Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۲
سعید:من باید بیبینم دوست دخترم میاد یانه اگه بیاد اوکیم
کیارش:خوبه پس
کیارش به من نگاه کرد خشم و اون تنفر رو تویی چشم هایی منو ملیحه میخوند که
کیارش:یاسر پس توهم با خانومت شیرین بیا
یاسر جا خورد و بعد به کیارش نگاه کرد ک کیارش بهش اشاره داد ک یاسر فهمید ک دستشو دور گردنم انداخت
یاسر:خانومم شما میایی باهام دیگه بریم؟
شیرین:اگه تو باشی چرا که نه
یاسر دماغمو کشید که خودمو ناز کردم
یاسر:قربونت برم
یاسر که همنجور دستش دور گردنم بود
یاسر:صدرا توهم با اون دوست دختر لجبازت بیا
ملیحه و صدراهم متوجه داستان شدن هممون یک پا بازیگر بودیم
صدرا:ملیحه جانم ک اختیار ما دست ایشونه
صدرا دست ملیحه رو گرفت و لپشو بوسید صورت سعید میکائل سرخ شده بود اتیش گرفته بودن و این خیلی خوب بود
ملیحه:باشه عشقم بخاطر تو میام
عشقم ک گفت سعید اب ورداشت و با حرص خورد رگ هایی گردنشون زده بود بیرون
(میکائل)
دیگه داشتن این شیرین پسره رو مخم میرفتن و میخواستم خفشون کنم با اون چندش بازی هاشون
میکائل:خب دیگه ما بریم از اشنایی همتون خیلی خوشحال شدم
کیارش:همچین ماهم همنطور
سعید هم خداحافظی کرد و زدیم بیرون نشستیم تو ماشین ک سعید تند تند مشت میزد به فرمون ک دستش خونی شد
Part۹۲
سعید:من باید بیبینم دوست دخترم میاد یانه اگه بیاد اوکیم
کیارش:خوبه پس
کیارش به من نگاه کرد خشم و اون تنفر رو تویی چشم هایی منو ملیحه میخوند که
کیارش:یاسر پس توهم با خانومت شیرین بیا
یاسر جا خورد و بعد به کیارش نگاه کرد ک کیارش بهش اشاره داد ک یاسر فهمید ک دستشو دور گردنم انداخت
یاسر:خانومم شما میایی باهام دیگه بریم؟
شیرین:اگه تو باشی چرا که نه
یاسر دماغمو کشید که خودمو ناز کردم
یاسر:قربونت برم
یاسر که همنجور دستش دور گردنم بود
یاسر:صدرا توهم با اون دوست دختر لجبازت بیا
ملیحه و صدراهم متوجه داستان شدن هممون یک پا بازیگر بودیم
صدرا:ملیحه جانم ک اختیار ما دست ایشونه
صدرا دست ملیحه رو گرفت و لپشو بوسید صورت سعید میکائل سرخ شده بود اتیش گرفته بودن و این خیلی خوب بود
ملیحه:باشه عشقم بخاطر تو میام
عشقم ک گفت سعید اب ورداشت و با حرص خورد رگ هایی گردنشون زده بود بیرون
(میکائل)
دیگه داشتن این شیرین پسره رو مخم میرفتن و میخواستم خفشون کنم با اون چندش بازی هاشون
میکائل:خب دیگه ما بریم از اشنایی همتون خیلی خوشحال شدم
کیارش:همچین ماهم همنطور
سعید هم خداحافظی کرد و زدیم بیرون نشستیم تو ماشین ک سعید تند تند مشت میزد به فرمون ک دستش خونی شد
۵.۷k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.