ازدواج اجباری p ۱۴
جیمین:یعنی راه دیگه ای نیست
پرستار:نه راه دیگه ای نیست و یه چیزی دیگه ایشون یه شکی بهش دست داده که اگر تنها باشه خیلی میترسه و بیهوش میشه
جیمین:چشم هیچ وقت تنهاش نمیزارم
ویو جیمین💖
رفتم تو اتاق ملیسا که دیدم داره لباس پرستار رو چنگ میزنه
جیمین:عه چرا داری چنگ میزنی ببخشید خانم واقعا عذر میخوام
پرستار:اشکالی نداره
جیمین سریع دست ملیسا رو گرفت پیشش نشست
جیمین:ششششش اروم باش من اینجام اروم باش
ملیسا به معنی مفهوم سرش رو تکون داد
جیمین:افرین
ملیسا براش توی برگه نوشت {چرا نمیتونم حرف بزنم}
جیمین:هیچی عشقم یه سوال
ملیسا تعجب کرد که جیمین میخواد ازش سوال بپرسه
جیمین:از چی میترسی فوبیای چی داری
ملیسا توی برگه نوشت{از سگ میترسم و فوبیای تاریکی دارم }
جیمین:خب ممنون که بهم گفتی
ملیسا رو برگه نوشت{وا خب چیه به عشقم گفتم دیگه}(با لبخند)
جیمین با حرف ملیسا لبخند بزرگی روی لباش نشست
[پرش زمانی به وقتی که جیمین رفت هتل ]
ایسون:جیمین کجا میری
جیمین:به تو ربطی نداره
ویو ایسون💔☮
وقتی جیمین به من این حرف رو گفت خیلی ناراحت شدم و دلم میخواست بهش یه چیزی بگم که جلوی خودم رو گرفتم و به کارم ادامه دادم
تهیونگ:اممم ببخشید ایسون ولی میدونی جیمین کجا رفت با این عجله
ایسون:نه والا منم ازش پرسیدم هیچی بهم نگفت (ایسون جان زر نزن بهت گفت به تو ربطی نداره😒😅)
تهیونگ:اهان
ویو تهیونگ🧡✴
ای وای ریدم با ر دسته دار یادم رفت به جیمین بگم که قراره فردا بریم فرانسه اونجا هم کنسرت داریم خاعک تو سرم بزار زنگ بزنم بهش
/مکالمه ی تهیونگ و جیمین/
جیمین:الو جانم تهیونگ
تهیونگ:الو سلام جیمین
جیمین کجا رفتی
جیمین:اومدم کره چون ملیسا حالش بد شده اوردنش بیمارستان
تهیونگ:جیمین باید بیای فرانسه
جیمین:فرانسه؟؟؟؟ برای چی؟؟؟
تهیونگ:راسیتش من ریدم با ر دسته دار چون بهت نگفتم کمپانی گفت فرانسه هم کنسرت داریم
جیمین:خاک تو سرت الان باید بگی من نمیتونم بیام خوب
تهیونگ:برای چی
جیمین:اخه میدونی ملیسا ........«همه چیز رو براش تعریف کرد»
تهیونگ:اهان خوب اگر اینجوری هست من به کمپانی میگم شاید تاریخ کنسرت رو عوض کردن
جیمین:دستت درد نکنه ممنون کاری نداری خدافظ
تهیونگ:خواهش میکنم نه خدافظ
/پایان مکالمه/
ادامه دارد........
اسکی ممنوع ❌
پرستار:نه راه دیگه ای نیست و یه چیزی دیگه ایشون یه شکی بهش دست داده که اگر تنها باشه خیلی میترسه و بیهوش میشه
جیمین:چشم هیچ وقت تنهاش نمیزارم
ویو جیمین💖
رفتم تو اتاق ملیسا که دیدم داره لباس پرستار رو چنگ میزنه
جیمین:عه چرا داری چنگ میزنی ببخشید خانم واقعا عذر میخوام
پرستار:اشکالی نداره
جیمین سریع دست ملیسا رو گرفت پیشش نشست
جیمین:ششششش اروم باش من اینجام اروم باش
ملیسا به معنی مفهوم سرش رو تکون داد
جیمین:افرین
ملیسا براش توی برگه نوشت {چرا نمیتونم حرف بزنم}
جیمین:هیچی عشقم یه سوال
ملیسا تعجب کرد که جیمین میخواد ازش سوال بپرسه
جیمین:از چی میترسی فوبیای چی داری
ملیسا توی برگه نوشت{از سگ میترسم و فوبیای تاریکی دارم }
جیمین:خب ممنون که بهم گفتی
ملیسا رو برگه نوشت{وا خب چیه به عشقم گفتم دیگه}(با لبخند)
جیمین با حرف ملیسا لبخند بزرگی روی لباش نشست
[پرش زمانی به وقتی که جیمین رفت هتل ]
ایسون:جیمین کجا میری
جیمین:به تو ربطی نداره
ویو ایسون💔☮
وقتی جیمین به من این حرف رو گفت خیلی ناراحت شدم و دلم میخواست بهش یه چیزی بگم که جلوی خودم رو گرفتم و به کارم ادامه دادم
تهیونگ:اممم ببخشید ایسون ولی میدونی جیمین کجا رفت با این عجله
ایسون:نه والا منم ازش پرسیدم هیچی بهم نگفت (ایسون جان زر نزن بهت گفت به تو ربطی نداره😒😅)
تهیونگ:اهان
ویو تهیونگ🧡✴
ای وای ریدم با ر دسته دار یادم رفت به جیمین بگم که قراره فردا بریم فرانسه اونجا هم کنسرت داریم خاعک تو سرم بزار زنگ بزنم بهش
/مکالمه ی تهیونگ و جیمین/
جیمین:الو جانم تهیونگ
تهیونگ:الو سلام جیمین
جیمین کجا رفتی
جیمین:اومدم کره چون ملیسا حالش بد شده اوردنش بیمارستان
تهیونگ:جیمین باید بیای فرانسه
جیمین:فرانسه؟؟؟؟ برای چی؟؟؟
تهیونگ:راسیتش من ریدم با ر دسته دار چون بهت نگفتم کمپانی گفت فرانسه هم کنسرت داریم
جیمین:خاک تو سرت الان باید بگی من نمیتونم بیام خوب
تهیونگ:برای چی
جیمین:اخه میدونی ملیسا ........«همه چیز رو براش تعریف کرد»
تهیونگ:اهان خوب اگر اینجوری هست من به کمپانی میگم شاید تاریخ کنسرت رو عوض کردن
جیمین:دستت درد نکنه ممنون کاری نداری خدافظ
تهیونگ:خواهش میکنم نه خدافظ
/پایان مکالمه/
ادامه دارد........
اسکی ممنوع ❌
۶.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.