فیک کازابلانکا " پارت اول "
بعد از گذاشتن کُلت پشت کمرش وارد مغازه الماس فروشی شد .
با حرکت دستهاش به افرادش اجازه حمله رو داد و با پوزخند به تهیونگ خیره شد که حتی از یک الماس هم نمیگذشت و همه ی الماس هارو داخل کوله پشتیش میریخت .
تهیونگ به سمت یونگی دویید و گفت : هیونگ همه الماسارو برداشتیم .
یونگی : توی راه ترتیب این بادیگاردارو بده .
تهیونگ : چیکارشون کنم ؟
یونگی : هر ۱۰ نفرشون رو بکش و با الماس ها به عمارت برگرد .. درضمن قبل از خارج شدن یکبار دیگه هم سنسور هارو چک کن .
تهیونگ به گفتن باشه ای اکتفا کرد و مشغول چک کردن سنسور ها شد .
یونگی از مغازه خارج شد و روی صندلی چرمی وَن لم داد .
یونگی : با آخرین سرعت رانندگی کن ویلسون .
ویلسون : چشم آقا .
ویلسون همچنان که رانندگی میکرد مشغول حرف زدن با یونگی شد .
ویلسون : همه چیز خوب پیش میره ؟
یونگی : البته که خوب پیش میره .
ویلسون : چقدر پول برداشت کردید ؟
یونگی که متوجه میکروفون گوشه ی ون شده بود پوزخند زد و ادامه داد : تقریبا ۲ میلیارد دلار .
ویلسون : حالا میخواید اسپانیا رو ترک کنید ؟
یونگی با زیرکی گفت : انگار رسیدیم .. درسته ؟ فکر نکنم قرار باشه اسپانیارو ترک کنم ویلسون . کسی که قراره اسپانیارو ترک کنه تویی .
ویلسون که متوجه حرف یونگی نشده بود با قیافه ای پوکر به یونگی نگاه کرد .
یونگی با لبخند همیشگی از ماشین پیاده شد و قبل اینکه اجازه ی فرار کردن به ویلسون بده ، دقیقا به وسط پیشونی ویلسون شلیک کرد ..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با حرکت دستهاش به افرادش اجازه حمله رو داد و با پوزخند به تهیونگ خیره شد که حتی از یک الماس هم نمیگذشت و همه ی الماس هارو داخل کوله پشتیش میریخت .
تهیونگ به سمت یونگی دویید و گفت : هیونگ همه الماسارو برداشتیم .
یونگی : توی راه ترتیب این بادیگاردارو بده .
تهیونگ : چیکارشون کنم ؟
یونگی : هر ۱۰ نفرشون رو بکش و با الماس ها به عمارت برگرد .. درضمن قبل از خارج شدن یکبار دیگه هم سنسور هارو چک کن .
تهیونگ به گفتن باشه ای اکتفا کرد و مشغول چک کردن سنسور ها شد .
یونگی از مغازه خارج شد و روی صندلی چرمی وَن لم داد .
یونگی : با آخرین سرعت رانندگی کن ویلسون .
ویلسون : چشم آقا .
ویلسون همچنان که رانندگی میکرد مشغول حرف زدن با یونگی شد .
ویلسون : همه چیز خوب پیش میره ؟
یونگی : البته که خوب پیش میره .
ویلسون : چقدر پول برداشت کردید ؟
یونگی که متوجه میکروفون گوشه ی ون شده بود پوزخند زد و ادامه داد : تقریبا ۲ میلیارد دلار .
ویلسون : حالا میخواید اسپانیا رو ترک کنید ؟
یونگی با زیرکی گفت : انگار رسیدیم .. درسته ؟ فکر نکنم قرار باشه اسپانیارو ترک کنم ویلسون . کسی که قراره اسپانیارو ترک کنه تویی .
ویلسون که متوجه حرف یونگی نشده بود با قیافه ای پوکر به یونگی نگاه کرد .
یونگی با لبخند همیشگی از ماشین پیاده شد و قبل اینکه اجازه ی فرار کردن به ویلسون بده ، دقیقا به وسط پیشونی ویلسون شلیک کرد ..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۴۹.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.