پارت4-نفوذ
صبح *ساعت 10
کوک ویو*
رفتم پیش منشیم تا ازش لیست کارای امروز رو بگیرم
وقتی داشتم اسم بیمار هارو نگاه میکردم یه اسم اشنا یه چشمم خورد
-کیم سورا؟ چقد اشناس
یه دفعه یه جرقه تو ذهنش زد
+سورا... کیم سورا... اقای
-اره خودشه اما چرا اسمش تو لیست بیماراس؟
خیلی عجیبه اونی که من دیدم خیلی حالش خوب به نظر میرسید
البته ممکنه تشابه اسمی باشه حالا ساعت 4 غروب باهاش قرار دارم منتظر میمونم تا ببینم کیه
سورا ویو*
از خواب پاشدم و رفتم سمت دسشویی کارام رو کردم و رفتم پایین و با قیافه ی مهربون تهیونگ مواجه شدم
+سلام عشقم
€سلام عزیزم بیا صبحونه بخور
+باشه مرسی
€سورا جونم امروز برات وقت دکتر گرفتم ساعت 4 اماده باش از کار اومدم میام بریم باهم
+باشه حالا دکترم کی هست؟
€مستر جئون
+چقد اسمش اشناس*زیر لب
€چیزی گفتی؟
+نه... اسمش اشناس
€کی؟
+جئون... اهاااا.. جئون جونگ کوک
€از کجا میشناسیش
+دیشب دیدمش تو خیابون
€چه جالب
+اهوم
تهیونگ بعد یک ساعت رفت و من تو خونه تنها شدم
+وای حالا چیکار کنم مردم از بیکارییی
یه دفعه چشمم خورد به یک بسته پودر کیک که دیشب رفتم بگیرم
+کیک میپزم*با داد و خوشحالی
رفتم کیک رو پختم و بعد اینکه اماده و سرد شد نشستم و روش رو خامه کشی کردم
+تهیونگ حتما خوشش میاد
نگاهی به ساعت کردم
+وای خاک تو سرممم ساعت سه و سیه
بدو بدو لباسام رو پوشیدم
یه هودی گشاد سیاه و با یه شلوار جذب سیاه که بغلش یک نوار از جنس غواصی بود و خیلی جذابش میکرد و یک زنجیر که اویزون بود ازش
قدم بلند بود تقریبا 166 و خوب خیلی خوشتیپ بودم به خاطر اهمیتی که تهیونگ به خورد و خوراکم میده و همیشه حتی به اجبار میگه ورزش کن و خب ازش ممنونم به خاطر این اما کی اهمیت میده پسرا فقط ما زنا رو به عنوان یه کالا میبینن و برای لذت خودشون ولی تنها پسری که بهش اعتماد دارم دوتا داداشم و پدرم
بگذریم بوت بلند و سیاهم رو پوشیدم و یک کلاه لبه دار سیاه که سه تا پیریسینگ داشت رو سرم کردم و رفتم بیرون و تهیونگ رو دیدم که به ماشین تکیه داده
تهیونگ خیلی جذابه و با هر حرکتش ادم رو میکشه اما حیف خواهرم وگرنه باید عروس ننم میشد
از حرفم خندم گرفت و رفتم بشینم که با جیمین خندون مواجه شدم
+سلام اوپااا
؛ سلام سوراااا
+دلم برات تنگ شده بود چرا بهم سر نمیزنی
؛ ببخشید سرم خیلی شلوغ بود
و همدیگه رو بغل کردن
€اهم اهم.. مزاحم صحنه، عاشقانتون نمیشم اما من و دکتری که منتظرته کشک نیستیمااا
+تهیونگ بی مزه بازی درنیار صحنه عاشقانه( اداشو درمیاره و با جیمین میخندن)
بعد هم سه نفری سوار شدن و رفتن مطب
کوک ویو*
رفتم پیش منشیم تا ازش لیست کارای امروز رو بگیرم
وقتی داشتم اسم بیمار هارو نگاه میکردم یه اسم اشنا یه چشمم خورد
-کیم سورا؟ چقد اشناس
یه دفعه یه جرقه تو ذهنش زد
+سورا... کیم سورا... اقای
-اره خودشه اما چرا اسمش تو لیست بیماراس؟
خیلی عجیبه اونی که من دیدم خیلی حالش خوب به نظر میرسید
البته ممکنه تشابه اسمی باشه حالا ساعت 4 غروب باهاش قرار دارم منتظر میمونم تا ببینم کیه
سورا ویو*
از خواب پاشدم و رفتم سمت دسشویی کارام رو کردم و رفتم پایین و با قیافه ی مهربون تهیونگ مواجه شدم
+سلام عشقم
€سلام عزیزم بیا صبحونه بخور
+باشه مرسی
€سورا جونم امروز برات وقت دکتر گرفتم ساعت 4 اماده باش از کار اومدم میام بریم باهم
+باشه حالا دکترم کی هست؟
€مستر جئون
+چقد اسمش اشناس*زیر لب
€چیزی گفتی؟
+نه... اسمش اشناس
€کی؟
+جئون... اهاااا.. جئون جونگ کوک
€از کجا میشناسیش
+دیشب دیدمش تو خیابون
€چه جالب
+اهوم
تهیونگ بعد یک ساعت رفت و من تو خونه تنها شدم
+وای حالا چیکار کنم مردم از بیکارییی
یه دفعه چشمم خورد به یک بسته پودر کیک که دیشب رفتم بگیرم
+کیک میپزم*با داد و خوشحالی
رفتم کیک رو پختم و بعد اینکه اماده و سرد شد نشستم و روش رو خامه کشی کردم
+تهیونگ حتما خوشش میاد
نگاهی به ساعت کردم
+وای خاک تو سرممم ساعت سه و سیه
بدو بدو لباسام رو پوشیدم
یه هودی گشاد سیاه و با یه شلوار جذب سیاه که بغلش یک نوار از جنس غواصی بود و خیلی جذابش میکرد و یک زنجیر که اویزون بود ازش
قدم بلند بود تقریبا 166 و خوب خیلی خوشتیپ بودم به خاطر اهمیتی که تهیونگ به خورد و خوراکم میده و همیشه حتی به اجبار میگه ورزش کن و خب ازش ممنونم به خاطر این اما کی اهمیت میده پسرا فقط ما زنا رو به عنوان یه کالا میبینن و برای لذت خودشون ولی تنها پسری که بهش اعتماد دارم دوتا داداشم و پدرم
بگذریم بوت بلند و سیاهم رو پوشیدم و یک کلاه لبه دار سیاه که سه تا پیریسینگ داشت رو سرم کردم و رفتم بیرون و تهیونگ رو دیدم که به ماشین تکیه داده
تهیونگ خیلی جذابه و با هر حرکتش ادم رو میکشه اما حیف خواهرم وگرنه باید عروس ننم میشد
از حرفم خندم گرفت و رفتم بشینم که با جیمین خندون مواجه شدم
+سلام اوپااا
؛ سلام سوراااا
+دلم برات تنگ شده بود چرا بهم سر نمیزنی
؛ ببخشید سرم خیلی شلوغ بود
و همدیگه رو بغل کردن
€اهم اهم.. مزاحم صحنه، عاشقانتون نمیشم اما من و دکتری که منتظرته کشک نیستیمااا
+تهیونگ بی مزه بازی درنیار صحنه عاشقانه( اداشو درمیاره و با جیمین میخندن)
بعد هم سه نفری سوار شدن و رفتن مطب
۵.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.