ازدواج اجباری پارت ۷
آخه مثل بچه ها حرف میزد خندت گرفت گفتی : حال که دست زدم می خوای چیکار کنی😁😁
کوک:😐🔪 کوک: حالا ببین اومد سمتت و شیرموز و از دستت گرفت با هزار زحمت هی تو بکش اون بکش اخرم چون زورش زیاد بود ازت گرفتش با عصبانیت بهش گفت : بدش من گشنمه 😠 کوک : اخه کوچولو گشنته 😏 مین سو:من کوچولو نیستم 😠کوک: قدت که اینو میگه این و که گفت عصبانیتت فوران کرد پریدی هوا موهاش و گرفتی اونم داد میزد : ولن کنننن وحشیییی از کدوم باغ وحش اومدی هرچی گفت : ولم کن نکردی آخرم شرموز و تو سرت خالی کرد که جیغت رفت هوااا کوک فقط داشت میخندید می گفت: 😁😁😁الان موهات به هم میچسبه دل شو گرفته بود و میخندید تو هم از فرصت استفاده کردی و در کابینت و باز کردی یه پودر کیک دید سریع بازش کردی گفتی : اینم سهم تو که کل آردو سرش خالی کردی سفید شد بود تمام لباس و صورتش آردی بود ایندفعه مین سو بود که میخندید که کوک دهنشو باز کرد پودر از دهنش می ریخت بیرون تو چشماش آرد رفته بود داد میزد مگیفن می سوزه مین سوهم بعده خنده دلش سوخت رفت سمتش ولی خیلی بلند بود به چشمش نمیرسد که یه صندلی اورد ی و رفتی بالا تا چشمشو فوت کنی فوت کردی یذره حالش بهتر شد
مین سو: حقت بود😁😁😁
کوک : دارم واست
داشت میرفت که رفتی سمت ظرف شویی و یه لیوان اب پُر کردی گفتی : آقای جئون برگشت سمتت که لیوان آب و سرش خالی کردی
مین سو : اینم برای این که یادت باشه یه خانم متشخص رو تهدید نکنی😏
اول چشماش بسته بود بعد بازش کرد
مین سو : کیک خوشمزه ای میشی 😁😁
کوک که اعصابش داغون شد اومد سمت مین سو موهاشو گرفت مین سو هم متقابلا همین کارو کرد گیس گیس کشونی بود اون وسط که با صدای خنده هم دیگرو ول کردن و پاشدن جیمین بود
جیمین: چتونه شما دوتا
کوک: جیمین اول اون شروع کرد
مین سو: نخیرم من فقط اومدم یه چیزی بخورم
جیمین: مثلا قراره دوسه ماه باهم باشید این چه وضعیه آشپزخونه رو ترکوندید
مین سو: جیمین نگاه شیرموز و روی سرم خالی کرده🥺
جیمین از این همه راحت بودن مین سو خندش گرفته بود برگشت سمت کوک و گفت: چرا این کارو کردی کوک
کوک: جیمین اون به شیرموز های من دست زد هیچ تازه میخواست بخورش
جیمین:😁😁😁بسه دیگه
جیمین رو به مین سو : خدا بهت رحم کنه این اقای ۲۴ ساله ای که رو به روت میبینی همیشه مثل بچه های دوساله رفتار میکنه😁
کوک: جمن شییییییییییییییی تو دوست منی یا دشمنم
جیمین:دوستتتت مکنه عزیز😁
کوک :جیمینننننن
جیمین: باشه بابا😁😁😁
جیمین: بی ادباااا سریع این آشپرخونه رو به حال اول برمی گردونید هااا😅
مین سو: ولی اون....
جیمین: تقصیر دوتاتونه پس شروع کنید
کوک هوفی کشید و تی و برداشت جیمین رفت مین سو هم داشت با جارو آردو جمع میکرد
مین سو: پسره هویچ
کوک:..
اینم پارت ۷
نظر بدید💜
کوک:😐🔪 کوک: حالا ببین اومد سمتت و شیرموز و از دستت گرفت با هزار زحمت هی تو بکش اون بکش اخرم چون زورش زیاد بود ازت گرفتش با عصبانیت بهش گفت : بدش من گشنمه 😠 کوک : اخه کوچولو گشنته 😏 مین سو:من کوچولو نیستم 😠کوک: قدت که اینو میگه این و که گفت عصبانیتت فوران کرد پریدی هوا موهاش و گرفتی اونم داد میزد : ولن کنننن وحشیییی از کدوم باغ وحش اومدی هرچی گفت : ولم کن نکردی آخرم شرموز و تو سرت خالی کرد که جیغت رفت هوااا کوک فقط داشت میخندید می گفت: 😁😁😁الان موهات به هم میچسبه دل شو گرفته بود و میخندید تو هم از فرصت استفاده کردی و در کابینت و باز کردی یه پودر کیک دید سریع بازش کردی گفتی : اینم سهم تو که کل آردو سرش خالی کردی سفید شد بود تمام لباس و صورتش آردی بود ایندفعه مین سو بود که میخندید که کوک دهنشو باز کرد پودر از دهنش می ریخت بیرون تو چشماش آرد رفته بود داد میزد مگیفن می سوزه مین سوهم بعده خنده دلش سوخت رفت سمتش ولی خیلی بلند بود به چشمش نمیرسد که یه صندلی اورد ی و رفتی بالا تا چشمشو فوت کنی فوت کردی یذره حالش بهتر شد
مین سو: حقت بود😁😁😁
کوک : دارم واست
داشت میرفت که رفتی سمت ظرف شویی و یه لیوان اب پُر کردی گفتی : آقای جئون برگشت سمتت که لیوان آب و سرش خالی کردی
مین سو : اینم برای این که یادت باشه یه خانم متشخص رو تهدید نکنی😏
اول چشماش بسته بود بعد بازش کرد
مین سو : کیک خوشمزه ای میشی 😁😁
کوک که اعصابش داغون شد اومد سمت مین سو موهاشو گرفت مین سو هم متقابلا همین کارو کرد گیس گیس کشونی بود اون وسط که با صدای خنده هم دیگرو ول کردن و پاشدن جیمین بود
جیمین: چتونه شما دوتا
کوک: جیمین اول اون شروع کرد
مین سو: نخیرم من فقط اومدم یه چیزی بخورم
جیمین: مثلا قراره دوسه ماه باهم باشید این چه وضعیه آشپزخونه رو ترکوندید
مین سو: جیمین نگاه شیرموز و روی سرم خالی کرده🥺
جیمین از این همه راحت بودن مین سو خندش گرفته بود برگشت سمت کوک و گفت: چرا این کارو کردی کوک
کوک: جیمین اون به شیرموز های من دست زد هیچ تازه میخواست بخورش
جیمین:😁😁😁بسه دیگه
جیمین رو به مین سو : خدا بهت رحم کنه این اقای ۲۴ ساله ای که رو به روت میبینی همیشه مثل بچه های دوساله رفتار میکنه😁
کوک: جمن شییییییییییییییی تو دوست منی یا دشمنم
جیمین:دوستتتت مکنه عزیز😁
کوک :جیمینننننن
جیمین: باشه بابا😁😁😁
جیمین: بی ادباااا سریع این آشپرخونه رو به حال اول برمی گردونید هااا😅
مین سو: ولی اون....
جیمین: تقصیر دوتاتونه پس شروع کنید
کوک هوفی کشید و تی و برداشت جیمین رفت مین سو هم داشت با جارو آردو جمع میکرد
مین سو: پسره هویچ
کوک:..
اینم پارت ۷
نظر بدید💜
۶۰.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.