پارت چهاردهم عشق ویژه
هیونگ رو دیدی و دیدی و از حال رفتی
کوک : ا،ت ا،ت
ا،ت : جانم
صدات انقدر ضعیف بود که متوجه حرف زدنت نشه
کوک : ا،ت قرارمون یادت رفته نه ؟
ا،ت : جونگ کوک من فقط یه وسیله بودم واسه مرگ هیونگ که هیونگ هم به سزای عملش رسید یک بار گفتم بازم میگم خوشحالم تو هیچ آسیبی ندیدی قشنگم تو بهترینی
کوک : ن...ن...نه .نه .نه تو حق نداری جایی بری
ا،ت : خداحافظ عشق ویژه من ...
صدای التماس نفس زدن های کوک رو میشنیدی اشک هاش رو پاک کردی و سعی کردی ساکتش کنی
کوک : خواهش میکنم من نمیخوام تو رو از دست بدم
ا،ت : من باید برم نمیتونم با سرنوشتم بازی کنم
ماسکش روازصورتش برداشت موهاش بازکرد ریخت رو صورتش و با آرامش بهت نگاه کرد
اونجور که دیدیش یاد اولین باری افتادی که چشمت به چشماش افتادسرت روآوردی بالاوگذاشتی روشونه اش
دیگه حرفی نزد ماسکش رو روی صورتش گذاشت و سوار ماشینت کرد باید سریع بهت رسیدگی میشد
روز بعد :
چند بار پلک زدی و از خواب بلند شدی تصویر روبه روت دکتر بود و جونگ کوک خواستی تکون بخوری که
درد عجیبی روی سینه ات حس کردی
کوک : حالت خوبه ا،ت ؟
گریه کرده بود ولی اون لحظه داشت لبخند میزد
چند دقیقه ایی مکث کردی تا اینکه همه چیز یادت اومد یادت اومد چرا این زخم رو روی سینه ات داری
ا،ت : من خوبم تو آسیب ندیدی ؟
کوک : نه عزیزم من سالمم
صدات ضعیف بود سرش رو آورده بود نزدیک صورتت نگاهی به صورتش کردی
ا،ت : چرا انقدر خوشگلی جونگ کوک؟
با خجالت خنده ایی کرد و دست کشید روی صورتت و موهات رو کنار زد
دکتر : به نظر خوب میای درد داری ؟
ا،ت : زیاد حس نمیشه
دکتر :هر وقت درد داشتی باهامون در میون بزار
ا،ت : حتما
بعد از گفتن این جمله از اتاقت رفت بیرون حس خوبی نداشتی نگاهی به کوک کردی گوشه اتاق نشسته بود
ادامه دارد ::
کجاییددددد
کوک : ا،ت ا،ت
ا،ت : جانم
صدات انقدر ضعیف بود که متوجه حرف زدنت نشه
کوک : ا،ت قرارمون یادت رفته نه ؟
ا،ت : جونگ کوک من فقط یه وسیله بودم واسه مرگ هیونگ که هیونگ هم به سزای عملش رسید یک بار گفتم بازم میگم خوشحالم تو هیچ آسیبی ندیدی قشنگم تو بهترینی
کوک : ن...ن...نه .نه .نه تو حق نداری جایی بری
ا،ت : خداحافظ عشق ویژه من ...
صدای التماس نفس زدن های کوک رو میشنیدی اشک هاش رو پاک کردی و سعی کردی ساکتش کنی
کوک : خواهش میکنم من نمیخوام تو رو از دست بدم
ا،ت : من باید برم نمیتونم با سرنوشتم بازی کنم
ماسکش روازصورتش برداشت موهاش بازکرد ریخت رو صورتش و با آرامش بهت نگاه کرد
اونجور که دیدیش یاد اولین باری افتادی که چشمت به چشماش افتادسرت روآوردی بالاوگذاشتی روشونه اش
دیگه حرفی نزد ماسکش رو روی صورتش گذاشت و سوار ماشینت کرد باید سریع بهت رسیدگی میشد
روز بعد :
چند بار پلک زدی و از خواب بلند شدی تصویر روبه روت دکتر بود و جونگ کوک خواستی تکون بخوری که
درد عجیبی روی سینه ات حس کردی
کوک : حالت خوبه ا،ت ؟
گریه کرده بود ولی اون لحظه داشت لبخند میزد
چند دقیقه ایی مکث کردی تا اینکه همه چیز یادت اومد یادت اومد چرا این زخم رو روی سینه ات داری
ا،ت : من خوبم تو آسیب ندیدی ؟
کوک : نه عزیزم من سالمم
صدات ضعیف بود سرش رو آورده بود نزدیک صورتت نگاهی به صورتش کردی
ا،ت : چرا انقدر خوشگلی جونگ کوک؟
با خجالت خنده ایی کرد و دست کشید روی صورتت و موهات رو کنار زد
دکتر : به نظر خوب میای درد داری ؟
ا،ت : زیاد حس نمیشه
دکتر :هر وقت درد داشتی باهامون در میون بزار
ا،ت : حتما
بعد از گفتن این جمله از اتاقت رفت بیرون حس خوبی نداشتی نگاهی به کوک کردی گوشه اتاق نشسته بود
ادامه دارد ::
کجاییددددد
۷.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.