سخت پوست 5
با وارد شدن به پارکینگ ماشین را خاموش کرد و برگشت تا پسرک را مطلع کند اما وقتی برگشت ناگهان سر درحال دوران پسرک رو سینه اش افتاد و بعد از کمی مالیدن سرش به سینه مرد زمزمه کرد:« کای شی میتونی دوباره مثل قبلنا منو رو کف دستتون ببرید خونه؟»
نمیدانست لفظ کای شی بود یا دستور ناخوداگاه مغزش اما تن برهنه پسرک را بیشتر در پتو قایم کرد و ارام بلندش کردو بدون قفل کردن در ماشین به سمت خانه اش قدم برداشت.
با دیدن تکون خوردن موجود که پوستش گاها به رنگ سبز می درخشید گفت:«استراحتت تموم شد؟»
پسرک چشمش را کامل باز کرد و چشم غره ای نثار مرد عجول کرد که لحظه ای تن مرد را به لرزه انداخت بعد گفت:«چون اینا زیاد رایج نیس میگم زیاد تعجب نکن ولی فقط در همین حد احتیاط میکنم، من همون لاکپشتم در اصل 2000 سالمه قرار بود بر خلاف میلم قرار بود حاکم دینی سرزمینم بشم که تو نجاتم دادی برخلاف میلت.»
انتهای جملش رو با شک اضافه کرد و کمی صبر کرد اما بر خلاف انتظارش مرد شرو کرد به گریه کردن و گفت بلخره دیوونه شدم نه؟ من از تیمارستان میترسمممممممممممممممممممم بخدا من مواد نکشیدم نکنه تاریخ انقضای شیرم گذشته.»
لاکپشت با حرص سرش را به پشت پرتاب کرد و گفت:«ببین پسر جون اصلا حوصله ندارم شوکه شدنتو بر طرف کنم پس بزار با یه مثال خیالتو راحت کنم. مگه هر شب نمیگفتی دلت یه معجزه میخواد که به تبادل اکسیژن و دی اکسید کربن یک معنایی بده ؟ پس چرا نمیتونی منو باور کنی هوم؟ فقط باورم کن و مثل قبل بیا به دوستیمون ادامه بدیم در عوض من قول میدم یک دلیل برای این تبادل بی معنی بهت بدم خوبه؟»
کای چند دقیقه در سکوت به لاکپشت خیره شد و گفت:«خیلی خب موجود سبز رنگ یسری اطلاعات میخوام.مثلا اسمو جنسیتو چمیدونم ازین چیزا در هر صورت قراره همش تو خونه من باشی.»
لاکپشت با خشم پتو رو کنار زد و داد زد:« مرتیکه کور به دو سانت پایین تر نگاه کنی راحت جنسیتمو میفهمی مگه کوری؟ با دقت نگاه کن که اندازه جنسیتمو قشنگ ببینی بخوای حسش کنی هم من مشکلی ندارم میخواییییییییییییی؟»
کمرد بزرگتر داغ ششدن صورت و گوشش رو تا گردنش حس کرد و سریع جلوی چشماشو گرفت و با حرص داد زد بپوشون عامل فسادو بخدا فهمیدم.»
به سادگی متوجه شد نباید با پسر روبه رویش شوخی کند و حس میکرد یک گناه کبیره مرتکب شده . درسته کای شی رئیس شرکت معماری ای اس کاملا از همه نظر (ینی حتی چشماش:|) باکره بود.
پسرک که سرخی بیش از حد مرد رو به روش رو دید گفت:«دو کیونگ سو... تو دی او صدام کن . منم کای صدات میکنم . هی نگا کن دارم معذب میشم.»
سنپای همونطوری که بدت میاد طنز نوشتم کاش میتونستی بخونی که ازم حرصی بشی
نمیدانست لفظ کای شی بود یا دستور ناخوداگاه مغزش اما تن برهنه پسرک را بیشتر در پتو قایم کرد و ارام بلندش کردو بدون قفل کردن در ماشین به سمت خانه اش قدم برداشت.
با دیدن تکون خوردن موجود که پوستش گاها به رنگ سبز می درخشید گفت:«استراحتت تموم شد؟»
پسرک چشمش را کامل باز کرد و چشم غره ای نثار مرد عجول کرد که لحظه ای تن مرد را به لرزه انداخت بعد گفت:«چون اینا زیاد رایج نیس میگم زیاد تعجب نکن ولی فقط در همین حد احتیاط میکنم، من همون لاکپشتم در اصل 2000 سالمه قرار بود بر خلاف میلم قرار بود حاکم دینی سرزمینم بشم که تو نجاتم دادی برخلاف میلت.»
انتهای جملش رو با شک اضافه کرد و کمی صبر کرد اما بر خلاف انتظارش مرد شرو کرد به گریه کردن و گفت بلخره دیوونه شدم نه؟ من از تیمارستان میترسمممممممممممممممممممم بخدا من مواد نکشیدم نکنه تاریخ انقضای شیرم گذشته.»
لاکپشت با حرص سرش را به پشت پرتاب کرد و گفت:«ببین پسر جون اصلا حوصله ندارم شوکه شدنتو بر طرف کنم پس بزار با یه مثال خیالتو راحت کنم. مگه هر شب نمیگفتی دلت یه معجزه میخواد که به تبادل اکسیژن و دی اکسید کربن یک معنایی بده ؟ پس چرا نمیتونی منو باور کنی هوم؟ فقط باورم کن و مثل قبل بیا به دوستیمون ادامه بدیم در عوض من قول میدم یک دلیل برای این تبادل بی معنی بهت بدم خوبه؟»
کای چند دقیقه در سکوت به لاکپشت خیره شد و گفت:«خیلی خب موجود سبز رنگ یسری اطلاعات میخوام.مثلا اسمو جنسیتو چمیدونم ازین چیزا در هر صورت قراره همش تو خونه من باشی.»
لاکپشت با خشم پتو رو کنار زد و داد زد:« مرتیکه کور به دو سانت پایین تر نگاه کنی راحت جنسیتمو میفهمی مگه کوری؟ با دقت نگاه کن که اندازه جنسیتمو قشنگ ببینی بخوای حسش کنی هم من مشکلی ندارم میخواییییییییییییی؟»
کمرد بزرگتر داغ ششدن صورت و گوشش رو تا گردنش حس کرد و سریع جلوی چشماشو گرفت و با حرص داد زد بپوشون عامل فسادو بخدا فهمیدم.»
به سادگی متوجه شد نباید با پسر روبه رویش شوخی کند و حس میکرد یک گناه کبیره مرتکب شده . درسته کای شی رئیس شرکت معماری ای اس کاملا از همه نظر (ینی حتی چشماش:|) باکره بود.
پسرک که سرخی بیش از حد مرد رو به روش رو دید گفت:«دو کیونگ سو... تو دی او صدام کن . منم کای صدات میکنم . هی نگا کن دارم معذب میشم.»
سنپای همونطوری که بدت میاد طنز نوشتم کاش میتونستی بخونی که ازم حرصی بشی
۱.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.