زندگی مخفی پارت ۹۴
#زندگی_مخفی
پارت ۹۴
سریع در هر کدوم از اتاقا رو باز کردم تا ببینم اونجاست یا نه ولی نبود
تا اینکه در یکی از اتاقا رو باز کردم و یه نامه روی تخت دیدم
رفتم سمتش و بازش کردم
«های تهیونگ
میبینم که از هدیم خوشت اومده
به جیسو و جین این هدیه رو حتما بده
تنها بیا به این آدرس
اگه کسی رو باهات بیاری کار جونگکوک رو تموم میکنم
البته همین الان هم احتمال زنده موندنش کمه ولی اگه بیای ممکنه بتونی نجاتش بدی
این نامه رو با خونش نوشتم
خونش خیلی قرمز بودا
خون زیادی هم ازش رفته
خودت میدونی
خب نمیدونم فهمیدی من کیم
ولی منم کسی که عاشقش بودی
ولی الان بهش خیانت کردی
انانی اسا...»
چی کار اساعه
نامه رو توی جیبم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
گوشیمو در آوردم و به جنی زنگ زدم و در همون حال از پله ها پایین میرفتم
+چی شده ته
-جنی...جنی....برو از نگهبان باغ بپرس ببین بعد ما کی اومده داخل
بعدشم همه اعضا رو جمع کن یه مشکل بزرگ داریم
+اتفاقی برای کوک افتاده
-حالا جمع کن بهت میگم
+باشه من رفتم
-منم الان میام
تماسو قطع کردم
و وقتی به طبقه اول رسیدم با دو خودمو به در عمارت رسوندم و خارج شدم
اعضا جمع شده بودن
جنی هم سریع بهشون ملحق شد
تهیونگ:بچه ها گوش کنید
نفسم بالا نمیومد
جنی یه لیوان آب دستم داد سریع خوردمش و بعد از تشکر از جنی ادامه دادم:آخرین بار کی جونگکوک رو دید
اهیون:خب من دیدم
وقتی که هانول رو داد دستم
تهیونگ:خب چی بهت گفت
اهیون:گفت یکم خستس میره توی عمارت یه آبی به صورتش بزنه و برگرده
تهیونگ:جنی از نگهبان پرسیدی
جنی:آره
آسا اومده بود
و یکی از اعضای استری کیدز
تهیونگ :خدای من
خودمو روی زمین انداختم جیمین اومد کنارم و گفت :مگه چی شده
با داد و صدایی ناله وار گفتم:آسا اونو دزدیده
درحالی که بهش آسیب زده
به احتمال زیاد چاقو با معدش اصابت کرده
چون خون زیادی ازش رفته بود
از راه پله تا خود طبقه دوم پر خونه
و حتی این نامه رو با خون اون نوشته
و زدم زیر گریه
جیسو نامه رو از دستم کشید و خوند و به ترتیب جین و هوسوک و لیا و یونا و لیسا
لیسا:این کار لینو و اساعه
لینو بیشتر از همه از این کارا میکنه
با گریه گفتم:آخه چرا تنهاش گذاشتم
همش تقصیر منه
جیسو:خودتونو جمع کنید
بازم با ماشین جین اومدیم یعنی آماده حمله ایم
یونگی:جیسو و جنی لباساتونو از توی ماشین بردارید و عوض کنید
چون مال شما پیرهنه
یوجونگ تو با ما میای
یوجونگ:آره آره میام
یوجونگ اومد و کنارم نشست و بغلم کرد
خودمو توی اغوشش رها کردم و تا تونستم عطرشو نفس کشیدم
دلم برای عطرش تنگ شده بود
یوجونگ: جونگکوک حالش خوبه
تهیونگ:اگه اون نباشه منو هانول چیکار کنیم
یوجونگ:چیزی نمیشه باشه
پارت ۹۴
سریع در هر کدوم از اتاقا رو باز کردم تا ببینم اونجاست یا نه ولی نبود
تا اینکه در یکی از اتاقا رو باز کردم و یه نامه روی تخت دیدم
رفتم سمتش و بازش کردم
«های تهیونگ
میبینم که از هدیم خوشت اومده
به جیسو و جین این هدیه رو حتما بده
تنها بیا به این آدرس
اگه کسی رو باهات بیاری کار جونگکوک رو تموم میکنم
البته همین الان هم احتمال زنده موندنش کمه ولی اگه بیای ممکنه بتونی نجاتش بدی
این نامه رو با خونش نوشتم
خونش خیلی قرمز بودا
خون زیادی هم ازش رفته
خودت میدونی
خب نمیدونم فهمیدی من کیم
ولی منم کسی که عاشقش بودی
ولی الان بهش خیانت کردی
انانی اسا...»
چی کار اساعه
نامه رو توی جیبم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
گوشیمو در آوردم و به جنی زنگ زدم و در همون حال از پله ها پایین میرفتم
+چی شده ته
-جنی...جنی....برو از نگهبان باغ بپرس ببین بعد ما کی اومده داخل
بعدشم همه اعضا رو جمع کن یه مشکل بزرگ داریم
+اتفاقی برای کوک افتاده
-حالا جمع کن بهت میگم
+باشه من رفتم
-منم الان میام
تماسو قطع کردم
و وقتی به طبقه اول رسیدم با دو خودمو به در عمارت رسوندم و خارج شدم
اعضا جمع شده بودن
جنی هم سریع بهشون ملحق شد
تهیونگ:بچه ها گوش کنید
نفسم بالا نمیومد
جنی یه لیوان آب دستم داد سریع خوردمش و بعد از تشکر از جنی ادامه دادم:آخرین بار کی جونگکوک رو دید
اهیون:خب من دیدم
وقتی که هانول رو داد دستم
تهیونگ:خب چی بهت گفت
اهیون:گفت یکم خستس میره توی عمارت یه آبی به صورتش بزنه و برگرده
تهیونگ:جنی از نگهبان پرسیدی
جنی:آره
آسا اومده بود
و یکی از اعضای استری کیدز
تهیونگ :خدای من
خودمو روی زمین انداختم جیمین اومد کنارم و گفت :مگه چی شده
با داد و صدایی ناله وار گفتم:آسا اونو دزدیده
درحالی که بهش آسیب زده
به احتمال زیاد چاقو با معدش اصابت کرده
چون خون زیادی ازش رفته بود
از راه پله تا خود طبقه دوم پر خونه
و حتی این نامه رو با خون اون نوشته
و زدم زیر گریه
جیسو نامه رو از دستم کشید و خوند و به ترتیب جین و هوسوک و لیا و یونا و لیسا
لیسا:این کار لینو و اساعه
لینو بیشتر از همه از این کارا میکنه
با گریه گفتم:آخه چرا تنهاش گذاشتم
همش تقصیر منه
جیسو:خودتونو جمع کنید
بازم با ماشین جین اومدیم یعنی آماده حمله ایم
یونگی:جیسو و جنی لباساتونو از توی ماشین بردارید و عوض کنید
چون مال شما پیرهنه
یوجونگ تو با ما میای
یوجونگ:آره آره میام
یوجونگ اومد و کنارم نشست و بغلم کرد
خودمو توی اغوشش رها کردم و تا تونستم عطرشو نفس کشیدم
دلم برای عطرش تنگ شده بود
یوجونگ: جونگکوک حالش خوبه
تهیونگ:اگه اون نباشه منو هانول چیکار کنیم
یوجونگ:چیزی نمیشه باشه
۲.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.