تولد چویا پارت۳
فرداصبح(۲۹آپریل)
هیما در زد.
_بیا تو
هیما:سلام،صبح بخیر چویا
چویا:تویی هیما،سلام
هیما رو مبل نشست.
(هیما+چویا_)
+چه خبر؟
_مثل همیشه
+میای بریم پارک؟
_الان وسط اینهمه کار؟تو کار نداری؟
+نه بابا حوصلم سر رفته،بیا بریم بیرون چویا،لطفا
_خیله خوب بابا،اتفاقا منم خسته شدم،بیا بریم
+هورااا،چویا بیا بریم مسابقه موتور سواری
_اگه باختی گریه نکنی ها
+تو حواست به خودت باشه نبازی
هر دو سوار موتوراشون شدن و تا پارک مرکزی مسابقه دادن و حتی نزدیک بود با یه ماشین تصادف کنن.
خلاصه،کلی موتور سواری کردن و خندیدن واخرشم هیما باخت.
بالاخره رسیدن به پارک
+گشنمه چویا
_منم،بشین رو نیمکت تا برم یه چیزی بگیرم و بیام.
هیما رو نیمکت همونجا نشست منتظر چویا
کمی بعد چویا با دو تا بستنی اومد و یکی از اونا رو به هیما
+چه خوشمزس
_چون من خریدم
هیما خندید:اره جون تو
نیروی تزئینات بار*
اکوتاگاوا:اونو ببر بالاتر.
گین!بیا اینو وصل کن.
گین:اومدم.
هیگوچی!میز چی شد؟
هیگوچی:دارم اماده میکنم.
موری:خریدا تموم شد بیاین ببرین.
کویو:مواظب کیک باشید.
الیس:هی لباس من چی؟
موری:خریدم الیس چان.
الیس:دوسش ندارم.
موری:این چی؟
الیس:نه نه نه.
هیروتسو:چند تا لباس گرفتین موری سان؟
موری:بیستا.
الیس:هیچ کدومو دوست ندارم.
کویو:الیس چان اینو من برات خریدم،دوست داری؟
الیس:عاشقشم کویو ساااااان ، شما سلیقتون بی نظیره،عاشقتونم.
و موری را با قیافه ی گریان تماشا میکنید که به این همه زحمت آخرش الیس کویو رو بیشتر از اون دوست داره.
هیما در زد.
_بیا تو
هیما:سلام،صبح بخیر چویا
چویا:تویی هیما،سلام
هیما رو مبل نشست.
(هیما+چویا_)
+چه خبر؟
_مثل همیشه
+میای بریم پارک؟
_الان وسط اینهمه کار؟تو کار نداری؟
+نه بابا حوصلم سر رفته،بیا بریم بیرون چویا،لطفا
_خیله خوب بابا،اتفاقا منم خسته شدم،بیا بریم
+هورااا،چویا بیا بریم مسابقه موتور سواری
_اگه باختی گریه نکنی ها
+تو حواست به خودت باشه نبازی
هر دو سوار موتوراشون شدن و تا پارک مرکزی مسابقه دادن و حتی نزدیک بود با یه ماشین تصادف کنن.
خلاصه،کلی موتور سواری کردن و خندیدن واخرشم هیما باخت.
بالاخره رسیدن به پارک
+گشنمه چویا
_منم،بشین رو نیمکت تا برم یه چیزی بگیرم و بیام.
هیما رو نیمکت همونجا نشست منتظر چویا
کمی بعد چویا با دو تا بستنی اومد و یکی از اونا رو به هیما
+چه خوشمزس
_چون من خریدم
هیما خندید:اره جون تو
نیروی تزئینات بار*
اکوتاگاوا:اونو ببر بالاتر.
گین!بیا اینو وصل کن.
گین:اومدم.
هیگوچی!میز چی شد؟
هیگوچی:دارم اماده میکنم.
موری:خریدا تموم شد بیاین ببرین.
کویو:مواظب کیک باشید.
الیس:هی لباس من چی؟
موری:خریدم الیس چان.
الیس:دوسش ندارم.
موری:این چی؟
الیس:نه نه نه.
هیروتسو:چند تا لباس گرفتین موری سان؟
موری:بیستا.
الیس:هیچ کدومو دوست ندارم.
کویو:الیس چان اینو من برات خریدم،دوست داری؟
الیس:عاشقشم کویو ساااااان ، شما سلیقتون بی نظیره،عاشقتونم.
و موری را با قیافه ی گریان تماشا میکنید که به این همه زحمت آخرش الیس کویو رو بیشتر از اون دوست داره.
۲.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.