چند پارتی (وقتی غیرتی میشه) پارت ۲
#وانشات
#ای_ان
#استری_کیدز
با باز شدن در توسط جونگین ، از ماشین پیاده شدی و بهش لبخندی زدی...... دوباره اومد کنارت و دستات رو بین دستاش قفل کرد و دست به دست هم به سمت در سفید رنگ عمارت پدر و مادرت رفتید.
تقی به در زدی که با باز شدن در خونه توسط مادرت ذوق کردی و پریدی بغلش
+ اوهههه....مامانیییی.....دلم برات تنگ شده بود
مامانت هم متقابلاً تورو توی آغوش نرمش کشیده بود
مادر ا.ت: منم همینطور دخترک نازم
بعد از اینکه از بغل مادرت بیرون اومدی ، رفتی کنار تا جونگین هم بتونه سلامی بهش بکنه.
جونگین هم مثل بچه های با ادب و مظلوم تعظیمی به مادرت کرد که باعث شد خندت بگیره.
مادر ا.ت: خدای من......داماد من چقدر مظلومه
با تعجب به مادرت نگاه کردی
+ این قورومساق مظلومه؟
این حرفت باعث شد که هم خودت و هم مادرت بزنین زیر خنده و این وسط جونگین بدبخت فقط داشت پوکر فیس نگاتون میکرد
مادر ا.ت : خیله خوب دیگه بیاین تو.....خیلی از مهمونای دیگه هستن که باید ببینیشون
با ذوق به سمت داخل خونه رفتی که جونگین هم دنبالت اومد.
با دیدن پدرت سریع به سمتش رفتی و بغلش کردی.....همینطور مشغول احوال پرسی با پدرت بودی که یک دفعه ای با شنیدن صدای عموت...کپ کردی و سرتو برگردوندی.....خانواده ی عموت به همراه زن عموت و پسر عموت که تازه اومده بودن رو جلوی چشمات دیدی.
خوشحالیت چند برابر شده بود که به سمتشون رفتی تا بهشون سلام کنی و هر کدوم رو توی بغلت میگرفتی. این وسط هم جونگین داشت با نهایت عصبانیت بهت نگاه میکرد که تو بلاخره به سمت پسر عموت رفتی و اونو بغلت گرفتی.
پسر عموت روت کراش بود و تو اینو نمیدونستی اما جونگین با چند برخوردی که باهاش داشت کاملاً متوجهش شده بود.
_ این عوضی دیگه اینجا چه گوهی میخوره( تو دلش )
جونگین هم لبخندی زورکی زد و شروع کرد به احوال پرسی با خانواده ی عموت
#ای_ان
#استری_کیدز
با باز شدن در توسط جونگین ، از ماشین پیاده شدی و بهش لبخندی زدی...... دوباره اومد کنارت و دستات رو بین دستاش قفل کرد و دست به دست هم به سمت در سفید رنگ عمارت پدر و مادرت رفتید.
تقی به در زدی که با باز شدن در خونه توسط مادرت ذوق کردی و پریدی بغلش
+ اوهههه....مامانیییی.....دلم برات تنگ شده بود
مامانت هم متقابلاً تورو توی آغوش نرمش کشیده بود
مادر ا.ت: منم همینطور دخترک نازم
بعد از اینکه از بغل مادرت بیرون اومدی ، رفتی کنار تا جونگین هم بتونه سلامی بهش بکنه.
جونگین هم مثل بچه های با ادب و مظلوم تعظیمی به مادرت کرد که باعث شد خندت بگیره.
مادر ا.ت: خدای من......داماد من چقدر مظلومه
با تعجب به مادرت نگاه کردی
+ این قورومساق مظلومه؟
این حرفت باعث شد که هم خودت و هم مادرت بزنین زیر خنده و این وسط جونگین بدبخت فقط داشت پوکر فیس نگاتون میکرد
مادر ا.ت : خیله خوب دیگه بیاین تو.....خیلی از مهمونای دیگه هستن که باید ببینیشون
با ذوق به سمت داخل خونه رفتی که جونگین هم دنبالت اومد.
با دیدن پدرت سریع به سمتش رفتی و بغلش کردی.....همینطور مشغول احوال پرسی با پدرت بودی که یک دفعه ای با شنیدن صدای عموت...کپ کردی و سرتو برگردوندی.....خانواده ی عموت به همراه زن عموت و پسر عموت که تازه اومده بودن رو جلوی چشمات دیدی.
خوشحالیت چند برابر شده بود که به سمتشون رفتی تا بهشون سلام کنی و هر کدوم رو توی بغلت میگرفتی. این وسط هم جونگین داشت با نهایت عصبانیت بهت نگاه میکرد که تو بلاخره به سمت پسر عموت رفتی و اونو بغلت گرفتی.
پسر عموت روت کراش بود و تو اینو نمیدونستی اما جونگین با چند برخوردی که باهاش داشت کاملاً متوجهش شده بود.
_ این عوضی دیگه اینجا چه گوهی میخوره( تو دلش )
جونگین هم لبخندی زورکی زد و شروع کرد به احوال پرسی با خانواده ی عموت
۲۰.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.