وقتی حامله ای ولی...p2(آخر)
#استی #استری_کیدز #لینو #هیونجین #سناریو #فلیکس
فرم رضایتو تو دستت گرفتی و از اتاق بیرون رفتی،
+پس اینو امضا کن -این دیگه چیه؟
+فرم رضایت... برای...*بغضتو قورت دادی*
+برای سقط بچه
لینو تجعب کرده بود -بچه؟ کدوم بچه؟
اشکات آروم از کنار چشمات جاری شده بود
- ات تو بارداری؟
نمیخواستی جلوی لینو گریه کنی پس سریع رفتی توی اتاق و در رو بستی. نشستی روی تخت و شروع به گریه کردی
حدود نیم ساعتی بود که داشتی توی تنهایی اشک میریختی که در اتاق باز شد،با دیدن لینو دیگه نتونستی جلوی دهنتو بگیری و همزمان با گریه کردنت هر حرفی داشتی رو زدی
+میدو...نم تق...صیر منه،نمیخوا...ستم این اتفاق بیو...فته مینهو؛نمیخواستم واقعا نمیخواستم
اشکاتو پاک کردی،صداتو صاف کردی و ادامه دادی
+لطفا امضاش کن،برای این کار به رضایتت نیاز دارم
لینو جلوت زانو زد،چونتو گرفت و سرتو بالا آورد
- مگه تو دلت نمیخواد مامان بودنو تجربه کنی؟
با این حرفش تعجب کردی
+ول...
حرفتو قطع کرد -ات من فقط،من فقط از پدر شدن میترسم،احساس میکنم آمادگیشو ندارم و نمیتونم از پسش بر بیام
متوجه شدی داره گریه میکنه
+مینهو...
- ولی الان شاید،شاید بتونم پدر خوبی بشم مگه نه؟
لبخندی زدی اشکاشو با دستات پاک کردی
+من مطمئنم که جز این نمیشه
از تخت پایین اومدی و خودتو توی بغلش جا دادی،همونطور که موهاتو نوازش میکرد گفت
- ولی این یعنی تا ۹ ماه نمیتونم تنبیهت کنم؟
خنده ای کردی و بوسه ای به لباش زدی
+فعلا باید به یه بوسه راضی باشی
فرم رضایتو تو دستت گرفتی و از اتاق بیرون رفتی،
+پس اینو امضا کن -این دیگه چیه؟
+فرم رضایت... برای...*بغضتو قورت دادی*
+برای سقط بچه
لینو تجعب کرده بود -بچه؟ کدوم بچه؟
اشکات آروم از کنار چشمات جاری شده بود
- ات تو بارداری؟
نمیخواستی جلوی لینو گریه کنی پس سریع رفتی توی اتاق و در رو بستی. نشستی روی تخت و شروع به گریه کردی
حدود نیم ساعتی بود که داشتی توی تنهایی اشک میریختی که در اتاق باز شد،با دیدن لینو دیگه نتونستی جلوی دهنتو بگیری و همزمان با گریه کردنت هر حرفی داشتی رو زدی
+میدو...نم تق...صیر منه،نمیخوا...ستم این اتفاق بیو...فته مینهو؛نمیخواستم واقعا نمیخواستم
اشکاتو پاک کردی،صداتو صاف کردی و ادامه دادی
+لطفا امضاش کن،برای این کار به رضایتت نیاز دارم
لینو جلوت زانو زد،چونتو گرفت و سرتو بالا آورد
- مگه تو دلت نمیخواد مامان بودنو تجربه کنی؟
با این حرفش تعجب کردی
+ول...
حرفتو قطع کرد -ات من فقط،من فقط از پدر شدن میترسم،احساس میکنم آمادگیشو ندارم و نمیتونم از پسش بر بیام
متوجه شدی داره گریه میکنه
+مینهو...
- ولی الان شاید،شاید بتونم پدر خوبی بشم مگه نه؟
لبخندی زدی اشکاشو با دستات پاک کردی
+من مطمئنم که جز این نمیشه
از تخت پایین اومدی و خودتو توی بغلش جا دادی،همونطور که موهاتو نوازش میکرد گفت
- ولی این یعنی تا ۹ ماه نمیتونم تنبیهت کنم؟
خنده ای کردی و بوسه ای به لباش زدی
+فعلا باید به یه بوسه راضی باشی
۲۵.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.