عشق یک طرفه پارت یک
ات ویو
یک روز کسل کننده ی دیگه با داد بیداد های بابام پشت تلفن بیدار شدم
رفتم سمت دسشویی کارای لازمو کردم لباس مدرسمو پوشیدم و راه افتادم
( پرش زمانی )
توی حیاط مدرسه یه جای خلوت دیدم چندتا پسر دارن یه دختر رو میزنن
یکم دقت کردم دیدم اون لیا بود
برق از سرم پرید
منم چون کاراته بلد بودم سریع دویدم افتادم روی اون سه تا پسر
انقدر زدمشون که خون بالا بیارن کثافتا
لیا ویو
داشتم میرفتم توی کلاسم ۳ تا پسر منو بردن یه جایی منم از ترس فقط گریه میکردم و میلرزیدم
بعد دیدم یکی افتاد روی پسرا دیدم اون اته پاهام سست شده بود نمیتونستم تکون بخورم فقط گریه میکردم دیدم پسرا رفتن و ات با لبه خونی اومد منو بغل کرد گفت : نگران نباش دیگه اینورا نمیبینیشون قول میدم
ات ویو
کمک لیا کردم که پاشه بریم سر کلاسمون
( پرش زمانی )
کلاس تموم شد منم رفتم سما خونه دیدم بابام داره یکی رو شکنجه میده واقعا از این شرایط خسته بودم که نصف شب بود که یهو زد به سرم که.....................
خمارییییییییییی
یک روز کسل کننده ی دیگه با داد بیداد های بابام پشت تلفن بیدار شدم
رفتم سمت دسشویی کارای لازمو کردم لباس مدرسمو پوشیدم و راه افتادم
( پرش زمانی )
توی حیاط مدرسه یه جای خلوت دیدم چندتا پسر دارن یه دختر رو میزنن
یکم دقت کردم دیدم اون لیا بود
برق از سرم پرید
منم چون کاراته بلد بودم سریع دویدم افتادم روی اون سه تا پسر
انقدر زدمشون که خون بالا بیارن کثافتا
لیا ویو
داشتم میرفتم توی کلاسم ۳ تا پسر منو بردن یه جایی منم از ترس فقط گریه میکردم و میلرزیدم
بعد دیدم یکی افتاد روی پسرا دیدم اون اته پاهام سست شده بود نمیتونستم تکون بخورم فقط گریه میکردم دیدم پسرا رفتن و ات با لبه خونی اومد منو بغل کرد گفت : نگران نباش دیگه اینورا نمیبینیشون قول میدم
ات ویو
کمک لیا کردم که پاشه بریم سر کلاسمون
( پرش زمانی )
کلاس تموم شد منم رفتم سما خونه دیدم بابام داره یکی رو شکنجه میده واقعا از این شرایط خسته بودم که نصف شب بود که یهو زد به سرم که.....................
خمارییییییییییی
۳۳.۳k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.