پارت2
گفت:هه نگاش، کنین دیگه با استاد تو رابطس
ا.ت:ببین تویی که هر شب به یه پسری این رو به من میگی؟ هه اولا من با استاد هم باشم به تو ربطی نداره دارلینگ
چیزی نگفت و رفت
استاد اومد لباس های بوکس مون رو پوشیدیم من کمربند مشکی دان 5 بودم ولی استاد دان 6 ای کاش برسم بش
کوک همه ی بچه هارو تو گروه های 2 نفره گذاشت تا تمرین کنن ولی من با کسی نبودم به استاد گفتم:استاد من با کی تمرین کنم؟ کوک:با من ا.ت:وادا فاخ امم چی چیزه یعنی چشمتمرین تموم یادم افتاد استاد کارم داره رفتم دفترش
در زدم تق تق تق
کوک:بفرمایید
ا.ت:رفتم تو دیدم با کت شلوار نشسته بود محوش شدم که با صداش به خودم اومدم
کوک:ا.ت ا.ت ا.ت(آخری بلند تر)
ا.ت:بل بله
کوک:کجای؟ یک ساعته دارم صدات میزنم
ا. ت:ببخشید تکرار نمیشه
کوک:(اشاره به میز جلوش) بیا بشین
ا. ت:چی استاد نمیشه
کوک:گفتم بشین(اخم)
ا. ت:نشستم دیدم اومد جلو تر و لبامو شکار کرد لول نخواستم ولی نمیدونم چرا چشامو بستم و همراهیش کردم دستامو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاش دور کمرم بود و لبامو مک میزد و اومد سمت گردنم و به بوس کوچیک کرد (من اینارو از کجا بلدم) گفت:ا.ت من خیلی وقته عاشقتم و تو چی حسی به من داری؟ ا.ت:آره یعنی نه چیزه ایسی خدا اصلا آره منم عاشقتم دیدم بلند شد اومد دوباره لبامو بوسید که همون دختره که تو کلاس باهاش دعواش شده بود اومد تو دفتر منو کوک سریع از هم جدا شدیم که دختره اومد یه سیلی به من زد و گفت:خدا لعنتت کنه من الان میتونستم جای تو باشم
ا.ت:چه گوهی خوردی؟ هان(دستشو گرفت و پیچوند)
بعد دختره داشت بهم فوحش میداد که کوک اود یه دستشو دور کمرم گذاش، و یه بوس آروم رو گردنم زد و گفت:بیب کسی اذیتت کرد
ا. ت:نه جونگکوکی
ا.ت:ببین تویی که هر شب به یه پسری این رو به من میگی؟ هه اولا من با استاد هم باشم به تو ربطی نداره دارلینگ
چیزی نگفت و رفت
استاد اومد لباس های بوکس مون رو پوشیدیم من کمربند مشکی دان 5 بودم ولی استاد دان 6 ای کاش برسم بش
کوک همه ی بچه هارو تو گروه های 2 نفره گذاشت تا تمرین کنن ولی من با کسی نبودم به استاد گفتم:استاد من با کی تمرین کنم؟ کوک:با من ا.ت:وادا فاخ امم چی چیزه یعنی چشمتمرین تموم یادم افتاد استاد کارم داره رفتم دفترش
در زدم تق تق تق
کوک:بفرمایید
ا.ت:رفتم تو دیدم با کت شلوار نشسته بود محوش شدم که با صداش به خودم اومدم
کوک:ا.ت ا.ت ا.ت(آخری بلند تر)
ا.ت:بل بله
کوک:کجای؟ یک ساعته دارم صدات میزنم
ا. ت:ببخشید تکرار نمیشه
کوک:(اشاره به میز جلوش) بیا بشین
ا. ت:چی استاد نمیشه
کوک:گفتم بشین(اخم)
ا. ت:نشستم دیدم اومد جلو تر و لبامو شکار کرد لول نخواستم ولی نمیدونم چرا چشامو بستم و همراهیش کردم دستامو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاش دور کمرم بود و لبامو مک میزد و اومد سمت گردنم و به بوس کوچیک کرد (من اینارو از کجا بلدم) گفت:ا.ت من خیلی وقته عاشقتم و تو چی حسی به من داری؟ ا.ت:آره یعنی نه چیزه ایسی خدا اصلا آره منم عاشقتم دیدم بلند شد اومد دوباره لبامو بوسید که همون دختره که تو کلاس باهاش دعواش شده بود اومد تو دفتر منو کوک سریع از هم جدا شدیم که دختره اومد یه سیلی به من زد و گفت:خدا لعنتت کنه من الان میتونستم جای تو باشم
ا.ت:چه گوهی خوردی؟ هان(دستشو گرفت و پیچوند)
بعد دختره داشت بهم فوحش میداد که کوک اود یه دستشو دور کمرم گذاش، و یه بوس آروم رو گردنم زد و گفت:بیب کسی اذیتت کرد
ا. ت:نه جونگکوکی
۳.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱