p②
یوهی: جیمین اروم باش ولش کن دیگه گذشت ببین منم خوبم
جیمین: یوهی... گفتم کجاست *عصبی*
یوهی: نمیدونم ولی بیچاره خودش هم خیلی ترسیده بود کل کارا رو اون کرد*منظورش کارای بیمارستانه*
جیمین: کی بود شناختیش؟*حرصی*
منم ک دیدم جیمین اروم نمیگیره و همش عصبیه ی فکری زد ب سرم
یوهی: ن نشناختمش......... اخخخخخخ ج.. جیمین سرم درد میکنه *علکی مثلا میخاد هواس جیمین رو پرت کنه تا یادش بره دنبال مقصر تصادف بگرده*
جیمین: یوهی.... وایسا وایسا الان برات میرم مسکن میگیرم *رفت*
یوهی: اخییییییش
جیمین: بیا اینو بخور
بخاطر اینکه درد داشتم خوردمش
یوهی: جیمین؟!
جیمین: جونم؟
یوهی: میشه بریم خونه
جیمین: اما عشقم اگه بمونی ک بهتره اینجوری خیالمون راحت میشه ک چیزیت نشده
یوهی: اما من خوبم این صد باره دارم بهت میگم خوبم...... بریم دیگههههه
جیمین: باشه باشه میریم تو اماده شو تا منم برم کارای ترخیص رو انجام بدم بیام
یوهی: باشه
پرش خونه:/
جیمین: اروم دراز بکش و استراحت کن
یوهی: باشه
ویو یوهی
یک ساعتی بود ک روی تخت دراز کشیده بودم حوصلم سر رفت رفتم پایین دیدم تلویزیون روشته خواستم خاموشش کنم دیدم جیمی روی مبل ب کیوت ترین حالت ممکن خوابش برده تلویزیون رو خاموش کردم و نشستم جلوی مبل روی زانو هام و ب صورت جیمین نگاه میکردم دستمو کشیدم روی صورتش ک ی تکون خورد
یوهی: جیمین؟...... عشقم؟... موچی من؟.... پاشو برو روی تخت بخواب اینجا اذیت میشی*اروم*
جیمین: هومممممم....... یوهی بزار یکن دیگه بخوابم لطفا *خواب الو*
یوهی: باشه بخواب اما برو توی اتاق بخواب اینجا کمر درد میگیری
جیمین:.....
بازم ببخشید ک دیر شد واقعا این چند روز خیلی درگیر بودم🙏🙏
جیمین: یوهی... گفتم کجاست *عصبی*
یوهی: نمیدونم ولی بیچاره خودش هم خیلی ترسیده بود کل کارا رو اون کرد*منظورش کارای بیمارستانه*
جیمین: کی بود شناختیش؟*حرصی*
منم ک دیدم جیمین اروم نمیگیره و همش عصبیه ی فکری زد ب سرم
یوهی: ن نشناختمش......... اخخخخخخ ج.. جیمین سرم درد میکنه *علکی مثلا میخاد هواس جیمین رو پرت کنه تا یادش بره دنبال مقصر تصادف بگرده*
جیمین: یوهی.... وایسا وایسا الان برات میرم مسکن میگیرم *رفت*
یوهی: اخییییییش
جیمین: بیا اینو بخور
بخاطر اینکه درد داشتم خوردمش
یوهی: جیمین؟!
جیمین: جونم؟
یوهی: میشه بریم خونه
جیمین: اما عشقم اگه بمونی ک بهتره اینجوری خیالمون راحت میشه ک چیزیت نشده
یوهی: اما من خوبم این صد باره دارم بهت میگم خوبم...... بریم دیگههههه
جیمین: باشه باشه میریم تو اماده شو تا منم برم کارای ترخیص رو انجام بدم بیام
یوهی: باشه
پرش خونه:/
جیمین: اروم دراز بکش و استراحت کن
یوهی: باشه
ویو یوهی
یک ساعتی بود ک روی تخت دراز کشیده بودم حوصلم سر رفت رفتم پایین دیدم تلویزیون روشته خواستم خاموشش کنم دیدم جیمی روی مبل ب کیوت ترین حالت ممکن خوابش برده تلویزیون رو خاموش کردم و نشستم جلوی مبل روی زانو هام و ب صورت جیمین نگاه میکردم دستمو کشیدم روی صورتش ک ی تکون خورد
یوهی: جیمین؟...... عشقم؟... موچی من؟.... پاشو برو روی تخت بخواب اینجا اذیت میشی*اروم*
جیمین: هومممممم....... یوهی بزار یکن دیگه بخوابم لطفا *خواب الو*
یوهی: باشه بخواب اما برو توی اتاق بخواب اینجا کمر درد میگیری
جیمین:.....
بازم ببخشید ک دیر شد واقعا این چند روز خیلی درگیر بودم🙏🙏
۲۸.۴k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.