم و کلافه بچه هایی رو مخ فامیل ک بدتر همیش یا گریه یا دعوا رفتم تو حیاط ک کمند نشسته بود
دریا:کمند بیا تو
کمند:دریا بیا
رفتم کنارش ک دیدم گریه کرده
دریا: گریه کردی؟
کمند: بهرام بهم خیانت کرده
دریا: بهرام؟کی؟کجا؟
کمند: رفته بودم مسافرت برای کارم بعد پروازم عقب افتاد وگفتم بیام خونه امدم دیدم صدای هایی ناجور میاد نگاه کردم دیدم بهرام با یک دختره
دریا: بعدش چیکار کردی؟
کمند:قش کردم
دریا: الان میخوای چیکار کنی؟
کمند: میخواستم طلاق بگیرم ک فهمیدم باردارم(باگریه)
دریا: نه
کمند:اره و دوم اینک من سرطان دارم
کمند بغل کردم و همنجور تو بغلم گریه میکرد
کمند:حالا چیکار کنم دریا
دریا: فدات شم گریهنکن نفسم نکن اینجوری
کمند: چجوری به بهرام بگم
دریا: مگه نمدونه؟
کمند: نه
بهرام: چی رو نمدونم؟
کمند از بغلم امد بیرون
دریا: کی امدی؟
بهرام:این مهم نیست چی رو ازم مخفی میکنید هااا
میره به سمت کمند
بهرام:من ک سر اون ازت معذرت خواهی کردم کمند من چرا اینجوری میکنی
کمند: سر اون نیست
بهرام: سرچی نکنه میخوای ازم طلاق بگیری؟
کمند: میخوام ولی نمیشه
بهرام کمی مکث میکنه
بهرام:بارداری؟
کمند سرشو تکون میده
بهرام:اخ این ک خیلی خوبه(باذوق)
دریا: ولی کمند سرطان داره
کمند: عععععععععع دریا
دریا: باید بدونه ک
بهرام: شوخی بامزه بود
کمند: شوخی نیست
بهرام از جاش بلند شد ک تا امدم یک قدمراه بره افتاد زو زمین رفتم به سمتش و پسرا رو صدا زدم
کامیار: چیشده بهرام
بهرام: خوبم خوبم دست بهم نزنین
کامیار:برین اب بیارید
صدرا رفت اب اورد ک کمند رفت پیش بهرام
کمند: بیا عشقم اینو بخور
بهرام:تو از پیشم نمیری هاا از جام تکون نخوری
کمند محکم بغل میکنه
(۴سال بعد)
(دریا)
چهار سال گذشته بود ما امده بودیم سر خونه زندگیمون عروسی نگرفتیم و بجاش پول عروسی دادیم به نیازمندان،کمند به سلامتی بچشو به دنیا اورد و با سرطانش جنگید بچش دختره اسمشم گذاشتن ستاره صدرا و مبیناهم یک دوقلوه دارن ک اسم پسره امیرعلی و اسم دختره فاطمه،و امیر ک تو لندن یک دختر ایرانی گرفته و هنوز بچه ندارن،ماهم هنوز بچه نداریم
لباس هامو پوشیدم اخه وقت دکتر داشتم چون چند روزی بود زیرشکمم درد میکرد ماشینمو روشن کردم و به سمت مطب رفتم رسیدم ک به موقع رسیدم نوبتم بود رفتم داخل
دکتر:گفتی چند وقته دلت درد میکنه؟
دریا:یک سه چهار روزی میشه
۷.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.