عشق من... فیک جونگکوک
پارت:10
برای اخرین بار برگشت و ب پشتش نگاه کرد
برادرش براش دست تکون داد اونم با سر ازش خداحافظی کرد و رفت سوار هواپیما شد
وقتی رسید مستقیم رفت سمت هتلی ک شب قبل برای خودش داخلش ی اتاق رزرو کرده بود
خودشو پرت کررد روی تخت دست کرد و از جیبش گوشیش رو در اورد از حالت هواپیما درش اورد
"4 تماس بی پاسخ از سئوجون"
زنگ زد ب برادرش بعد از سه بوق جواب داد
ب.ات:الو سلام ات خوبی
-سلام داداش اره خوبم
ب.ات:کجایی
-هتل
ب.ات:کی میخای بری سراغ..
-فردا شب امشب رو میخام یکم لذت ببرم
ب.ات:اوو اوکی خوش بگذره
-حتما میگذره
ب.ات: خودت خوب میدونی ک دوست دارم
-منم دوست دارم و ی چیز دیگه سئوجون
ب.ات:چیه
-میچا جطوره
ب.ات: خوبه دیروز پیشش بودم
-امیدوارم بخاطر کاری ک قرار بکنم خبر دار نشه چون باعث میشه رابطه ی شما خراب شه
-بهش چیزی نگو
ب.ات:باشه نمیگم البته قرار هم نبود ک بگم
-در هر صورت خب من دیگه برم یکم استراحت کنم بای
ب.ات:مراقب خودت باش خدافظ
"پایان تماس"
بخاطر پروازی ک داشته بود خسته بود چشماش رو بست تا یکم استراحت کنه.....
یکم توی جاش تکون خورد و کم کم چشماشو باز کرد توی اتاق کاملا تاریک بود
دستش رو برد کنارش و دنبال گوشی گشت
وقتی گوشی رو پیدا کرد نگاهی به ساعت انداخت
7:59
از جاش بلند شد چقدر خوابیده بود چراغ هارو روشن کرد و رفت دستشویی
کاراش رو انجام داد
اماشد که بره بیرون
از خونه زد بیرون و توی مپ زد و نزدیک ترین بار رو پیدا کرد
توی امریکا ماشین نداشت پس تصمیم گرفت پیاده بره
رسید ب بار و رفت داخل
بوی الکل و بوی سیگار میومد ولی بی تفاوت بهشون رفت و روی صندلی نشست
*چی میل دارید
-ی الکل قوی برام بیار
*چشم
بعد از ۲ مین اومد و پیک رو جلو ات گذاشت
سرم رو آوردم پایین و پیک رو برداشتم و ی سره خوردمش
نگاهی بهش انداختم و گفتم
-واسه بچه دبیرستانی اوردی؟
بله چشمی گفت و رفت برام ی لیوان بزرگ اورد اونم خوردم
همینحوری داشتم میخوردم ظرفیتم بالا بود هنوز هوشیاریم سر جاش بود اما نمیخاستم کامل مست بشم
پولش رو روی میز گذاشتم و از بار زدم بیرون مستقیم رفتم سمت هتل
"ویو فردا صبح"
چشمامو باز کرد و اولین کلمه ای ک گفت این بود
-اییی سرم چقدر درد میکنه
با زور از تختش دل کند و بلند شد تا ی قهوه برای خودش درست کنه شاید ک سرش یکم بهتر شه
بعد از خوردن قهوه تصمیم گرفت یکم با پسرش صحبت کنه پس شماره مامان بزرگش رو گرفت... ادامه دارد
شرط:
لایک:۹۰
کامنت:۵۰"🗿"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
برای اخرین بار برگشت و ب پشتش نگاه کرد
برادرش براش دست تکون داد اونم با سر ازش خداحافظی کرد و رفت سوار هواپیما شد
وقتی رسید مستقیم رفت سمت هتلی ک شب قبل برای خودش داخلش ی اتاق رزرو کرده بود
خودشو پرت کررد روی تخت دست کرد و از جیبش گوشیش رو در اورد از حالت هواپیما درش اورد
"4 تماس بی پاسخ از سئوجون"
زنگ زد ب برادرش بعد از سه بوق جواب داد
ب.ات:الو سلام ات خوبی
-سلام داداش اره خوبم
ب.ات:کجایی
-هتل
ب.ات:کی میخای بری سراغ..
-فردا شب امشب رو میخام یکم لذت ببرم
ب.ات:اوو اوکی خوش بگذره
-حتما میگذره
ب.ات: خودت خوب میدونی ک دوست دارم
-منم دوست دارم و ی چیز دیگه سئوجون
ب.ات:چیه
-میچا جطوره
ب.ات: خوبه دیروز پیشش بودم
-امیدوارم بخاطر کاری ک قرار بکنم خبر دار نشه چون باعث میشه رابطه ی شما خراب شه
-بهش چیزی نگو
ب.ات:باشه نمیگم البته قرار هم نبود ک بگم
-در هر صورت خب من دیگه برم یکم استراحت کنم بای
ب.ات:مراقب خودت باش خدافظ
"پایان تماس"
بخاطر پروازی ک داشته بود خسته بود چشماش رو بست تا یکم استراحت کنه.....
یکم توی جاش تکون خورد و کم کم چشماشو باز کرد توی اتاق کاملا تاریک بود
دستش رو برد کنارش و دنبال گوشی گشت
وقتی گوشی رو پیدا کرد نگاهی به ساعت انداخت
7:59
از جاش بلند شد چقدر خوابیده بود چراغ هارو روشن کرد و رفت دستشویی
کاراش رو انجام داد
اماشد که بره بیرون
از خونه زد بیرون و توی مپ زد و نزدیک ترین بار رو پیدا کرد
توی امریکا ماشین نداشت پس تصمیم گرفت پیاده بره
رسید ب بار و رفت داخل
بوی الکل و بوی سیگار میومد ولی بی تفاوت بهشون رفت و روی صندلی نشست
*چی میل دارید
-ی الکل قوی برام بیار
*چشم
بعد از ۲ مین اومد و پیک رو جلو ات گذاشت
سرم رو آوردم پایین و پیک رو برداشتم و ی سره خوردمش
نگاهی بهش انداختم و گفتم
-واسه بچه دبیرستانی اوردی؟
بله چشمی گفت و رفت برام ی لیوان بزرگ اورد اونم خوردم
همینحوری داشتم میخوردم ظرفیتم بالا بود هنوز هوشیاریم سر جاش بود اما نمیخاستم کامل مست بشم
پولش رو روی میز گذاشتم و از بار زدم بیرون مستقیم رفتم سمت هتل
"ویو فردا صبح"
چشمامو باز کرد و اولین کلمه ای ک گفت این بود
-اییی سرم چقدر درد میکنه
با زور از تختش دل کند و بلند شد تا ی قهوه برای خودش درست کنه شاید ک سرش یکم بهتر شه
بعد از خوردن قهوه تصمیم گرفت یکم با پسرش صحبت کنه پس شماره مامان بزرگش رو گرفت... ادامه دارد
شرط:
لایک:۹۰
کامنت:۵۰"🗿"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۴۹.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.