تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت¹²
ویو بورام
داشتم با یونا بازی میکردم که یهو یادم اومد فردا آزمون نهایی دانشگاهه..سریع رفتم کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندن..
یونا:ما..مانی..
*جونم عزیزم؟
یونا:چلا نمیای بازی؟
*عزیزم..مامانی فردا امتحان داره..واسه همین باید درس بخونه و نمیتونه باهات بازی کنه.
یونا:پس.. من و ببر پیش بابایی
*نمیشه دخترم..بابایی..رفته مأموریت خارج از کره..وقتی برگشت..میبرمت پیشش.
یونا:ولی مامان..بابایی همین چندروز پیش من و آورد اینجا..بعدش سریع لَفت مامولیت؟
*آره عزیزم..یکم کار براش پیش اومد..رفت..ولی میاد..خیلی زود برمیگرده.
یونا:باشه..پس میشه به دایی جونگکوک بگی بیاد پیشمون؟
*بله که میشه..الان بهش زنگ میزنم بیاد ببرتمون.
گوشیم و برداشتم و زنگ زدم به کوک..اون واقعا یه برادر عالیه.
بوقققق..بووووووووووووق..بووووووو....
الو؟
*سلام!
سلام..بورام چیزی شده؟یونا خوبه؟خودت خوبی؟اون پسره دیگه نیومد؟
*نفس بگییر..نه چیزی نشده من و یونا هم خوبیم سویون هم دیگه نیومد..یونا خیلی دلش میخواد از تنهایی در بیاد..میتونی بیای ما رو ببری یجایی؟
اومممممم..آره..چرا که نه کجا؟
*آهاااان..لطفا ما رو ببر پیش یانگمی اینا..میتونی؟
یانگمی؟آهااان..اوکیه..یه ربع دیگه اونجام آماده باشید.
*مرسی..بای داداشی..
خدافظ
گوشی و قطع کردم و رفتم یونا رو آماده کنم.یه ربع بعدش جونگکوک اومد دنبالمون و رفتیم خونه یانگمی..
ویو یانگهی
داشتم آماده میشدم برم آرامگاه بابام..اوما و دائهجونگ زودتر رفته بودن و قرار بود من و یانگمی و سونهی باهم بریم..یه آرایش ملیح کردم که البته خیلی به چشم نمیومد نمیخواستم هم به چشم بیاد چون عزادار بودم..از پله ها پایین رفتم که یه دختر تقریبا همسنهای خودم دیدم با یه دختر بچه که دستش تو دست اون یکی دختره بود.
÷سلام..ببخشید..شما؟
*م..من..جئونبورام هستم..دوست یانگمی..یانگمی کجاست؟
÷عا..عوو..من یانگهی هستم خواهر دوقلوش..رفته دوش بگیره.بفرمایید بشینید.
*ممنون..چرا سیاه پوشیدین؟
÷آخه امروز سالگرد فوت پدرمه..چهارمین سالگردش..راستی شما..چندسالتونه؟اگه نمیخواین جواب ندید..
*تسلیت میگم..من ۲۱ سالمه و این خانوم کوچولو هم یونای ۵ ساله هست..
÷من یانگهی هستم..کیمیانگهی..۲۱ سالمه....
داشتم حرف میزدم که اون پسره که اونروز یانگمی رو آورد پارک و فکر کنم اسمش جونگکوک یا یچیزی تو این مایه ها بود..اومد تو..
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
🪭🪭
جا نشد بقیهش و پارت بعدی میزارم
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت¹²
ویو بورام
داشتم با یونا بازی میکردم که یهو یادم اومد فردا آزمون نهایی دانشگاهه..سریع رفتم کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندن..
یونا:ما..مانی..
*جونم عزیزم؟
یونا:چلا نمیای بازی؟
*عزیزم..مامانی فردا امتحان داره..واسه همین باید درس بخونه و نمیتونه باهات بازی کنه.
یونا:پس.. من و ببر پیش بابایی
*نمیشه دخترم..بابایی..رفته مأموریت خارج از کره..وقتی برگشت..میبرمت پیشش.
یونا:ولی مامان..بابایی همین چندروز پیش من و آورد اینجا..بعدش سریع لَفت مامولیت؟
*آره عزیزم..یکم کار براش پیش اومد..رفت..ولی میاد..خیلی زود برمیگرده.
یونا:باشه..پس میشه به دایی جونگکوک بگی بیاد پیشمون؟
*بله که میشه..الان بهش زنگ میزنم بیاد ببرتمون.
گوشیم و برداشتم و زنگ زدم به کوک..اون واقعا یه برادر عالیه.
بوقققق..بووووووووووووق..بووووووو....
الو؟
*سلام!
سلام..بورام چیزی شده؟یونا خوبه؟خودت خوبی؟اون پسره دیگه نیومد؟
*نفس بگییر..نه چیزی نشده من و یونا هم خوبیم سویون هم دیگه نیومد..یونا خیلی دلش میخواد از تنهایی در بیاد..میتونی بیای ما رو ببری یجایی؟
اومممممم..آره..چرا که نه کجا؟
*آهاااان..لطفا ما رو ببر پیش یانگمی اینا..میتونی؟
یانگمی؟آهااان..اوکیه..یه ربع دیگه اونجام آماده باشید.
*مرسی..بای داداشی..
خدافظ
گوشی و قطع کردم و رفتم یونا رو آماده کنم.یه ربع بعدش جونگکوک اومد دنبالمون و رفتیم خونه یانگمی..
ویو یانگهی
داشتم آماده میشدم برم آرامگاه بابام..اوما و دائهجونگ زودتر رفته بودن و قرار بود من و یانگمی و سونهی باهم بریم..یه آرایش ملیح کردم که البته خیلی به چشم نمیومد نمیخواستم هم به چشم بیاد چون عزادار بودم..از پله ها پایین رفتم که یه دختر تقریبا همسنهای خودم دیدم با یه دختر بچه که دستش تو دست اون یکی دختره بود.
÷سلام..ببخشید..شما؟
*م..من..جئونبورام هستم..دوست یانگمی..یانگمی کجاست؟
÷عا..عوو..من یانگهی هستم خواهر دوقلوش..رفته دوش بگیره.بفرمایید بشینید.
*ممنون..چرا سیاه پوشیدین؟
÷آخه امروز سالگرد فوت پدرمه..چهارمین سالگردش..راستی شما..چندسالتونه؟اگه نمیخواین جواب ندید..
*تسلیت میگم..من ۲۱ سالمه و این خانوم کوچولو هم یونای ۵ ساله هست..
÷من یانگهی هستم..کیمیانگهی..۲۱ سالمه....
داشتم حرف میزدم که اون پسره که اونروز یانگمی رو آورد پارک و فکر کنم اسمش جونگکوک یا یچیزی تو این مایه ها بود..اومد تو..
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
🪭🪭
جا نشد بقیهش و پارت بعدی میزارم
۲.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.