MY KILLER
P: ۲2
یونگینگاهی به جیمین کرد
_صبح با تهیونگصحبت کردم مطمئنم کاری نمیکنه. علاوه بر اون تهیونگ بهم قول داد که قرصاشو میخو..
با سکوت یونگی به چشماش نگاه کرد و منتظر ادامه جمله موند
_خدای من جیمین!! تهیونگ قرصاشو تو ماشینش جا گذاشته بود!!!
یونگی دستی به موهاش کشید. اگه تهیونگ قرصارو نخورده باشه، فقط باید دعا میکرد جونگ کوک تا الان زنده باشه!
با وحشت بلند شد و به سمت دستشویی دوید..
...
تهیونگ با خشم به چشمای پسر کوچیکتر رو به روش خیره شده بود
_هیچ کاری نمیتونی بکنی! تو فقط یه بچه پنج ساله مغروری که بلده با حرفاش و پولاش بقیه رو تهدید کنه! جوجه کوچولوی بدبخت!
جونگ کوک به ارومیگفت و زبونشو برای تهیونگ بیرون اورد
تهیونگ با بهت بهش نگاه کرد. از این حجم از زبون درازی و پررویی داشت شاخ درمیاورد!
خواست سمتش یورش ببره که یونگی به داخل دستشویی پرید و گرفتش!
_اروم باش تهیونگ!! جونگ کوک منظوری نداشت!!
تهیونگ دست و پا میزد تا یونگی ولش کنه و تمام مدت جونگ کوک با موذی گری بهش نگاه میکرد!
_یونگی تو رو به جون نارنگی قسم میدم ولم کن!! بزار حالیش کنم چی به چیه!! با اون چشمات اونجوری نگام نکن! من تو رو ادمت نکنم تهیونگ نیستم!!!
جونگ کوک در کمال تعجب نه ترسید نه به گریه افتاد نه مظلوم اسم یونگی رو صدا زد.
جونگ کوک یه جمله کوچولو متشکل از دو کلمه گفت اما مثل کبریت کوچیک برای انبار کاه عمل کرد!
_بیا بخورش!!
یونگی با شوک به سمت جونگ کوک برگشت که تهیونگ از این موقعیت سو استفاده کرد و از سرویس انداختش بیرون و درشو قفل کرد!
_کیم تهیونگ همین الان این در کوفتیو باز کن!! ببین کاری نکن بعدا ازش پشیمون بشی!! ما صبح کلی حرف زدیمممم!!
در همین حین جیمین با قهوه ی توی دستش به سمت سرویس اومد که یونگی رو پشت درِ بسته دید!
_چ.. چی شده..
صدای جیغ جونگ کوک دو تاشونو سیخ سر جاشون نگه داشت
_ولممممم کن!!!!
تهیونگ به زور دستشو سمت زیپ شلوارش برد تا بازش کنه!
_مگه خودت از اول اینو نمیخواستی!!؟
چشمای تهیونگ قرمز شده بود و تمام سرش درد میکرد و همه ی اینا بخاطر نخوردن اون قرص کوفتی بود!
جونگ کوک با گریه تهیونگرو هل داد و میخواست از دستش فرار کنه که تهیونگ مچ پاشو گرفت و کشید توی بغلش!
_آخی.. الان یادت اومد گریه کنی؟!
جونگ کوک با گریه پاشو تکون میداد تا از چنگ تهیونگ بیاد بیرون!..
یونگینگاهی به جیمین کرد
_صبح با تهیونگصحبت کردم مطمئنم کاری نمیکنه. علاوه بر اون تهیونگ بهم قول داد که قرصاشو میخو..
با سکوت یونگی به چشماش نگاه کرد و منتظر ادامه جمله موند
_خدای من جیمین!! تهیونگ قرصاشو تو ماشینش جا گذاشته بود!!!
یونگی دستی به موهاش کشید. اگه تهیونگ قرصارو نخورده باشه، فقط باید دعا میکرد جونگ کوک تا الان زنده باشه!
با وحشت بلند شد و به سمت دستشویی دوید..
...
تهیونگ با خشم به چشمای پسر کوچیکتر رو به روش خیره شده بود
_هیچ کاری نمیتونی بکنی! تو فقط یه بچه پنج ساله مغروری که بلده با حرفاش و پولاش بقیه رو تهدید کنه! جوجه کوچولوی بدبخت!
جونگ کوک به ارومیگفت و زبونشو برای تهیونگ بیرون اورد
تهیونگ با بهت بهش نگاه کرد. از این حجم از زبون درازی و پررویی داشت شاخ درمیاورد!
خواست سمتش یورش ببره که یونگی به داخل دستشویی پرید و گرفتش!
_اروم باش تهیونگ!! جونگ کوک منظوری نداشت!!
تهیونگ دست و پا میزد تا یونگی ولش کنه و تمام مدت جونگ کوک با موذی گری بهش نگاه میکرد!
_یونگی تو رو به جون نارنگی قسم میدم ولم کن!! بزار حالیش کنم چی به چیه!! با اون چشمات اونجوری نگام نکن! من تو رو ادمت نکنم تهیونگ نیستم!!!
جونگ کوک در کمال تعجب نه ترسید نه به گریه افتاد نه مظلوم اسم یونگی رو صدا زد.
جونگ کوک یه جمله کوچولو متشکل از دو کلمه گفت اما مثل کبریت کوچیک برای انبار کاه عمل کرد!
_بیا بخورش!!
یونگی با شوک به سمت جونگ کوک برگشت که تهیونگ از این موقعیت سو استفاده کرد و از سرویس انداختش بیرون و درشو قفل کرد!
_کیم تهیونگ همین الان این در کوفتیو باز کن!! ببین کاری نکن بعدا ازش پشیمون بشی!! ما صبح کلی حرف زدیمممم!!
در همین حین جیمین با قهوه ی توی دستش به سمت سرویس اومد که یونگی رو پشت درِ بسته دید!
_چ.. چی شده..
صدای جیغ جونگ کوک دو تاشونو سیخ سر جاشون نگه داشت
_ولممممم کن!!!!
تهیونگ به زور دستشو سمت زیپ شلوارش برد تا بازش کنه!
_مگه خودت از اول اینو نمیخواستی!!؟
چشمای تهیونگ قرمز شده بود و تمام سرش درد میکرد و همه ی اینا بخاطر نخوردن اون قرص کوفتی بود!
جونگ کوک با گریه تهیونگرو هل داد و میخواست از دستش فرار کنه که تهیونگ مچ پاشو گرفت و کشید توی بغلش!
_آخی.. الان یادت اومد گریه کنی؟!
جونگ کوک با گریه پاشو تکون میداد تا از چنگ تهیونگ بیاد بیرون!..
۸.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.