فیک گنگ مافیایی سیاه ادامه پارت 13
+: بچه ها بلاخره به هوش اومد...بیاین بریم سراغش کلکش رو بکنیم بره
_: اره بریم...جونگکوک بلند شو...نخواب بهت میگم پاشو
£: عااااااااااا...تهیونگ خب من الان وقت خواب بعدازظهرم هست...خودتون برید سراغش منم میرم توی ون یه چرتی میزنم...شما که کارتون تموم شد صدام بزنید بریم
✓: تهیونگ، هون ولش کنین...به هر حال اصلا نیازی نیست اون حتما باشه...خودمون تمومش میکنیم...به بنا نسبت جونگکوک بیاد نقش برگ چغندر رو بازی میکنه و حواسمون رو پرت میکنه
£: درستت درد نکنه خوبه شد حالا الان من شدم برگ چغندر نه؟...جلو افرادت خوب ادا در میاری ولی بین خودمون هر چی از دهنت در میاد بار من میکنی...اگه از جایی حرص و عقده داری سر یکی دیگه خالش کن چیکار من داری؟!
✓: صدای بالشت و پتوت رو میشنوی دارن صدات میکنن...برو تا خودشون رو خفه نکردن 😂
_: بیا بریم نامجون...چیکارش داری...اینقدر سر به سرش نزار
+: حرفاتون تموم شد بیاین...انتظار ندارید که براتون دعوت نامه بفرستم
✓: عه...هون...من و تهیونگ مافوقت هستیم...یکم باادب تر رفتار کن
+: چشم رییس...حالا میشه تشریف بیارید بریم و اینقدر نخوری
رفتیم و در ون رو باز کردیم بدبخت اینقدر با پارچه ای که دور دهنش بسته بودیم داد زده بوده که صورتش سیاه شده بود 😅 پارچه رو زدم پایین یه تو گوشی محکم زدم بهش
+: خب زود باش رمز بگو و خودت و ما رو خلاص کن
&: بب... باشه...234...(ادمین: حالا شما یه چیزی تصور کنین) خب حالا ولم کنن بریم پی زندگی...دیگه غلط نه گوه بخورم با شماها در بیوفتم 😓
+: اهان حالا درست شد...خب حالا برو گورت رو گم کن
وقتی وارد سامانه بانکی بوگو شدم یک میلیارد وون از حسابش کشیدم
+: بچه ها اتیش کنیم بریم
و راه افتادیم رفتم به سمت عمارت
㋛🄴🄽🄳㋛
_: اره بریم...جونگکوک بلند شو...نخواب بهت میگم پاشو
£: عااااااااااا...تهیونگ خب من الان وقت خواب بعدازظهرم هست...خودتون برید سراغش منم میرم توی ون یه چرتی میزنم...شما که کارتون تموم شد صدام بزنید بریم
✓: تهیونگ، هون ولش کنین...به هر حال اصلا نیازی نیست اون حتما باشه...خودمون تمومش میکنیم...به بنا نسبت جونگکوک بیاد نقش برگ چغندر رو بازی میکنه و حواسمون رو پرت میکنه
£: درستت درد نکنه خوبه شد حالا الان من شدم برگ چغندر نه؟...جلو افرادت خوب ادا در میاری ولی بین خودمون هر چی از دهنت در میاد بار من میکنی...اگه از جایی حرص و عقده داری سر یکی دیگه خالش کن چیکار من داری؟!
✓: صدای بالشت و پتوت رو میشنوی دارن صدات میکنن...برو تا خودشون رو خفه نکردن 😂
_: بیا بریم نامجون...چیکارش داری...اینقدر سر به سرش نزار
+: حرفاتون تموم شد بیاین...انتظار ندارید که براتون دعوت نامه بفرستم
✓: عه...هون...من و تهیونگ مافوقت هستیم...یکم باادب تر رفتار کن
+: چشم رییس...حالا میشه تشریف بیارید بریم و اینقدر نخوری
رفتیم و در ون رو باز کردیم بدبخت اینقدر با پارچه ای که دور دهنش بسته بودیم داد زده بوده که صورتش سیاه شده بود 😅 پارچه رو زدم پایین یه تو گوشی محکم زدم بهش
+: خب زود باش رمز بگو و خودت و ما رو خلاص کن
&: بب... باشه...234...(ادمین: حالا شما یه چیزی تصور کنین) خب حالا ولم کنن بریم پی زندگی...دیگه غلط نه گوه بخورم با شماها در بیوفتم 😓
+: اهان حالا درست شد...خب حالا برو گورت رو گم کن
وقتی وارد سامانه بانکی بوگو شدم یک میلیارد وون از حسابش کشیدم
+: بچه ها اتیش کنیم بریم
و راه افتادیم رفتم به سمت عمارت
㋛🄴🄽🄳㋛
۴.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.