ژنرال مو شکلاتی پارت ۱۴
با برخورد نور به چشم هاش از خواب بیدار شد_* اه ....چقدر خوابیدم قرار بود شب وقتی موهویجی اومد تنبیهش کنم ولی الان صبح شده..... صبر چویا هنوز برنگشته .... سریع از جام بلند شدم رفتم سمت سرخدمتکار _بگو ببینم چویا از دیروز برنگشته
: خیر ارباب بر نگشتن _ یعنی چی خیر ... زود صبحونه آماده کن بعدم یه تاکسی خبر کن می رم مطب یوسانو
_* دعا کن دستم بهت نرسه هویج و گرنه باید به آب جوش و چندتا مشت و لگد سلام کنی
☆فلش به جلو مطب یوسانو
دازای با گستاخی تمام در مطب رو باز کرد و داخل شد سریع یقه ی یوسانو رو گرفت و گفت _ بگو چویا کجاس یوسانو £ من نمی دونم چرا از من می پرسی _ دروغ نگو بهم گفتن دیروز وقت دکتر داشته امده پیش تو .... هه نگفته بودی از اون الفا های هستی که چشمشون دنبال امگای بقیس( یوسانو سیلی محکمی در گوش دازای زد) £ خفشو چطور جرئت می کنی هرچی از دهنت در می آد به من بگی اولا دید من به چویا دید یه خواهر بزرگ تر به برادرشه پس حق نداری اینطوری باهام حرف بزنی دوما تو خودت مطمئنی چویا امگاته دیروز وقتی با چویا داشتیم برمی گشتیم اون کی بود بهش گفتی امگای من ها زود باش بگو سیگما کیه از کی داری به چویا خیانت می کنی ها بگو بگو الفای خائن _* صبر کن چی چویا منو با سیگما دیده لعنتی _ بگد چویا کجاست یوسانو £ نمی دونم فقط گفت می خواد بره بره یه جایی که دیگه به خاطر برده بودنش لکه ی ننگ تو نباشه _ چی ... ساکورا چی اون چی شد £ هه نگرانشی مگه خودت نگفتی بچه ی یک برده هم مثل خودش لایق محبت نیست چویا هم بچش رو با خودش برد گفت نمی تونه تحمل کنه ساکورا ناراحت بشه فقط چون امگایی که به دنیاش آورده برده بوده_ چ...چی .... اون اون برره گستاخ چطور جرئت کرد .... دعا کن دستم بهش نرسه یوسانو و گرنه بلایی بدتر از آب جوش و کتک سرش میارم .... فکر کنم یه نماد نقره داغ بردگی اوسامو رو گردنش بایه چندقلو تو شکمش و یکم کبودی و استخون شکسته براش خوب باشه نظر تو چیه یوسانو £ دا...دازای ... تو تو خودت.... تو خودتی .... نه .... نه تو دازای نیستی یه هیولایی ... تو دازای نیستی ..... _ نه من خودمم فقط تو تازه فهمیدی من مریضی روانی ____ (یه اسمی بزارید من نظری ندارم) دارم £ چ....چی ؟ _ اره درسته بهتره این راز رو نگه داری وگرنه می کشمت یوسانو و بازم بهتره دعا کنی اون برده ی امگای گستاخ رو پیدا نکنم
☆ فلش به جلو در سمت دیگه ی ماجرا
+ چ...چه خبره ...من...من کجام؟ سا..ساکورا ساکورا دخترم دخترم کجاس (سریع از جاش بلند می شه و می خواد حرکت کنه که متوجه سرم تو دستش و خانمی با موهای زرد رنگ که ساکورا تو بقلشه رو مبل نشسته و داره بهش نگاه می کنه می شه ) + ت...تو...تو کی هستی .... از من.... از من چی می خوای .... من چرا اینجام..... با ... با بچم چی کار داری.. بدش .. ... بدش به من ولش کن بچمو.... هق بچمو.... هق دخترمو پس بده هق ....
@ هیس هیس امگا کوچولو آروم باش ( زن بلند می شه و سمت جویا می ره) بیا بیا اینم بچت بگسرش نترس گریه نکن کاریت ندارم ....خب (چویا سریع بچه رو می گیره و به سینش می چسبونه و به نشونه تایید سر تکون می ده ) + تو کی هستی
@ اسم من هیگوچیه و یه بتام ۳۰ سالمه تو رو نزدیک آپارتمانم پیدا کردم مریض بودی تب کرده بودی و حالت اصلا خوب نبود آوردمت خونه و دکتر برات خبر کردم بهتره استراحت کنی تو الان سه روزه که بیهوشی امگا کوچولو حالا تو بگو کی هستی + چی ... سه روزه بیهوشم @ اره درسته سه روزه بیهوشی + خب خب اسم من چویاس و خب فامیلی ندارم یه امگام و خب اینم دخترم ساکوراس یک سالشه و خودم ۱۹ سالمه و خب از تون ممنونم راستش جایی رو ندارم و داشتم دنبال دوست یوسانو آکیکو سان می گشتم تا برم پیش اون یوسانو سان گفت اون کمکم می کنه @ اوه چه تصادفی من خودشم یعنی من دوست یوسانو هستم اگه یوسانو تو رو فرستاده قدمت رو چشم ازت مراقبت می کنم امگا کوچولو حالا دراز بکش بچه رو بده من بخوابونمش و برم برات یکم غذا بیارم تو این سه روز فقط بهت سرم زدن
______/
: خیر ارباب بر نگشتن _ یعنی چی خیر ... زود صبحونه آماده کن بعدم یه تاکسی خبر کن می رم مطب یوسانو
_* دعا کن دستم بهت نرسه هویج و گرنه باید به آب جوش و چندتا مشت و لگد سلام کنی
☆فلش به جلو مطب یوسانو
دازای با گستاخی تمام در مطب رو باز کرد و داخل شد سریع یقه ی یوسانو رو گرفت و گفت _ بگو چویا کجاس یوسانو £ من نمی دونم چرا از من می پرسی _ دروغ نگو بهم گفتن دیروز وقت دکتر داشته امده پیش تو .... هه نگفته بودی از اون الفا های هستی که چشمشون دنبال امگای بقیس( یوسانو سیلی محکمی در گوش دازای زد) £ خفشو چطور جرئت می کنی هرچی از دهنت در می آد به من بگی اولا دید من به چویا دید یه خواهر بزرگ تر به برادرشه پس حق نداری اینطوری باهام حرف بزنی دوما تو خودت مطمئنی چویا امگاته دیروز وقتی با چویا داشتیم برمی گشتیم اون کی بود بهش گفتی امگای من ها زود باش بگو سیگما کیه از کی داری به چویا خیانت می کنی ها بگو بگو الفای خائن _* صبر کن چی چویا منو با سیگما دیده لعنتی _ بگد چویا کجاست یوسانو £ نمی دونم فقط گفت می خواد بره بره یه جایی که دیگه به خاطر برده بودنش لکه ی ننگ تو نباشه _ چی ... ساکورا چی اون چی شد £ هه نگرانشی مگه خودت نگفتی بچه ی یک برده هم مثل خودش لایق محبت نیست چویا هم بچش رو با خودش برد گفت نمی تونه تحمل کنه ساکورا ناراحت بشه فقط چون امگایی که به دنیاش آورده برده بوده_ چ...چی .... اون اون برره گستاخ چطور جرئت کرد .... دعا کن دستم بهش نرسه یوسانو و گرنه بلایی بدتر از آب جوش و کتک سرش میارم .... فکر کنم یه نماد نقره داغ بردگی اوسامو رو گردنش بایه چندقلو تو شکمش و یکم کبودی و استخون شکسته براش خوب باشه نظر تو چیه یوسانو £ دا...دازای ... تو تو خودت.... تو خودتی .... نه .... نه تو دازای نیستی یه هیولایی ... تو دازای نیستی ..... _ نه من خودمم فقط تو تازه فهمیدی من مریضی روانی ____ (یه اسمی بزارید من نظری ندارم) دارم £ چ....چی ؟ _ اره درسته بهتره این راز رو نگه داری وگرنه می کشمت یوسانو و بازم بهتره دعا کنی اون برده ی امگای گستاخ رو پیدا نکنم
☆ فلش به جلو در سمت دیگه ی ماجرا
+ چ...چه خبره ...من...من کجام؟ سا..ساکورا ساکورا دخترم دخترم کجاس (سریع از جاش بلند می شه و می خواد حرکت کنه که متوجه سرم تو دستش و خانمی با موهای زرد رنگ که ساکورا تو بقلشه رو مبل نشسته و داره بهش نگاه می کنه می شه ) + ت...تو...تو کی هستی .... از من.... از من چی می خوای .... من چرا اینجام..... با ... با بچم چی کار داری.. بدش .. ... بدش به من ولش کن بچمو.... هق بچمو.... هق دخترمو پس بده هق ....
@ هیس هیس امگا کوچولو آروم باش ( زن بلند می شه و سمت جویا می ره) بیا بیا اینم بچت بگسرش نترس گریه نکن کاریت ندارم ....خب (چویا سریع بچه رو می گیره و به سینش می چسبونه و به نشونه تایید سر تکون می ده ) + تو کی هستی
@ اسم من هیگوچیه و یه بتام ۳۰ سالمه تو رو نزدیک آپارتمانم پیدا کردم مریض بودی تب کرده بودی و حالت اصلا خوب نبود آوردمت خونه و دکتر برات خبر کردم بهتره استراحت کنی تو الان سه روزه که بیهوشی امگا کوچولو حالا تو بگو کی هستی + چی ... سه روزه بیهوشم @ اره درسته سه روزه بیهوشی + خب خب اسم من چویاس و خب فامیلی ندارم یه امگام و خب اینم دخترم ساکوراس یک سالشه و خودم ۱۹ سالمه و خب از تون ممنونم راستش جایی رو ندارم و داشتم دنبال دوست یوسانو آکیکو سان می گشتم تا برم پیش اون یوسانو سان گفت اون کمکم می کنه @ اوه چه تصادفی من خودشم یعنی من دوست یوسانو هستم اگه یوسانو تو رو فرستاده قدمت رو چشم ازت مراقبت می کنم امگا کوچولو حالا دراز بکش بچه رو بده من بخوابونمش و برم برات یکم غذا بیارم تو این سه روز فقط بهت سرم زدن
______/
۹.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.