عشق یک خونآشام
پارت ۳
ویو ات
رفتم درو باز کردم ک دیدم کوک خیلی عصبیه و داره با یکی از دستیاراش دعوا میکنه ک یهو اسلحشو در آورد و بهش شلیک کرد با دیدن این صحنه حالم خیلی بد شد و افتادم رو زمین و فق گریه کردم و داد زدم
+ تو ب چ حقی کشتیش ب چ حقی ( گریه شدید و داد)
_ جمعش کنین آروم باش ات
+ نزدیک من نیا ازت متنفرممم ( داد گریه )
_ ات ساکت شو صدای گریت رو مخمه چطوری میتونی انقد راحت اشک بریزی
+ همونطوری ک انقد راحت آدمارو میکشی
_ بسه انقد تحقیرم نکن من فق عاشق شدم فق کارام دست خودم نیس نمیتونم خودمو کنترل کنم نباید انقد سرزنشم کنی
+ کسی ک انقد ادن کشتن براش راحته حقشه اینجوری باهاش رفتار بشه الانم بدون ک تو فق ی عوضی هستی از من فاصله بگیر نمیخام ریختتو ببینم (داد گریه )
_ دیگه داری حوصلمو سر میبری گمشو تو اتاقت دیگ هم بیرون نیا تا بت نگفتم
+ کی بت گفته باید برام تعیین تکلیف کنی
_ فعلن ک تو عمارت منی
+ الان فق پدرم میتونه برام تعیین تکلیف کنه قانونم همینو میگه چ تو عمارت تو باشم چ تو عمارت بابام
_ پس بدون ک پدرت تورو ب من فروخت الانم من میتونم برات تعیین تکلیف کنم پس گمشو تو اتاقت دختر جون
ویو ات
با شنیدن این حرفش دلم شکست فک نمیکردم بابامم ی روزی پشتمو خالی کنه اون همیشه هوا داشت و مراقبم بود و خیلی دوسم داشت چرا این کارو کرد چرا زندگیمو نابود کرد باورم نمیشه از همه آدما متنفرم همشون فق بت آسیب میزنن از این دنیا و آدماش خسته شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتم سمت قوطی مسکن روی میز همرو ی جا خوردم و رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم و آخرین حرفامو ب زبون آوردم
+ تو این دنیا چیزای جالب و جدیدی رو تجربه کردم ولی دیگه نمیخام تجربه کنم انقد از همه زده شدم ک نمیتونم حتی یکی ک کنارمه رو تحمل کنم بهتره ک خودمو راحت کنم دنیا ازت ممنونم مرسی ک فق روی بدتو بم نشون دادی ب هر حال لیاقتم همین بوده الان فق آروم چشامو میبندم و ازت خدافظی میکنم
خدافظ زندگی ....
ویو کوک
ویو ات
رفتم درو باز کردم ک دیدم کوک خیلی عصبیه و داره با یکی از دستیاراش دعوا میکنه ک یهو اسلحشو در آورد و بهش شلیک کرد با دیدن این صحنه حالم خیلی بد شد و افتادم رو زمین و فق گریه کردم و داد زدم
+ تو ب چ حقی کشتیش ب چ حقی ( گریه شدید و داد)
_ جمعش کنین آروم باش ات
+ نزدیک من نیا ازت متنفرممم ( داد گریه )
_ ات ساکت شو صدای گریت رو مخمه چطوری میتونی انقد راحت اشک بریزی
+ همونطوری ک انقد راحت آدمارو میکشی
_ بسه انقد تحقیرم نکن من فق عاشق شدم فق کارام دست خودم نیس نمیتونم خودمو کنترل کنم نباید انقد سرزنشم کنی
+ کسی ک انقد ادن کشتن براش راحته حقشه اینجوری باهاش رفتار بشه الانم بدون ک تو فق ی عوضی هستی از من فاصله بگیر نمیخام ریختتو ببینم (داد گریه )
_ دیگه داری حوصلمو سر میبری گمشو تو اتاقت دیگ هم بیرون نیا تا بت نگفتم
+ کی بت گفته باید برام تعیین تکلیف کنی
_ فعلن ک تو عمارت منی
+ الان فق پدرم میتونه برام تعیین تکلیف کنه قانونم همینو میگه چ تو عمارت تو باشم چ تو عمارت بابام
_ پس بدون ک پدرت تورو ب من فروخت الانم من میتونم برات تعیین تکلیف کنم پس گمشو تو اتاقت دختر جون
ویو ات
با شنیدن این حرفش دلم شکست فک نمیکردم بابامم ی روزی پشتمو خالی کنه اون همیشه هوا داشت و مراقبم بود و خیلی دوسم داشت چرا این کارو کرد چرا زندگیمو نابود کرد باورم نمیشه از همه آدما متنفرم همشون فق بت آسیب میزنن از این دنیا و آدماش خسته شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتم سمت قوطی مسکن روی میز همرو ی جا خوردم و رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم و آخرین حرفامو ب زبون آوردم
+ تو این دنیا چیزای جالب و جدیدی رو تجربه کردم ولی دیگه نمیخام تجربه کنم انقد از همه زده شدم ک نمیتونم حتی یکی ک کنارمه رو تحمل کنم بهتره ک خودمو راحت کنم دنیا ازت ممنونم مرسی ک فق روی بدتو بم نشون دادی ب هر حال لیاقتم همین بوده الان فق آروم چشامو میبندم و ازت خدافظی میکنم
خدافظ زندگی ....
ویو کوک
۱۸.۳k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.