تک پارتی ته ته؟!
تک پارتی ته ته؟!
پاورچین پاورچین از کنارش رد شد، اون خواب بود و این بهترین فرصت بود که بتونه از اون خونه فرار کنه بلاخره از خونه خارج شد ،باورش نمیشد که به این اسونی تونست از دست دوست پسر روانیش فرار کنه شروع کرد به دویدن با تمام قدرتش از خونه دور شد نفس عمیقی کشید و پشت سرش رو نگاه کرد که مبادا کسی دنبالش اومده باشه
ا/ت:هوفففف بلاخره تونستم از دستش خلاص شم
دستش رو توی جیبش برد و پول های مچاله ای که از قبل قایم کرده بود رو در آورد و تصمیم گرفت با اون پولا یه چیزی برای خودش بخره .
دور و برش رو نگاه کرد و یدونه مغازه کوچیک دید که توش ساندویچ میفروختن به سمت مغازه رفت و پولا رو جلوی فروشنده گذاشت
ا/ت:یه ساندویچ لطفاً
فروشنده:حتما لطفاً منتظر بمونید الان آماده میشه
ا/ت:باشه
دستش میلرزید و استرس داشت که نکنه پیداش کنه
از یه طرف هم خوشحال بود که تونست فرار کنه
توی همین فکرا بود که دستی رو روی شونش حس کرد
ته:اینجا بودی؟....داشتم نگرانت میشدم دارلینگ!
پایان🦋
پاورچین پاورچین از کنارش رد شد، اون خواب بود و این بهترین فرصت بود که بتونه از اون خونه فرار کنه بلاخره از خونه خارج شد ،باورش نمیشد که به این اسونی تونست از دست دوست پسر روانیش فرار کنه شروع کرد به دویدن با تمام قدرتش از خونه دور شد نفس عمیقی کشید و پشت سرش رو نگاه کرد که مبادا کسی دنبالش اومده باشه
ا/ت:هوفففف بلاخره تونستم از دستش خلاص شم
دستش رو توی جیبش برد و پول های مچاله ای که از قبل قایم کرده بود رو در آورد و تصمیم گرفت با اون پولا یه چیزی برای خودش بخره .
دور و برش رو نگاه کرد و یدونه مغازه کوچیک دید که توش ساندویچ میفروختن به سمت مغازه رفت و پولا رو جلوی فروشنده گذاشت
ا/ت:یه ساندویچ لطفاً
فروشنده:حتما لطفاً منتظر بمونید الان آماده میشه
ا/ت:باشه
دستش میلرزید و استرس داشت که نکنه پیداش کنه
از یه طرف هم خوشحال بود که تونست فرار کنه
توی همین فکرا بود که دستی رو روی شونش حس کرد
ته:اینجا بودی؟....داشتم نگرانت میشدم دارلینگ!
پایان🦋
۱۶۵
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.