عشق دو طرفه
عشق دو طرفه
پارت:۳
(ویو ا/ت)
همین طور گذشت تا شب
و همه رفتن بخابن
نامجون رو دیدم داره میره تو جنگل
نگرانش شدم ولی مطمئن بودم حواسش به خدش هس گرفتم خابیدم
صبح پا شدم همه اومدن برا صبحانه جز نامجون
نگران شدم تو جنگل گیر کرده باشه
دویدم سمت جنگل و با صدایی که بچه ها بشنون گفتم دیشب رفته جنگل مطمئنم اون جاس
همه رفتیم جنگلو گشتیم
ولی پیداش نکردیم فق ساعت مردونه
و گردنبند مردونه دیدیم
اون ساعت..
خشکم زد و محکم خوردم زمین
اونم گردنبند نامی اع
(ببینید بچه ها ی پسره هس که پدر ا/ت اونو مجبور کرد باهاش ازدواج کنه و روز عقد بود فک کنم همون جا که میگن بله هو عاقد میا
بعد ا/ت فرار کرد اومد کره
و الان اون ساعت مال همون پسره بود
و گردنبند نامی
ا/ت هم فهمیده که اومده دزدیده نامجون رو)
(ویو ا/ت)
نه باورم نمیشه
اون نه
زدم زیر گریه و بعد بچه ها اومدنو همه چیو گفتم براشون
حالم خیلی بد شده بود
اخه چرا
نفهمیدم چطور ی روز فاکی هم گذشت و بزور میخاسم بخابم که ی پیام اومد برام
از طرف نامجون بود ی آدرس داده بود
و گفته بود ا/ت بیا تو این بار
و معذرت میخام بدون این که شما بفهمید رفتم از جنگل
فهمیدم همون لعنتی اع
رفتم ی لباس باز پوشیدم و ی میکاپ ساده زدم رفتم
رسیدم بار
بوی الکل و سیگار حالمو بد میکرد
پیداش کردم رفتم سمتش
+نامجون رو پس بده
_آخی نکنه دوسش داری
+چه داشته باشم چه نه پسش بده
_ندم؟
حرکات رزمی بلد بودم کارم راحت بود
ولی اونم قوی اع
دستشو محکم گرفتم ببرمش بیرون
ی دختره اومد میخاس دعوا کنه بام
این چشه
+هوی چته
&کجا میبری دوس پسرمو
+آخی..
میخام ببرمش ادبش کنم میای تماشا؟
&بدش دختره هرزه
+هرزه ک تویی
فک کنم تو هم باید ادب بشی
_رز بس کن
+(پوزخند)
&ولی اون داره..
_گفتم بس کن
+خفه شید
هوی هرزه اگه تو هم میخای بیا ادبت کنم
کشوندمش بیرون تا میتونستم زدمش
و دستو پاهاشو بستم ازش حرف کشیدم
رفتم نامجون رو بیهوش و خونی دیدم
گرفتم محکم تر زدمش
نامجون بهوش اومد و اون اشغال تفنگشو در اورد میخاس بزنه نامجون پریدم جلوش
و سیاهی..
(ویو نامجون)
اه ا/ت چرا آخه
داد زدم هوی آشغال ببین چیکارش کردی
ببین
گفت مگه میخاسم هان( با داد)
الان دیر شده و انجامش دادی روانی
حالا هم بیا ببریمش بیمارستان
شرط برای پارت بعدی
لایک:۵
کامنت:۸
پارت:۳
(ویو ا/ت)
همین طور گذشت تا شب
و همه رفتن بخابن
نامجون رو دیدم داره میره تو جنگل
نگرانش شدم ولی مطمئن بودم حواسش به خدش هس گرفتم خابیدم
صبح پا شدم همه اومدن برا صبحانه جز نامجون
نگران شدم تو جنگل گیر کرده باشه
دویدم سمت جنگل و با صدایی که بچه ها بشنون گفتم دیشب رفته جنگل مطمئنم اون جاس
همه رفتیم جنگلو گشتیم
ولی پیداش نکردیم فق ساعت مردونه
و گردنبند مردونه دیدیم
اون ساعت..
خشکم زد و محکم خوردم زمین
اونم گردنبند نامی اع
(ببینید بچه ها ی پسره هس که پدر ا/ت اونو مجبور کرد باهاش ازدواج کنه و روز عقد بود فک کنم همون جا که میگن بله هو عاقد میا
بعد ا/ت فرار کرد اومد کره
و الان اون ساعت مال همون پسره بود
و گردنبند نامی
ا/ت هم فهمیده که اومده دزدیده نامجون رو)
(ویو ا/ت)
نه باورم نمیشه
اون نه
زدم زیر گریه و بعد بچه ها اومدنو همه چیو گفتم براشون
حالم خیلی بد شده بود
اخه چرا
نفهمیدم چطور ی روز فاکی هم گذشت و بزور میخاسم بخابم که ی پیام اومد برام
از طرف نامجون بود ی آدرس داده بود
و گفته بود ا/ت بیا تو این بار
و معذرت میخام بدون این که شما بفهمید رفتم از جنگل
فهمیدم همون لعنتی اع
رفتم ی لباس باز پوشیدم و ی میکاپ ساده زدم رفتم
رسیدم بار
بوی الکل و سیگار حالمو بد میکرد
پیداش کردم رفتم سمتش
+نامجون رو پس بده
_آخی نکنه دوسش داری
+چه داشته باشم چه نه پسش بده
_ندم؟
حرکات رزمی بلد بودم کارم راحت بود
ولی اونم قوی اع
دستشو محکم گرفتم ببرمش بیرون
ی دختره اومد میخاس دعوا کنه بام
این چشه
+هوی چته
&کجا میبری دوس پسرمو
+آخی..
میخام ببرمش ادبش کنم میای تماشا؟
&بدش دختره هرزه
+هرزه ک تویی
فک کنم تو هم باید ادب بشی
_رز بس کن
+(پوزخند)
&ولی اون داره..
_گفتم بس کن
+خفه شید
هوی هرزه اگه تو هم میخای بیا ادبت کنم
کشوندمش بیرون تا میتونستم زدمش
و دستو پاهاشو بستم ازش حرف کشیدم
رفتم نامجون رو بیهوش و خونی دیدم
گرفتم محکم تر زدمش
نامجون بهوش اومد و اون اشغال تفنگشو در اورد میخاس بزنه نامجون پریدم جلوش
و سیاهی..
(ویو نامجون)
اه ا/ت چرا آخه
داد زدم هوی آشغال ببین چیکارش کردی
ببین
گفت مگه میخاسم هان( با داد)
الان دیر شده و انجامش دادی روانی
حالا هم بیا ببریمش بیمارستان
شرط برای پارت بعدی
لایک:۵
کامنت:۸
۴.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.