read my ill luck(پارت ۲)
فقط به یه چشم غره اکتفا میکنم،دست به سینه میشم و لبامو آویزون میکنم.
نامجون برای چهره نگران آپا با لبخند سری تکون میده که مثال قراره دلگرم کننده باشه اما
به نظر من فقط شبیه اون عروسک کوکی های ترسناکی شدن که سرشونو تند تند تکون میدن
نفسمو با صدا بیرون میدم.نامجون دستشو رو شونه پسرش می زاره:
-جیمینا!این پسرمه.جئون جونگ کوک.
سرمو با تردید کج میکنم و ناخواسته تکرار میکنم:
-جئون؟
نامجون میخنده و انگار که منتظر بوده باشه میگه:
-جونگ کوک پسر خودم نیست و واسه همین فاصله سنیمون کمه و فامیالمون فرق میکنه.
شونه باال میندازم و یونگی درونم،کنترلمو به دست میگیره:
-به چپ و راستم!
نامجون و آپا هم زمان با چشای درشت بر می گردن سمتم.
بعضی وقتا اینطوری پشمای مردم رو می زنم!
جونگ کوک لبشو گاز می گیر تا نخنده و من آرزو میکنم غیر از دوتا دستم،دوازده تا دست
دیگه با میدل فینگر اضافه داشتم تا با عشق تقدیمش کنم.
آپا جین گلوشو صاف میکنه:
-خوش اومدی نامجونی.و تو جونگ کوکی.
نامجون به آپام چشمک میزنه:
-به زودی میشی کیم سوکجین و اینجام میشه خونه هردومون،پارک سوکجین!
اگه بگم اون لحظه چشمام اندازه دستم نشد دروغ گفتم!
به لکنت میفتم:
-آ...آپا...تو میخوای با این شترمرغ...از-از-از...همون از چیز کنی؟؟
آپا جین لبخند ترسیده ای بهم میزنه:
_ازدواج...او بله!بله....
نامجون که میفهمه گند زده با صدای غیرطبیعی داد میزنه:
-خب جیمین!چطوره با جونگ کوک بری و اتاقشو نشونش بدی و بیشتر باهم آشنا بشین؟
یونگی درونم پوکر میگه:منفی
ولی من آهی میکشم با سر به جونگ کوک اشاره میکنم و میرم تا بددبختیو با دستای خودم استارت بزنم
نامجون برای چهره نگران آپا با لبخند سری تکون میده که مثال قراره دلگرم کننده باشه اما
به نظر من فقط شبیه اون عروسک کوکی های ترسناکی شدن که سرشونو تند تند تکون میدن
نفسمو با صدا بیرون میدم.نامجون دستشو رو شونه پسرش می زاره:
-جیمینا!این پسرمه.جئون جونگ کوک.
سرمو با تردید کج میکنم و ناخواسته تکرار میکنم:
-جئون؟
نامجون میخنده و انگار که منتظر بوده باشه میگه:
-جونگ کوک پسر خودم نیست و واسه همین فاصله سنیمون کمه و فامیالمون فرق میکنه.
شونه باال میندازم و یونگی درونم،کنترلمو به دست میگیره:
-به چپ و راستم!
نامجون و آپا هم زمان با چشای درشت بر می گردن سمتم.
بعضی وقتا اینطوری پشمای مردم رو می زنم!
جونگ کوک لبشو گاز می گیر تا نخنده و من آرزو میکنم غیر از دوتا دستم،دوازده تا دست
دیگه با میدل فینگر اضافه داشتم تا با عشق تقدیمش کنم.
آپا جین گلوشو صاف میکنه:
-خوش اومدی نامجونی.و تو جونگ کوکی.
نامجون به آپام چشمک میزنه:
-به زودی میشی کیم سوکجین و اینجام میشه خونه هردومون،پارک سوکجین!
اگه بگم اون لحظه چشمام اندازه دستم نشد دروغ گفتم!
به لکنت میفتم:
-آ...آپا...تو میخوای با این شترمرغ...از-از-از...همون از چیز کنی؟؟
آپا جین لبخند ترسیده ای بهم میزنه:
_ازدواج...او بله!بله....
نامجون که میفهمه گند زده با صدای غیرطبیعی داد میزنه:
-خب جیمین!چطوره با جونگ کوک بری و اتاقشو نشونش بدی و بیشتر باهم آشنا بشین؟
یونگی درونم پوکر میگه:منفی
ولی من آهی میکشم با سر به جونگ کوک اشاره میکنم و میرم تا بددبختیو با دستای خودم استارت بزنم
۱۸.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.