وقتی به زور ازدواج می کنی
ا.ت خواست حمله ور بشه سمت پسرشون که جیهوپ بینشون قرار گرفت
ا.ت هم تلاش می کرد تابره و پسرشون رو بزنه اون هم کوتاهی نمی کرد چون جیهوب روبه روی ا.ت بود و اون رو نمی دید شکلک در می یاورد
یک لحظه دیگه جیهوپ عصبانی شد
جیهوپ:بسههههه(باداد بلند)
ا.ت و پسرشون دوتا شون ترسیدن و ساکت شدن
جیهوپ:این دفعه کاری می کنم تا دوتاتون دیگه آدم شید پشت سرم بیاید
اون دوتا با ترس مثل اردک پشت سرش راه افتادن
باسر پاییم و دستای لرزون
چون الان جیهوپ عصبی بود و هیچ کی هم حریفش نمیشد
جیهوپ رفت زیرزمین
زیرزمین دوتا اتاق داشت که دوتاشون هم فوق العاده ترسناک بودن همه ازشون می ترسیدن
هوسوک در دوتا اتاق رو باز کرد
هوسوک:دوتا تون می رید داخل این دوتا اتاق تا ۱۰ساعت تموم اونجاهستین به تک تک کاراتون فکر کنید
بعدش که به نتیجه ای رسیدین میاین تا تنبیهتون کنم
ا.ت و پسرشون با چشم های گرد شده داشتن نگاش می کردن که در رو بیشتر باز کرد
جیهوپ:ا.ت برو داخل
ا.ت:اما من
بادیدن صورت جیهوب که الان خشم ازش می بارید تصمیم گرفت دیگه چیزی نگه
سرش رو پایین انداخت و اشک توی صورت جمع شد و به سمت اتاق رفت
بعد از اینکه ا.ت داشت می رفت توی چهارچوب در بود
جیهوب:و تو بدو برو ببینم زود
پسرشون:اشتباه کردم دیگه دعوا نمی کنم من از تاریکی می ترسم
جیهوپ اون موقع که دعوامی کردین به این فکر می کردید
پسرشون:قول می دم دیگه دعوا نکنم
جیوپ:دیره الان دیگه .......زودباش
یا میری یا خودم می زارمت اونجا
پسرسون باهق هق رفت داخل بعد از اینکه رفت داخل هوسوک در رو قفل کرد و به سمت ا.ت که هنوز توی چهارچوب وایساده بود رفت
جیهوپ منتظر چی هستی برو داخل
ا.ت بیشتر سرش رو انداخت پایین
و آروم گفت
ا.ت:اون از تتریکی می ترسه
جیهوپ: نباید دعوا می کرد الان هم تنبیه شده خودتم باید بشی زود برو داخل
ا.ت:بچم اونجا داره از ترس سکته می کنه من برم داخل من بجاش تنبیهش رو میرم
بجای اینکه ۲۰ ساعتم بمونم
هرچقدر بگی وایمیستم
جیهوپ :چقدر حرف می زنی برو داخل
ا.ت:هرکاری بگی انجام میدم ولی از اونحا بیارش بیرون
جیهوپ:تو که اینقدر نگرانشی پس چرا دعوا را می ندازی
ا.ت:غلط کردم دیگه دعوا نمی کنم
جیهوپ:اوکی ۱ساعت دیگه میارمش بیرون در عوضش جنابعالی باید
ا.ت:هرچی بگی قبوله
جیهوپ:۳۰ ساعت اونجا وایمیستی غذاهم میگم برات بیاره
و تنبیه های دیگه که خودت بهتر می دونی بعد از اینکه اومدی بیرون باید بشی
ا.ت:چشم آقای جانگ
ا.ت رفت داخل و جیهوپ هم درو قفل کرد و با عصبانیت رفت بالا
و پشت میزش نشست
باورش نمیشد با ا.ت و پسرشون این کار رو کرده
سرشو بین دوتا دستاش قرار داد
ا.ت هم تلاش می کرد تابره و پسرشون رو بزنه اون هم کوتاهی نمی کرد چون جیهوب روبه روی ا.ت بود و اون رو نمی دید شکلک در می یاورد
یک لحظه دیگه جیهوپ عصبانی شد
جیهوپ:بسههههه(باداد بلند)
ا.ت و پسرشون دوتا شون ترسیدن و ساکت شدن
جیهوپ:این دفعه کاری می کنم تا دوتاتون دیگه آدم شید پشت سرم بیاید
اون دوتا با ترس مثل اردک پشت سرش راه افتادن
باسر پاییم و دستای لرزون
چون الان جیهوپ عصبی بود و هیچ کی هم حریفش نمیشد
جیهوپ رفت زیرزمین
زیرزمین دوتا اتاق داشت که دوتاشون هم فوق العاده ترسناک بودن همه ازشون می ترسیدن
هوسوک در دوتا اتاق رو باز کرد
هوسوک:دوتا تون می رید داخل این دوتا اتاق تا ۱۰ساعت تموم اونجاهستین به تک تک کاراتون فکر کنید
بعدش که به نتیجه ای رسیدین میاین تا تنبیهتون کنم
ا.ت و پسرشون با چشم های گرد شده داشتن نگاش می کردن که در رو بیشتر باز کرد
جیهوپ:ا.ت برو داخل
ا.ت:اما من
بادیدن صورت جیهوب که الان خشم ازش می بارید تصمیم گرفت دیگه چیزی نگه
سرش رو پایین انداخت و اشک توی صورت جمع شد و به سمت اتاق رفت
بعد از اینکه ا.ت داشت می رفت توی چهارچوب در بود
جیهوب:و تو بدو برو ببینم زود
پسرشون:اشتباه کردم دیگه دعوا نمی کنم من از تاریکی می ترسم
جیهوپ اون موقع که دعوامی کردین به این فکر می کردید
پسرشون:قول می دم دیگه دعوا نکنم
جیوپ:دیره الان دیگه .......زودباش
یا میری یا خودم می زارمت اونجا
پسرسون باهق هق رفت داخل بعد از اینکه رفت داخل هوسوک در رو قفل کرد و به سمت ا.ت که هنوز توی چهارچوب وایساده بود رفت
جیهوپ منتظر چی هستی برو داخل
ا.ت بیشتر سرش رو انداخت پایین
و آروم گفت
ا.ت:اون از تتریکی می ترسه
جیهوپ: نباید دعوا می کرد الان هم تنبیه شده خودتم باید بشی زود برو داخل
ا.ت:بچم اونجا داره از ترس سکته می کنه من برم داخل من بجاش تنبیهش رو میرم
بجای اینکه ۲۰ ساعتم بمونم
هرچقدر بگی وایمیستم
جیهوپ :چقدر حرف می زنی برو داخل
ا.ت:هرکاری بگی انجام میدم ولی از اونحا بیارش بیرون
جیهوپ:تو که اینقدر نگرانشی پس چرا دعوا را می ندازی
ا.ت:غلط کردم دیگه دعوا نمی کنم
جیهوپ:اوکی ۱ساعت دیگه میارمش بیرون در عوضش جنابعالی باید
ا.ت:هرچی بگی قبوله
جیهوپ:۳۰ ساعت اونجا وایمیستی غذاهم میگم برات بیاره
و تنبیه های دیگه که خودت بهتر می دونی بعد از اینکه اومدی بیرون باید بشی
ا.ت:چشم آقای جانگ
ا.ت رفت داخل و جیهوپ هم درو قفل کرد و با عصبانیت رفت بالا
و پشت میزش نشست
باورش نمیشد با ا.ت و پسرشون این کار رو کرده
سرشو بین دوتا دستاش قرار داد
۵۰.۸k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.