چه خواهد شد
چه خواهد شد
پارت ۱۷
حالا من هی لج بازی می کنم و میگم خودم میتونم درو باز کنم تو نباید شعور داشتی باشی درو برای زن آیندت باز کنی؟ ایشششش....
پیاده شدم و گل رو گذاشتم رو صندلی .....درو بستم و ایلیا ماشینو قفل کرد......شالمو مرتب کردم و سمت در ورودی رفتیم.....
شروع به نگاه کردن لباسا بودم ....
ایلیا : باید بریم طبقه بالا
ملینا : آها ....باشه
طبقه ی بالا یعنی دوم کلا لباس عروس بود .
ایلیا رفت سمت یکی از مغازه ها و از ویترین لباسارو نگاه کرد.....
ایلیا : کدومو دست داری؟
ملینا : همون ساده خوبه
ایلیا : اون خیلی سادس....تو قراره زن من بشی....باید با یه لباس قشنگ ببرمت....تو عروسی هم باید تک باشی....
ملینا : چرا شلوغش می کنی؟ نمیخوام خیلی تو چشم باشم.....بعدشم یه عروسیه سادست دیگه همون خوبه.....
ایلیا : میدونم که دوست نداری با من ازدواج کنی ....حداقل لباسی که میپوشی باید دوست داشته باشی.....
ملینا : همونو دوست دارم
ایلیا : باشه ..... پس بریم تو
جفتمون وارد مغازه شدیم . لباسو انتخاب کردن و رفتم تو اتاق پرو که بپوشم.....صبر کن ... قرار نیست که به اون نشون بدم؟ ..... البته در هر صورت که منو میبینه.....ولی نمیخوام بهش نشون بدم.....لباسو پوشیدم و خودمو تو آینه بررسی کردم بعدش لباس خودمو پوشیدم و اومدم بیرون.....
ایلیا : چرا نیومدی ببینمت؟ اتفاقی افتاده؟ لباس تنگه؟گشاده؟
ملینا : نه هیچی نیست....خیلی هم خوبه ....
ایلیا : پس برو بپوش منم ببینم
ملینا : نمیخوام خب....
ایلیا : بچه بازی در نیار من که بالاخره تو اون لباس میبینمت.....
ملینا : باشه...
دوباره لباس رو پوشیدم و مغازه داره هم کمکم کرد تا بهتر بشه......خودمو تو آیینه نگاه کردم و بعد از اتاق پرو اومدم بیرون.....
ایلیا سر تا پامو نگاه کرد......
ایلیا : بهت میاد....شالتو بردار.....
ملینا : هنوز که شوهرم نشدی....
ایلیا : مسخره بازی در نیار دیگه عشقم....
چی؟؟؟عشقم؟ پسره ی پررو......اومدم یه چیز بگم که سرفه کرد....فهمیدم فعلا نباید چیزی بگم .....شالمو برداشتم و موهامو مرتب کردم....
ایلیا : خیلی بهت میاد....ولی به نظرم بقیه رو هم امتحان کن
ملینا : باشه
چند تا لباس دیگه هم امتحان کردم تا رسیدم به گزینه آخر که هم خودم توش راحت بودم و اون خوشش اومد...... یه لباس بلند و پف دار.....
ملینا : همین خوبه
ایلیا : آره عالیه....
لباس رو حساب کردیم و قرار شد که بفرستن جلوی در خونه.....بعد از اون رفتیم که به یه مغازه ی کت و شلواری.....ایلیا چند تا کت و شلوار انتخاب کرد و دونه دونه پوشید.....تو همشون خیلی جذاب شده بود......اععع نه منظورم اینه که بهش میومدن.....نه چیزه....اصلا ولش.....آخری رو پوشید و اومد بیرون از اتاق پرو.....
و بله بالاخره بعد از مدت ها پارت جدید..ببخشید که این مدت نزاشتم....لباس ملینا رو تو پست بعدی میزارم
پارت ۱۷
حالا من هی لج بازی می کنم و میگم خودم میتونم درو باز کنم تو نباید شعور داشتی باشی درو برای زن آیندت باز کنی؟ ایشششش....
پیاده شدم و گل رو گذاشتم رو صندلی .....درو بستم و ایلیا ماشینو قفل کرد......شالمو مرتب کردم و سمت در ورودی رفتیم.....
شروع به نگاه کردن لباسا بودم ....
ایلیا : باید بریم طبقه بالا
ملینا : آها ....باشه
طبقه ی بالا یعنی دوم کلا لباس عروس بود .
ایلیا رفت سمت یکی از مغازه ها و از ویترین لباسارو نگاه کرد.....
ایلیا : کدومو دست داری؟
ملینا : همون ساده خوبه
ایلیا : اون خیلی سادس....تو قراره زن من بشی....باید با یه لباس قشنگ ببرمت....تو عروسی هم باید تک باشی....
ملینا : چرا شلوغش می کنی؟ نمیخوام خیلی تو چشم باشم.....بعدشم یه عروسیه سادست دیگه همون خوبه.....
ایلیا : میدونم که دوست نداری با من ازدواج کنی ....حداقل لباسی که میپوشی باید دوست داشته باشی.....
ملینا : همونو دوست دارم
ایلیا : باشه ..... پس بریم تو
جفتمون وارد مغازه شدیم . لباسو انتخاب کردن و رفتم تو اتاق پرو که بپوشم.....صبر کن ... قرار نیست که به اون نشون بدم؟ ..... البته در هر صورت که منو میبینه.....ولی نمیخوام بهش نشون بدم.....لباسو پوشیدم و خودمو تو آینه بررسی کردم بعدش لباس خودمو پوشیدم و اومدم بیرون.....
ایلیا : چرا نیومدی ببینمت؟ اتفاقی افتاده؟ لباس تنگه؟گشاده؟
ملینا : نه هیچی نیست....خیلی هم خوبه ....
ایلیا : پس برو بپوش منم ببینم
ملینا : نمیخوام خب....
ایلیا : بچه بازی در نیار من که بالاخره تو اون لباس میبینمت.....
ملینا : باشه...
دوباره لباس رو پوشیدم و مغازه داره هم کمکم کرد تا بهتر بشه......خودمو تو آیینه نگاه کردم و بعد از اتاق پرو اومدم بیرون.....
ایلیا سر تا پامو نگاه کرد......
ایلیا : بهت میاد....شالتو بردار.....
ملینا : هنوز که شوهرم نشدی....
ایلیا : مسخره بازی در نیار دیگه عشقم....
چی؟؟؟عشقم؟ پسره ی پررو......اومدم یه چیز بگم که سرفه کرد....فهمیدم فعلا نباید چیزی بگم .....شالمو برداشتم و موهامو مرتب کردم....
ایلیا : خیلی بهت میاد....ولی به نظرم بقیه رو هم امتحان کن
ملینا : باشه
چند تا لباس دیگه هم امتحان کردم تا رسیدم به گزینه آخر که هم خودم توش راحت بودم و اون خوشش اومد...... یه لباس بلند و پف دار.....
ملینا : همین خوبه
ایلیا : آره عالیه....
لباس رو حساب کردیم و قرار شد که بفرستن جلوی در خونه.....بعد از اون رفتیم که به یه مغازه ی کت و شلواری.....ایلیا چند تا کت و شلوار انتخاب کرد و دونه دونه پوشید.....تو همشون خیلی جذاب شده بود......اععع نه منظورم اینه که بهش میومدن.....نه چیزه....اصلا ولش.....آخری رو پوشید و اومد بیرون از اتاق پرو.....
و بله بالاخره بعد از مدت ها پارت جدید..ببخشید که این مدت نزاشتم....لباس ملینا رو تو پست بعدی میزارم
۳.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.