فقط یکبار دیگر p22
بردمش سمت میز همه چیز آماده بود
نشستم هنوز وایساده بود
به صندلی اشاره کردم: بشین لطفا
با تردید نشست و سرشو انداخت پایین
من: از خودت پذیرایی کن نکنه انتظار داری من برات غذا بکشم؟؟!
هول شد: ن اصلا چنین قصدی نداشتم
من:پس خودت دست بکار شو
کمی غذا برای خودش کشید منم همینطور ...در سکوت غذا خوردیم وقتی غذاش تموم شد بلند شد تعظیمی کرد: خیلی ممنون
سرمو تکون دادم و گفتم: میتونی بری
رفتش خودمم غذامو تموم کردم و رفتم اتاق خوابم ...وقتی رو تخت دراز شدم فکرم رفت سمت کانگ سو
باید بیشتر بشناسمش نبابد همین جوری قضاوت کنم ..ولی بهش میاد آدم مهربونی باشه
از خستگی کم کم خوابم برد.
(کنیا)
از نگهبانا یه صندلی گرفتم و همونجای قبلیم نشستم .....باید فردا از کیونگ سان بمرسم جیمین با همه این شکلی رفتار میکنه یا فقط با من
اگه واقعا بهم شک کرده باشه چی؟؟!
یکم با گوشیم ور رفتم تا ساعت ۴ صبح به زور قهوه خودمو بیدار نگه داشتم
با صورتی خوابآلوده رفتم سمت نگهبانا
من: میشه چند ساعت جای من نگهبانی بدین؟
یکیشون گفت: باشه من هستم
تشکر کردم و برگشتم سر جام ، کنار صندلی نشستم و سرمو گذاشتم روی صندلی تکیهم هم دادم بهش
اونقدر خوابم میومد که تو کمتر از یه دیقه به خواب رفتم
صدای یه مرد میومد: هی بیدار شو پسر جون
چشامو باز کردم و بهش نگا کردم: بله چیزی شده
ایستاد: نه باو چیزی نشده فقط الان ساعت نزدیک ۷ ،جناب پارک این ساعت میرن کمپانی توعم باید باهاشون بری دیگه درسته
منم بلند شدم: عاها اره ممنون ک بیدارم کردین
قبل از اینکه بره گفتم: ببخشید سرویس بهداشتی اینجا گذاشت ؟
یه قسمت که باغ رو نشون داد ممنونی گفتم و رفتم سمتش
.دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون ساکم رو از کنار صندلی برداشتم و توی صفحه گوشیم قیافم رو دیدم چشام گود افتاده بود از کمبود خواب
کاش میشد یه دل سیر بخوابم
نشستم هنوز وایساده بود
به صندلی اشاره کردم: بشین لطفا
با تردید نشست و سرشو انداخت پایین
من: از خودت پذیرایی کن نکنه انتظار داری من برات غذا بکشم؟؟!
هول شد: ن اصلا چنین قصدی نداشتم
من:پس خودت دست بکار شو
کمی غذا برای خودش کشید منم همینطور ...در سکوت غذا خوردیم وقتی غذاش تموم شد بلند شد تعظیمی کرد: خیلی ممنون
سرمو تکون دادم و گفتم: میتونی بری
رفتش خودمم غذامو تموم کردم و رفتم اتاق خوابم ...وقتی رو تخت دراز شدم فکرم رفت سمت کانگ سو
باید بیشتر بشناسمش نبابد همین جوری قضاوت کنم ..ولی بهش میاد آدم مهربونی باشه
از خستگی کم کم خوابم برد.
(کنیا)
از نگهبانا یه صندلی گرفتم و همونجای قبلیم نشستم .....باید فردا از کیونگ سان بمرسم جیمین با همه این شکلی رفتار میکنه یا فقط با من
اگه واقعا بهم شک کرده باشه چی؟؟!
یکم با گوشیم ور رفتم تا ساعت ۴ صبح به زور قهوه خودمو بیدار نگه داشتم
با صورتی خوابآلوده رفتم سمت نگهبانا
من: میشه چند ساعت جای من نگهبانی بدین؟
یکیشون گفت: باشه من هستم
تشکر کردم و برگشتم سر جام ، کنار صندلی نشستم و سرمو گذاشتم روی صندلی تکیهم هم دادم بهش
اونقدر خوابم میومد که تو کمتر از یه دیقه به خواب رفتم
صدای یه مرد میومد: هی بیدار شو پسر جون
چشامو باز کردم و بهش نگا کردم: بله چیزی شده
ایستاد: نه باو چیزی نشده فقط الان ساعت نزدیک ۷ ،جناب پارک این ساعت میرن کمپانی توعم باید باهاشون بری دیگه درسته
منم بلند شدم: عاها اره ممنون ک بیدارم کردین
قبل از اینکه بره گفتم: ببخشید سرویس بهداشتی اینجا گذاشت ؟
یه قسمت که باغ رو نشون داد ممنونی گفتم و رفتم سمتش
.دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون ساکم رو از کنار صندلی برداشتم و توی صفحه گوشیم قیافم رو دیدم چشام گود افتاده بود از کمبود خواب
کاش میشد یه دل سیر بخوابم
۶۰.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.