فیک پیوند عاشقانه پارت ۵
فلش بک به نیم ساعت پیش
لوسی : یادت نره توی قهوه این پودر رو بریزی و قهوه رو بزاری جلوی هانا فهمیدی ؟
خدمتکار : بله خانم
پایان فلش بک
لوسی نیشخندی زد و رفت سمت هانایی که بیهوش شده بود و به شخصی ناشناس زنگ زد
لوسی : آره بیهوش شده
لوسی : منتظرم
و گوشی رو قطع کرد
از زبان کوک
جنس هایی که تازه رسیده بود رو چک کردم و خسته رفتم سوار ماشین شدم و چشمام رو بستم
کوک : برو عمارت تهیونگ
راننده : بله چشم
با حس ایستادن ماشین چشمام رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
کوک : سلام
تهیونگ : سلام به نظر خسته میای
کوک : آره از صبحه درگیر چک کردن جنس های جدید بودم نمی تونم که به این احمقا اعتماد کنم ( منظورش افرادش بود😂)
تهیونگ : باشه بیا بشین آنقدر جوش نزن وگرنه توی این سن کم موهات سفید میشه
( نکته : تهیونگ و کوک با هم خیلی صمیمی هستند مثل بچگیشون )
تهیونگ : دوتا قهوه بیار
کوک : نه من خیلی تشنمه
تهیونگ : یک شیرموز و یک قهوه بیار
خدمتکار : بله چشم
از زبان هانا
با حس پاشیدن آب سردی روی صورتم از خواب بیدار شدم و با وحشت به دور و اطرافم خیره شدم
مرده : به به بالاخره خانم کوچولومون بیدار شد
هانا : تو دیگه کدوم خری هستی ؟
مرده رفت سمت هانا و گفت
مرده : حد خودتو بدون دختر کوچولو اگر زبون درازی کنی من می دونم و تو
هانا هم نیشخندی زد و با پاش محکم زد توی جای حساس مرده و مرده بخش زمین شد و به خودش پیچید
مرده : اههههه دختره ی عوضی
هانا : تو فکر کردی کی هستی من خواهر یکی از بزرگترین مافیا ها هستم
مرده : حالا ببینم بعد از شکنجه هم همینقدر زبون میریزی
مرده نیشخندی زد و به افرادش علامت داد و اونا هانا رو از اون اتاق به جایی نامعلوم بردن
از زبان کوک
داشتم با تهیونگ درمورد معاملات صحبت می کردیم که خدمتکار اومد و گفت
خدمتکار : قربان مهمون دارید
تهیونگ : کی هست ؟
قبل از اینکه خدمتکار بتونه حرفی بزنه مردی وارد عمارت شد و گفت
مرده : من
هردومون با دیدنش تعجب کردیم اون حرومزاده چطوری به خودش جرات داده اومده اینجا
تهیونگ : تو اینجا چه غلطی می کنی ؟
مرده : اومدم که باهم حرف بزنیم
مرده اومد و روی مبل روبرویی ما نشست
کوک : خیلی جرات پیدا کردی که با پای خودت اومدی توی خونه ی شیر
مرده خنده ای کرد و گفت
مرده : آره چون کارت طلایی الان دست منه
تهیونگ : چرا چرت و پرتی میگی تا نگفتم نگهبان ها بیرونت کنند خودت گمشو بیرون
مرد دوباره خنده ای کرد و گفت
مطمئنم بعد از شنیدن این جمله اینجوری رفتار نمیکنی پس کاری نکن که پشیمون بشی
کوک : چی میگی تو
مرده : یکی برادرشه و اون یکی عشقشه وای چه داستان رمانتیکی
مرد خنده ای کرد و ادامه داد
مرده : هانا دست منه و با هیجان گفت سوپرایز
باز هم در خماری گذاشتمتون😆نمی دونم چرا دلم می خواد هانا رو بکشم بعد تهیونگ سینگل به گور بشه😶
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
لوسی : یادت نره توی قهوه این پودر رو بریزی و قهوه رو بزاری جلوی هانا فهمیدی ؟
خدمتکار : بله خانم
پایان فلش بک
لوسی نیشخندی زد و رفت سمت هانایی که بیهوش شده بود و به شخصی ناشناس زنگ زد
لوسی : آره بیهوش شده
لوسی : منتظرم
و گوشی رو قطع کرد
از زبان کوک
جنس هایی که تازه رسیده بود رو چک کردم و خسته رفتم سوار ماشین شدم و چشمام رو بستم
کوک : برو عمارت تهیونگ
راننده : بله چشم
با حس ایستادن ماشین چشمام رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
کوک : سلام
تهیونگ : سلام به نظر خسته میای
کوک : آره از صبحه درگیر چک کردن جنس های جدید بودم نمی تونم که به این احمقا اعتماد کنم ( منظورش افرادش بود😂)
تهیونگ : باشه بیا بشین آنقدر جوش نزن وگرنه توی این سن کم موهات سفید میشه
( نکته : تهیونگ و کوک با هم خیلی صمیمی هستند مثل بچگیشون )
تهیونگ : دوتا قهوه بیار
کوک : نه من خیلی تشنمه
تهیونگ : یک شیرموز و یک قهوه بیار
خدمتکار : بله چشم
از زبان هانا
با حس پاشیدن آب سردی روی صورتم از خواب بیدار شدم و با وحشت به دور و اطرافم خیره شدم
مرده : به به بالاخره خانم کوچولومون بیدار شد
هانا : تو دیگه کدوم خری هستی ؟
مرده رفت سمت هانا و گفت
مرده : حد خودتو بدون دختر کوچولو اگر زبون درازی کنی من می دونم و تو
هانا هم نیشخندی زد و با پاش محکم زد توی جای حساس مرده و مرده بخش زمین شد و به خودش پیچید
مرده : اههههه دختره ی عوضی
هانا : تو فکر کردی کی هستی من خواهر یکی از بزرگترین مافیا ها هستم
مرده : حالا ببینم بعد از شکنجه هم همینقدر زبون میریزی
مرده نیشخندی زد و به افرادش علامت داد و اونا هانا رو از اون اتاق به جایی نامعلوم بردن
از زبان کوک
داشتم با تهیونگ درمورد معاملات صحبت می کردیم که خدمتکار اومد و گفت
خدمتکار : قربان مهمون دارید
تهیونگ : کی هست ؟
قبل از اینکه خدمتکار بتونه حرفی بزنه مردی وارد عمارت شد و گفت
مرده : من
هردومون با دیدنش تعجب کردیم اون حرومزاده چطوری به خودش جرات داده اومده اینجا
تهیونگ : تو اینجا چه غلطی می کنی ؟
مرده : اومدم که باهم حرف بزنیم
مرده اومد و روی مبل روبرویی ما نشست
کوک : خیلی جرات پیدا کردی که با پای خودت اومدی توی خونه ی شیر
مرده خنده ای کرد و گفت
مرده : آره چون کارت طلایی الان دست منه
تهیونگ : چرا چرت و پرتی میگی تا نگفتم نگهبان ها بیرونت کنند خودت گمشو بیرون
مرد دوباره خنده ای کرد و گفت
مطمئنم بعد از شنیدن این جمله اینجوری رفتار نمیکنی پس کاری نکن که پشیمون بشی
کوک : چی میگی تو
مرده : یکی برادرشه و اون یکی عشقشه وای چه داستان رمانتیکی
مرد خنده ای کرد و ادامه داد
مرده : هانا دست منه و با هیجان گفت سوپرایز
باز هم در خماری گذاشتمتون😆نمی دونم چرا دلم می خواد هانا رو بکشم بعد تهیونگ سینگل به گور بشه😶
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۴۶.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.