فیک وقتی دخترشی اما همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت
Part 6
شوگا:چون من پدرشم و من میگم چیکار کنم و چیکار نکنه...من موندم از چیش خوشتون میاد
تهیونگ:هیونگ اون دختر توئه
شوگا:هوف ولش کنین بیایین ببینینش بعدش باز بیام پایین
ات ویو:وقتی دیدم که صدایی نمیاد رمانم رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن همینجوری که کلمه به کلمه ی رمانم رو میخوندم بیشتر غرق دنیایی که با نوشتن ساخته بودمشون میشدم اونقدر غرقشون صده بودم که یهو صدای باز شدن در منو از اون دنیای خیالی و قشنگ بیرون آورد
شوگا از اتاق دور تر میشه و به اعضا اجازه میده که برن داخل
جیهوپ:سلام
ات سریع یه کتاب برداشتم و روی نوشتم گذاشتم و بعدش رومو اونور کردم
ات:سلام
تهیونگ:چطوری ات خوبی؟؟
(تهیونگ به سمت ات میره و ات رو بغل میکنه که آخ دختر در میاد)
تهیونگ:زیادی فشار دادم
ات:فقط یه ذره چیزی نیست
ات ویو:دقیقا دستت رو گذاشتی روی شونم که کبود شده بود
تهیونگ ویو:من که میدونم شوگا بعضی وقتا کتکت میزنه احتمالا بخاطر اونه
جیمین:کاری داری اینجا؟
ات:نه کار خاصی ندارم
نامجون:خب پس چرا نمیای پایین؟؟
جونگکوک:بیا با هم بریم پایین
ات:خب نمیدونم
جین:بیا دیگه ات
که یهو شوگا تو چهار چوب در پیدا میشه
شوگا:اون نمیخواد بیاد پایین ات مگه تکلیف نداشتی؟؟(و با حالتی به ات نگاه میکنه)
ات:اوه آره انگار یادم رفته بود...شما بفرمایین پایین من بالا باید درسام رو برسم
جیهوپ:حالا برا یه روز درسو بیخیال بیا بریم پایین
ات:راستش یه آزمون خیلی مهم دارم برا فردا باید بخونم براش
تهیونگ:بچه ها زورش نکنین اگه میگه درس داره ولش کنین دیگه ولی هر وقت دوست داشتی بیا پایین
ات:راستش به بابا گفتم در رو قفل کنه که تمرکزم بیشتر باشه
تهیونگ:خب باشه ولی چیزی خواستی صدا کن
ات:چشم حتما
اعضا:کاری نداری؟؟
ات:نه ممنونم
اعضا:پس فعلا خداحافظ
ات:خداحافظ
اعضا یکی یکی از در خارج میشن و بعدش شوگا بدون اینکه چیزی بگه در رو میبنده و قفل میکنه
جین:باورم نمیشه تو شوگای خودمون باشی
ادامه دارد...
شوگا:چون من پدرشم و من میگم چیکار کنم و چیکار نکنه...من موندم از چیش خوشتون میاد
تهیونگ:هیونگ اون دختر توئه
شوگا:هوف ولش کنین بیایین ببینینش بعدش باز بیام پایین
ات ویو:وقتی دیدم که صدایی نمیاد رمانم رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن همینجوری که کلمه به کلمه ی رمانم رو میخوندم بیشتر غرق دنیایی که با نوشتن ساخته بودمشون میشدم اونقدر غرقشون صده بودم که یهو صدای باز شدن در منو از اون دنیای خیالی و قشنگ بیرون آورد
شوگا از اتاق دور تر میشه و به اعضا اجازه میده که برن داخل
جیهوپ:سلام
ات سریع یه کتاب برداشتم و روی نوشتم گذاشتم و بعدش رومو اونور کردم
ات:سلام
تهیونگ:چطوری ات خوبی؟؟
(تهیونگ به سمت ات میره و ات رو بغل میکنه که آخ دختر در میاد)
تهیونگ:زیادی فشار دادم
ات:فقط یه ذره چیزی نیست
ات ویو:دقیقا دستت رو گذاشتی روی شونم که کبود شده بود
تهیونگ ویو:من که میدونم شوگا بعضی وقتا کتکت میزنه احتمالا بخاطر اونه
جیمین:کاری داری اینجا؟
ات:نه کار خاصی ندارم
نامجون:خب پس چرا نمیای پایین؟؟
جونگکوک:بیا با هم بریم پایین
ات:خب نمیدونم
جین:بیا دیگه ات
که یهو شوگا تو چهار چوب در پیدا میشه
شوگا:اون نمیخواد بیاد پایین ات مگه تکلیف نداشتی؟؟(و با حالتی به ات نگاه میکنه)
ات:اوه آره انگار یادم رفته بود...شما بفرمایین پایین من بالا باید درسام رو برسم
جیهوپ:حالا برا یه روز درسو بیخیال بیا بریم پایین
ات:راستش یه آزمون خیلی مهم دارم برا فردا باید بخونم براش
تهیونگ:بچه ها زورش نکنین اگه میگه درس داره ولش کنین دیگه ولی هر وقت دوست داشتی بیا پایین
ات:راستش به بابا گفتم در رو قفل کنه که تمرکزم بیشتر باشه
تهیونگ:خب باشه ولی چیزی خواستی صدا کن
ات:چشم حتما
اعضا:کاری نداری؟؟
ات:نه ممنونم
اعضا:پس فعلا خداحافظ
ات:خداحافظ
اعضا یکی یکی از در خارج میشن و بعدش شوگا بدون اینکه چیزی بگه در رو میبنده و قفل میکنه
جین:باورم نمیشه تو شوگای خودمون باشی
ادامه دارد...
۲۳.۲k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.