پارت یازدهم (رویای تاریک) 🚫+17🚫
بلاخره به هوش اومدم
تو اتاق خودم بودم از روی تخت بلند شدم از اتاق اومدم بیرون
ایون و کانگ چول مثل دیوونه ها بهم نگاه میکردم البته حق دارن سر تا پا زیر خون بودم چون گریه کرده بودم زیر چشام سیاه شده بود موهام هم بهم ریخته بود رفتم روی پشت بوم شاید بتونم اینجا تنها باشم روی کاشی ها دراز کشیدم و به ستاره ها نگاه میکردم تو همون لحظه آیاتو اومد روی پشت بوم
گفت: برگرد برو تو اتاقت .
گفتم: چرا برم باز باهام چیکار داری ؟
گفت: باهات کاری ندارم .
گفتم : پ ن پ بیا داشته باش مگه کاری هم هست که دیگه باهام نکرده باشی دوست دارم بدونم من چه گناهی کردم که گیر تو افتادم .
گفت: نمیدونم تو بگو مثلا میدونستی تو 13 سال پیش نامزد من شدی .
من داد زدم : گوه نخور یک کلمه بیشتر حرف بزنی میکشمت .
گفت: متاسفانه تو الان باید زن من باشی فهمیدی اما قبول نمیکنی پس به زور زن من میشی تو مال منی فهمیدی .
من بلند شدم و چند قدم رفتم به سمت لبه پرتگاه گفتم: من مال تو نیستم مال خودمم .
و خودمو پرت کردم .
ادامه دارد.........
تو اتاق خودم بودم از روی تخت بلند شدم از اتاق اومدم بیرون
ایون و کانگ چول مثل دیوونه ها بهم نگاه میکردم البته حق دارن سر تا پا زیر خون بودم چون گریه کرده بودم زیر چشام سیاه شده بود موهام هم بهم ریخته بود رفتم روی پشت بوم شاید بتونم اینجا تنها باشم روی کاشی ها دراز کشیدم و به ستاره ها نگاه میکردم تو همون لحظه آیاتو اومد روی پشت بوم
گفت: برگرد برو تو اتاقت .
گفتم: چرا برم باز باهام چیکار داری ؟
گفت: باهات کاری ندارم .
گفتم : پ ن پ بیا داشته باش مگه کاری هم هست که دیگه باهام نکرده باشی دوست دارم بدونم من چه گناهی کردم که گیر تو افتادم .
گفت: نمیدونم تو بگو مثلا میدونستی تو 13 سال پیش نامزد من شدی .
من داد زدم : گوه نخور یک کلمه بیشتر حرف بزنی میکشمت .
گفت: متاسفانه تو الان باید زن من باشی فهمیدی اما قبول نمیکنی پس به زور زن من میشی تو مال منی فهمیدی .
من بلند شدم و چند قدم رفتم به سمت لبه پرتگاه گفتم: من مال تو نیستم مال خودمم .
و خودمو پرت کردم .
ادامه دارد.........
۱۰.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.