ماه ابی
ماه ابی
پارت۳۱
ویو کوک:
بردمش بیمارستان پاهاش با باند بسته و بودن و شیشه هاذو از تو پاش در اوردن از پشت شیشه زه لنو داشتم نگاه میکردم خیلی ناز خابیده بود یکم دقت کردم دیدم اعضا از اون ته دارن بدو بدو میان سمتم توجه نکردم وقتی اومدن سمتم هی سئوال میکردن ازم
هوپی: حالش خوبه؟
جین: وای به حالت اگه چیزیش شده باشه
جیمین: جین زر نزن شوهرشه ها
جین: هرکیش میخاد باشه
ته: بس کن جین
نامی: تهیونگ راست میگه
یونگی: درسته تو لنورو دوست داشتی اما دلیلم نمیشه که انقد روش غیرتی باشی خودش شوهر داره
بدون هیچ توجهی به حرفا و بحثاشون رفتم توی حیاط بیمارستان بد چند مین ته اومد
ته: حالت خوبه؟
-اره خوبم
ته: مطمئنی؟
-هوم
ته: خوبه
-شاید لنو طلاق بدم
ته: ما بهت همچین اجازه ای رو نمیدیم
-اما باید بدین
ته: خب بلاخره که چی نمیدیم شماها نصف عمرتونو باهم بودین لنو تورو خیلی دوست داره
-نه لنو جین و دوست داره
ته: وقتی از جین پرسیدم گفت اون اون موقعی که اعتراف کرد پیچوندش حتا کلمه دوست دارمم از دهنش در نشد
-دوروغ میگه
ته: هی پسر بس کن دارم راستشو میگم تاحالا دیدی جین دروغ بگه؟
-این بارو دروغ گفته
ته: نمیدونم تصمیم با خودته ولی بدون لنو تورو بیشتر از فناش دوست داره
بد از گفتن این حرف رفت توی بیمارستان اشک توی چشام جمع شده بود نمیدونستم ته راست میگه یا دروغ من لنورو خیلی دوست داشتم اما نمیدونستم لنو منو دوست داره یا نه یا نمیدونستم طلاق بگیرم ازش یا نه یه پلک زدم اشکام جاری شد
قلب کوک: اون دوست داره بس کن
مغز کوک: قلب هیچوقت نمیبازه پس قلب راست میگه طلاق نگیر
-هوم درسته قلب هیچوقت نمیبازه
رفتم توی بیمارستان دیدم اعضا نیستم رفتم پشت شیشه اتاق لنو دیدم اعضا رفتن تو لنو یه نگاهی بهم انداخت و یه لبخند کمرنگ زد متقابل یه لبخند زدم میخاستم برم تو اما با کاری که باهاش کرده بودم روم نمیشد
ویو لنو:
کوک و پشت شیشه دیدم یه لبخند بهش زدم اونم متقابل یه لبخند زد انتظار داشتم بیاد تو اما نیومد قطره اشکی از چشمش سرازیر شد و از دم شیشه رفت هارتم پودر شد(قلبم پودر شد) اعضا هی سر صدا میکردن سرم درد گرفته بود
+اه اه چقد سرصدا میکنین
هوپی: ببخشید
جین: همین که این گف
نامی: راست میگه دیگه ساکت شین مخمون رفت
جیمین: زندگی را باید از یونگی اموخت نگا بچم یه جا واساده داره نگامون میگه
+وای خیلی داری حق میگی جیمین
نگران کوک بودم
+تهیونگ
ته: چته فرزندم؟
+مرگ، برو ببین کوک کجا رفت
جین کمی ناراحت شد اما اهمیت ندادم مهم کوک بثد فقط برام
جین: فاقد اهمیت-
ویو کوک:
توی حیاط گریه میکردم دیدم دوباره ته اومد
ته: چته چرا گریه میکنی فرزند دلبندم(عجب سمه نابیه)
-اه دوباره تو گمشو دیگه
ته: عزیزم من به تو وصلم
-تو قلط کردی
اشکامو پاک کردم
ته: لنو نگرانت شد گفت بیام ببینم کجایی
-هوم
ته: چرا نیومدی تو اتاق بچم هارتش شکست توقع داشت بیای تو
-روم نمیشه با این کاری که من باهاش کردم عمرا ببخشم
ته: لنو خیلی پاکه میبخشتت اونم مخصوصا اگه تو باشی دیگه حتما میبخشتت تو شبیه زندگیشی خیلی دوست داره منم امیدوارم یه زن این شکلی داشته باشم
-امیدوار باش
ته: بیا بریم
-اوک
رفتیم تو اتاقش اعضا رفتن بیرون
پارت۳۱
ویو کوک:
بردمش بیمارستان پاهاش با باند بسته و بودن و شیشه هاذو از تو پاش در اوردن از پشت شیشه زه لنو داشتم نگاه میکردم خیلی ناز خابیده بود یکم دقت کردم دیدم اعضا از اون ته دارن بدو بدو میان سمتم توجه نکردم وقتی اومدن سمتم هی سئوال میکردن ازم
هوپی: حالش خوبه؟
جین: وای به حالت اگه چیزیش شده باشه
جیمین: جین زر نزن شوهرشه ها
جین: هرکیش میخاد باشه
ته: بس کن جین
نامی: تهیونگ راست میگه
یونگی: درسته تو لنورو دوست داشتی اما دلیلم نمیشه که انقد روش غیرتی باشی خودش شوهر داره
بدون هیچ توجهی به حرفا و بحثاشون رفتم توی حیاط بیمارستان بد چند مین ته اومد
ته: حالت خوبه؟
-اره خوبم
ته: مطمئنی؟
-هوم
ته: خوبه
-شاید لنو طلاق بدم
ته: ما بهت همچین اجازه ای رو نمیدیم
-اما باید بدین
ته: خب بلاخره که چی نمیدیم شماها نصف عمرتونو باهم بودین لنو تورو خیلی دوست داره
-نه لنو جین و دوست داره
ته: وقتی از جین پرسیدم گفت اون اون موقعی که اعتراف کرد پیچوندش حتا کلمه دوست دارمم از دهنش در نشد
-دوروغ میگه
ته: هی پسر بس کن دارم راستشو میگم تاحالا دیدی جین دروغ بگه؟
-این بارو دروغ گفته
ته: نمیدونم تصمیم با خودته ولی بدون لنو تورو بیشتر از فناش دوست داره
بد از گفتن این حرف رفت توی بیمارستان اشک توی چشام جمع شده بود نمیدونستم ته راست میگه یا دروغ من لنورو خیلی دوست داشتم اما نمیدونستم لنو منو دوست داره یا نه یا نمیدونستم طلاق بگیرم ازش یا نه یه پلک زدم اشکام جاری شد
قلب کوک: اون دوست داره بس کن
مغز کوک: قلب هیچوقت نمیبازه پس قلب راست میگه طلاق نگیر
-هوم درسته قلب هیچوقت نمیبازه
رفتم توی بیمارستان دیدم اعضا نیستم رفتم پشت شیشه اتاق لنو دیدم اعضا رفتن تو لنو یه نگاهی بهم انداخت و یه لبخند کمرنگ زد متقابل یه لبخند زدم میخاستم برم تو اما با کاری که باهاش کرده بودم روم نمیشد
ویو لنو:
کوک و پشت شیشه دیدم یه لبخند بهش زدم اونم متقابل یه لبخند زد انتظار داشتم بیاد تو اما نیومد قطره اشکی از چشمش سرازیر شد و از دم شیشه رفت هارتم پودر شد(قلبم پودر شد) اعضا هی سر صدا میکردن سرم درد گرفته بود
+اه اه چقد سرصدا میکنین
هوپی: ببخشید
جین: همین که این گف
نامی: راست میگه دیگه ساکت شین مخمون رفت
جیمین: زندگی را باید از یونگی اموخت نگا بچم یه جا واساده داره نگامون میگه
+وای خیلی داری حق میگی جیمین
نگران کوک بودم
+تهیونگ
ته: چته فرزندم؟
+مرگ، برو ببین کوک کجا رفت
جین کمی ناراحت شد اما اهمیت ندادم مهم کوک بثد فقط برام
جین: فاقد اهمیت-
ویو کوک:
توی حیاط گریه میکردم دیدم دوباره ته اومد
ته: چته چرا گریه میکنی فرزند دلبندم(عجب سمه نابیه)
-اه دوباره تو گمشو دیگه
ته: عزیزم من به تو وصلم
-تو قلط کردی
اشکامو پاک کردم
ته: لنو نگرانت شد گفت بیام ببینم کجایی
-هوم
ته: چرا نیومدی تو اتاق بچم هارتش شکست توقع داشت بیای تو
-روم نمیشه با این کاری که من باهاش کردم عمرا ببخشم
ته: لنو خیلی پاکه میبخشتت اونم مخصوصا اگه تو باشی دیگه حتما میبخشتت تو شبیه زندگیشی خیلی دوست داره منم امیدوارم یه زن این شکلی داشته باشم
-امیدوار باش
ته: بیا بریم
-اوک
رفتیم تو اتاقش اعضا رفتن بیرون
۶۱.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.