شرطا: هفتاد لایک سی کامنت ❤
پرش زمانی به فردا
ساعت شش صبح
جیهوپ اول از همه بیدار شد
و رفت نامجون جین شوگا و تیهیونگ رو بیدار کرد
ساعت هشت
همه اماده بودن و میخواستن برن بیرون
توی بیمارستان
جیمین و کوک و ا/ت منتظر بودن که اعضا بیان
ساعت هشت و بیست دقیقه
ا/ت ویو
منتظر بودیم که اعضا بیان
یهو در باز شد
فک کردم اعضان
ولی دیدم جیسو عه
سری بلند شدم و بغلش کردم
جیسو: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره ولی تو از کجا میدونی
جیسو: بهت زنگ زدم ولی گوشیت خاموش بود(ا/ت و جیسو هر روز با هم حرف میزنن)
شماره ی تهیونگو داشتم زنگ زدم و ازش پرسیدم چه خبره
تا فهمیدم خودمو رسوندم اینجا
ا/ت: اهان حالا چیکار میکنی
خودت خوبی
جیسو: اره ممنون
که یهو در باز شد و دیدیم اعضا اومدن
جیسو تا فهمید صدای یکی میاد سریع چرخید و دید اعضا اومدن
خسته شدم دیگه
ساعت شش صبح
جیهوپ اول از همه بیدار شد
و رفت نامجون جین شوگا و تیهیونگ رو بیدار کرد
ساعت هشت
همه اماده بودن و میخواستن برن بیرون
توی بیمارستان
جیمین و کوک و ا/ت منتظر بودن که اعضا بیان
ساعت هشت و بیست دقیقه
ا/ت ویو
منتظر بودیم که اعضا بیان
یهو در باز شد
فک کردم اعضان
ولی دیدم جیسو عه
سری بلند شدم و بغلش کردم
جیسو: ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره ولی تو از کجا میدونی
جیسو: بهت زنگ زدم ولی گوشیت خاموش بود(ا/ت و جیسو هر روز با هم حرف میزنن)
شماره ی تهیونگو داشتم زنگ زدم و ازش پرسیدم چه خبره
تا فهمیدم خودمو رسوندم اینجا
ا/ت: اهان حالا چیکار میکنی
خودت خوبی
جیسو: اره ممنون
که یهو در باز شد و دیدیم اعضا اومدن
جیسو تا فهمید صدای یکی میاد سریع چرخید و دید اعضا اومدن
خسته شدم دیگه
۱۹.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.