خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۲۶
کوک: صبح بخیر پرنسسم (لبخند)
ا/ت: صبح توهم بخیر(خنده)
کوک: وایسا منم برم دست شویی بیام بریم صبحونه
ا/ت: اوکی
ویو ا/ت
منتظر موندم کوک از دست شویی بیاد منم تا اون زمان موهام رو شونه مردم لباسم رو عوض کردم که دیدم کوک اومد بیرون باهم رفتیم صبحونه خوردیم
___
سوهو: این چش شده؟
لیا: سوهو یعنی تو از جریان خبری نداری اون همه رو کلم بهت توضیح داده( کمی عصبی)
سوهو: چرا منو میخوری عه(منحرف نشید زشته خواهرم)
لیا: گمشو ... ا/ت چرا چرا آخه اینکارو کردی(گریه)
سوهو: آروم باش بابا چیزی نشده که
لیا: چیزی نشده بزنم بمیرییی؟(عصبی)
سوهو: شکر خوردم
یوجین : اینجا چخبره چرا دعوا میکنین (بی حال)
سوهو: اینو تو باید از لیا بپرسی من چیکار کنم
لیا: چی خفه شو تا جرت ندادم(کمی داد)
سوهو: یوجین کمکم کن فردا سالم برسم کره
یوجین: بسه دیگه فردا بریم کره اونجا یه عالمه کار داریم از شرکت زنگ زدن باید هر طور شده بریم
__
ویو ا/ت
راستش فکرم درگیر لیا و یوجین شده بود(ادمین : اره به فکر اونا هم میشدی لازم نکرده بچم افسرده شده برو گمشو)
دارم به یوجین خیانت میکنم لیا چی میشه
با این حرف هایی که تو مغزم میومد بغضم میگرفت
که ینفر گردنم رو بوسید با عطرش فهمیدم کوکه
کوک: چرا تنهایی پرنسسم؟
ا/ت: نیاز داشتم کمی تنها باشم
دیدم دست کوک رفت سمت شکمم
کوک: فردا میریم ازمایش میدیم(جدی)
ا/ت: برای چی(تعجب)
کوک: بفهمم بچه از کیه؟
ا/ت: کوک شوخیت گرفته چرا یه دفعه اینطوری شدی؟
کوک: همینه که هست من میرم امشبم دیر میام تو بخواب
از اتاق خارج شد رفت
چرا یهو رفتارش تغییر کرد خودش دخترونگ.م رو گرفت هه
__
ویو لیا
حال و روحیم زیاد اوکی نبود یوجینم از منم بدتر هوففف
سوهو: لیا؟
لیا: مرض و لیا زهرمارو لیا
سوهو: چته وا مگه چی گفتم آماده ای؟
لیا: اره
این چند روزی که ا/ت رفته بود هرکس چیزی میگفت میرفت رو مخم
در به در فقط دنبال ا/ت بودم شاید الان بهم زنگ بزنه یا شاید بیاد
__
ویو ا/ت
کوک:....
اسلاید دوم (سوهو)
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
پارت ۲۶
کوک: صبح بخیر پرنسسم (لبخند)
ا/ت: صبح توهم بخیر(خنده)
کوک: وایسا منم برم دست شویی بیام بریم صبحونه
ا/ت: اوکی
ویو ا/ت
منتظر موندم کوک از دست شویی بیاد منم تا اون زمان موهام رو شونه مردم لباسم رو عوض کردم که دیدم کوک اومد بیرون باهم رفتیم صبحونه خوردیم
___
سوهو: این چش شده؟
لیا: سوهو یعنی تو از جریان خبری نداری اون همه رو کلم بهت توضیح داده( کمی عصبی)
سوهو: چرا منو میخوری عه(منحرف نشید زشته خواهرم)
لیا: گمشو ... ا/ت چرا چرا آخه اینکارو کردی(گریه)
سوهو: آروم باش بابا چیزی نشده که
لیا: چیزی نشده بزنم بمیرییی؟(عصبی)
سوهو: شکر خوردم
یوجین : اینجا چخبره چرا دعوا میکنین (بی حال)
سوهو: اینو تو باید از لیا بپرسی من چیکار کنم
لیا: چی خفه شو تا جرت ندادم(کمی داد)
سوهو: یوجین کمکم کن فردا سالم برسم کره
یوجین: بسه دیگه فردا بریم کره اونجا یه عالمه کار داریم از شرکت زنگ زدن باید هر طور شده بریم
__
ویو ا/ت
راستش فکرم درگیر لیا و یوجین شده بود(ادمین : اره به فکر اونا هم میشدی لازم نکرده بچم افسرده شده برو گمشو)
دارم به یوجین خیانت میکنم لیا چی میشه
با این حرف هایی که تو مغزم میومد بغضم میگرفت
که ینفر گردنم رو بوسید با عطرش فهمیدم کوکه
کوک: چرا تنهایی پرنسسم؟
ا/ت: نیاز داشتم کمی تنها باشم
دیدم دست کوک رفت سمت شکمم
کوک: فردا میریم ازمایش میدیم(جدی)
ا/ت: برای چی(تعجب)
کوک: بفهمم بچه از کیه؟
ا/ت: کوک شوخیت گرفته چرا یه دفعه اینطوری شدی؟
کوک: همینه که هست من میرم امشبم دیر میام تو بخواب
از اتاق خارج شد رفت
چرا یهو رفتارش تغییر کرد خودش دخترونگ.م رو گرفت هه
__
ویو لیا
حال و روحیم زیاد اوکی نبود یوجینم از منم بدتر هوففف
سوهو: لیا؟
لیا: مرض و لیا زهرمارو لیا
سوهو: چته وا مگه چی گفتم آماده ای؟
لیا: اره
این چند روزی که ا/ت رفته بود هرکس چیزی میگفت میرفت رو مخم
در به در فقط دنبال ا/ت بودم شاید الان بهم زنگ بزنه یا شاید بیاد
__
ویو ا/ت
کوک:....
اسلاید دوم (سوهو)
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
۲۰.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.