پارت 17
پارت 17
وارد اتاق شدم... چقدر قشنگ بود، درسته ساده بود ولی شیک بود، یه میز طوسی وسط اتاق، دو تا قفسه ی طوسی هرکدوم یکی از گوشه های اتاق.. یه پنجره پشت کنار یکی از قفسه ها که دید کاملی به باغ عمارت داشت... صندلی های سیاه روبروی هم، و یه میز طوسی کوچولو روبروی میزه یونجون..:کاری داری؟ با این صدا از بررسی اتاق دست برداشتم:ا.. اره.. چیزه.. میخواستم بدونم.. مکث کردم، نمیدونم اگه میگفتم اینجا گیتار داری با خودش چه فکری میکنه؟ شاید فکر کنه خنگم؟ نمیدونم... :چیو میخوای بدونی؟ اخه لامصب با این لحنی که تو داری من چیجوری درخواستمو بهت بگم؟ دلو زدم به دریا.. با زبونم لبمو یکم تر کردم و گفتم:چیزه.. اینجا.. یعنی تو عمارتت.. گیتار داری؟ انتظار داشتم الان با تعجب بهم نگاه کنه، ولی خیلی ریلکس بلند شد و از اتاق بیرون رفت؟ بیرون رفت؟ وا.. کجا رفت؟ بعد از چند دقیقه که مثل مجسمه وسط اتاق وایساده بودم برگشت:چرا نمیشینی؟ به دستش که توجه کردم گیتار دیدم.. اونم چه گیتاری! چقدر خوشمله ( خوشگله)از این گیتار خوباس، معلومه، خیلی هم گرونه... رفتم و روی نزدیک ترین صندلی به میز یونجون نشستم:بیا، مگه گیتار نمیخواستی؟ نگاهی به گیتار کردم... و ازش گرفتم:ممنون! یونجون:بلدی بزنی؟
وارد اتاق شدم... چقدر قشنگ بود، درسته ساده بود ولی شیک بود، یه میز طوسی وسط اتاق، دو تا قفسه ی طوسی هرکدوم یکی از گوشه های اتاق.. یه پنجره پشت کنار یکی از قفسه ها که دید کاملی به باغ عمارت داشت... صندلی های سیاه روبروی هم، و یه میز طوسی کوچولو روبروی میزه یونجون..:کاری داری؟ با این صدا از بررسی اتاق دست برداشتم:ا.. اره.. چیزه.. میخواستم بدونم.. مکث کردم، نمیدونم اگه میگفتم اینجا گیتار داری با خودش چه فکری میکنه؟ شاید فکر کنه خنگم؟ نمیدونم... :چیو میخوای بدونی؟ اخه لامصب با این لحنی که تو داری من چیجوری درخواستمو بهت بگم؟ دلو زدم به دریا.. با زبونم لبمو یکم تر کردم و گفتم:چیزه.. اینجا.. یعنی تو عمارتت.. گیتار داری؟ انتظار داشتم الان با تعجب بهم نگاه کنه، ولی خیلی ریلکس بلند شد و از اتاق بیرون رفت؟ بیرون رفت؟ وا.. کجا رفت؟ بعد از چند دقیقه که مثل مجسمه وسط اتاق وایساده بودم برگشت:چرا نمیشینی؟ به دستش که توجه کردم گیتار دیدم.. اونم چه گیتاری! چقدر خوشمله ( خوشگله)از این گیتار خوباس، معلومه، خیلی هم گرونه... رفتم و روی نزدیک ترین صندلی به میز یونجون نشستم:بیا، مگه گیتار نمیخواستی؟ نگاهی به گیتار کردم... و ازش گرفتم:ممنون! یونجون:بلدی بزنی؟
۹۹۰
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.