p¹
بازم یه روزه مسخره دیگه..
بازهم از کارم اخراج شدم..دیگه خسته شدم!
مامانم بهم میگه که من تو هیچی نمیتونم به اون اندازه ای که میخاد موفق بشم و ازم ناامید شده..
ولی من نمیخام تسلیم شم! من کلا ۲۵ سالمه..!
تنها کسی که بهم امید میده یونگوو عه که بهترین دوستمه!
باز گوشیم داشت زنگ میخورد..انتظار داشتم اقای هان باشه که بگه اخراج شدم،ولی یونگوو پشت خطم بود..!
(حصلهندارماسمبنویسم!)
+«الو..؟
-«سلام گودزیلاااا
+«حرفتو بزن یونگوو حوصله ندارم فشت میدما!
-«باشه بابا بی اعصاب:/ ببین..یه پرونده داشتیم،یادته؟ اقای هان گفته بود حل نشده چون اخرین نفری که رفت ت اانجامش بده زنده نیومد بیرون! میگن یه خوناشام معروف اونجا زندگی میکنه!
+«اطلاعات بیشتری ازش نداری؟
-«نه فقط میدونم که اسمش جئون هانسوو عه!
+«خب..کی باید انجامش بدیم؟
-«چیو.؟:/
+«منحرف بدبختتت..پسرهی چماقققق
-«اهاااا..معموریتو میگی..باید..عام..دوعه اگوست انجامش بدیم. دقیقا پنج روز و یک ساعت و چهل و نه دقیقه و بیست و شش ثانیه،بیست پنج،بیست و چهار..
+«خفه شو دیگه:/ نمیخاد ثانیه هارو بشماری:/
-«یاا نونا یکم باهام درس صحبت کن!
+«چشممم!
-پنجاگوست/²⁰²³-
جلیقه ضد گلوله رو هم روی لباسم پوشیدم و سوار ون بزرگی که منتظرم بود شدم..
-«نونای اسکل من! داری به عنوان یه خدمتکار میزی اونجا که اینارو پوشیدی! نکنه میخای همون اول خونتو بخوره:/
+«عاا راس میگی..
-میرهلباسشوعوضمیکنهو.میاد-
+«خب بریم..
-«بریم..
-اینمازفیکخوناشامیکوککهقولشودادهبودم!
بازهم از کارم اخراج شدم..دیگه خسته شدم!
مامانم بهم میگه که من تو هیچی نمیتونم به اون اندازه ای که میخاد موفق بشم و ازم ناامید شده..
ولی من نمیخام تسلیم شم! من کلا ۲۵ سالمه..!
تنها کسی که بهم امید میده یونگوو عه که بهترین دوستمه!
باز گوشیم داشت زنگ میخورد..انتظار داشتم اقای هان باشه که بگه اخراج شدم،ولی یونگوو پشت خطم بود..!
(حصلهندارماسمبنویسم!)
+«الو..؟
-«سلام گودزیلاااا
+«حرفتو بزن یونگوو حوصله ندارم فشت میدما!
-«باشه بابا بی اعصاب:/ ببین..یه پرونده داشتیم،یادته؟ اقای هان گفته بود حل نشده چون اخرین نفری که رفت ت اانجامش بده زنده نیومد بیرون! میگن یه خوناشام معروف اونجا زندگی میکنه!
+«اطلاعات بیشتری ازش نداری؟
-«نه فقط میدونم که اسمش جئون هانسوو عه!
+«خب..کی باید انجامش بدیم؟
-«چیو.؟:/
+«منحرف بدبختتت..پسرهی چماقققق
-«اهاااا..معموریتو میگی..باید..عام..دوعه اگوست انجامش بدیم. دقیقا پنج روز و یک ساعت و چهل و نه دقیقه و بیست و شش ثانیه،بیست پنج،بیست و چهار..
+«خفه شو دیگه:/ نمیخاد ثانیه هارو بشماری:/
-«یاا نونا یکم باهام درس صحبت کن!
+«چشممم!
-پنجاگوست/²⁰²³-
جلیقه ضد گلوله رو هم روی لباسم پوشیدم و سوار ون بزرگی که منتظرم بود شدم..
-«نونای اسکل من! داری به عنوان یه خدمتکار میزی اونجا که اینارو پوشیدی! نکنه میخای همون اول خونتو بخوره:/
+«عاا راس میگی..
-میرهلباسشوعوضمیکنهو.میاد-
+«خب بریم..
-«بریم..
-اینمازفیکخوناشامیکوککهقولشودادهبودم!
۲۱.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.