𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁷
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
_ یاع چرا گریه میکنی ؟ تو داری با یه مرد جذاب ازدواج می کنی ...
جذابیتش بخوره تو سرش ... هق ... وقتی یکی دیگرو دوس داره ... هق ... چه اهمیتی داره !؟
_یاع کیم هایون سرتو بالا کن ، حتی خدای سوتی آسیا هم واست لقب پسندیده ای نیست•-•
هایون سرش را بلند و با فیس کیوت و اخمالو جونگکوک مواجه شد !
دخترک از آغوش پر محبت او بیرون می آید و طلب پوزش میکند:من معذرت میخوام سرورم!
_هعی خدا ! هایون شی ... نمیدونم دقیقا جانگ لیا بهت چی گفت اما بزار من بهت حقیقت دلمو بگم!
نمیتونم بهت قول بدم کنار من بی درد ترین آدم روی زمین میشی اما میتونم بهت قول بدم هر وقتی دردی اومد من برات بهترین مرهم می شم!
این جمله رو چند وقته که میخوام بهت بگم و نمیتونم ...
سرورم! شما عادت دارین هر دختری رو که میبینین همین حرفارو بهش بزنين؟
_عایش، اگه تهیونگ به دروغ نمیگفت میری کتابخانه قصر من چرا باید میرفتم اونجا ؟ هوم ؟ باید برادرتو سرزنـــــ...
حرف جونگکوک با برخورد لب های پفکی دخترک قطع شد ...
شاهزاده در ابتدا شوکه شده بود اما بعد از کمی مکث با او همکاری کرد !
<راوی>
آنها زندگی شیرینشان را آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ...
میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کائنات درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را فراموش کند ؟؟
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁷
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
_ یاع چرا گریه میکنی ؟ تو داری با یه مرد جذاب ازدواج می کنی ...
جذابیتش بخوره تو سرش ... هق ... وقتی یکی دیگرو دوس داره ... هق ... چه اهمیتی داره !؟
_یاع کیم هایون سرتو بالا کن ، حتی خدای سوتی آسیا هم واست لقب پسندیده ای نیست•-•
هایون سرش را بلند و با فیس کیوت و اخمالو جونگکوک مواجه شد !
دخترک از آغوش پر محبت او بیرون می آید و طلب پوزش میکند:من معذرت میخوام سرورم!
_هعی خدا ! هایون شی ... نمیدونم دقیقا جانگ لیا بهت چی گفت اما بزار من بهت حقیقت دلمو بگم!
نمیتونم بهت قول بدم کنار من بی درد ترین آدم روی زمین میشی اما میتونم بهت قول بدم هر وقتی دردی اومد من برات بهترین مرهم می شم!
این جمله رو چند وقته که میخوام بهت بگم و نمیتونم ...
سرورم! شما عادت دارین هر دختری رو که میبینین همین حرفارو بهش بزنين؟
_عایش، اگه تهیونگ به دروغ نمیگفت میری کتابخانه قصر من چرا باید میرفتم اونجا ؟ هوم ؟ باید برادرتو سرزنـــــ...
حرف جونگکوک با برخورد لب های پفکی دخترک قطع شد ...
شاهزاده در ابتدا شوکه شده بود اما بعد از کمی مکث با او همکاری کرد !
<راوی>
آنها زندگی شیرینشان را آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ...
میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کائنات درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را فراموش کند ؟؟
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
۲.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.