دختر خوانده ی هیولا پارت چهل
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت چهل•••
"آریانا"
اخم کرده بودم و خودم روی صورتم احساسش میکردم.
داشتم به این فکر میکردم.. که امروز کی میاد جلسه ی اولیا.. شدو میاد.. یا هیشکی نمیاد....
نفس عمیقی میکشم، سکوت میکنم و به حرفای مارگارت و جولی گوش میدم.
"الیزابت"
آروم آروم... کیفمو میزارم جلوی پام و میشینم روی صندلی.
صدایی توی ذهنم تکرار میکنه:(تو یه هیولایی دختر! کل کلاس ازت میترسن. میبینی؟ اینا یه زمان دوستات بودن. میبینی یا حماقت زیاد جلوی چشماتو گرفته و کورت کرده؟)
ولی کدوم حماقت.. ساده بودن من دست خودم نبود. نباید بهشون اعتماد میکردم...
امروز ورزش داشتیم و خداروشکر درس موردعلاقه ام بود.
یکی اروم گفت: نگران نباش. نمیتونن هیچی بگن!
سرمو میچرخونم و به دختری که پشت سرم نشسته، با تعجب نگاه میکنم.
•••پارت چهل•••
"آریانا"
اخم کرده بودم و خودم روی صورتم احساسش میکردم.
داشتم به این فکر میکردم.. که امروز کی میاد جلسه ی اولیا.. شدو میاد.. یا هیشکی نمیاد....
نفس عمیقی میکشم، سکوت میکنم و به حرفای مارگارت و جولی گوش میدم.
"الیزابت"
آروم آروم... کیفمو میزارم جلوی پام و میشینم روی صندلی.
صدایی توی ذهنم تکرار میکنه:(تو یه هیولایی دختر! کل کلاس ازت میترسن. میبینی؟ اینا یه زمان دوستات بودن. میبینی یا حماقت زیاد جلوی چشماتو گرفته و کورت کرده؟)
ولی کدوم حماقت.. ساده بودن من دست خودم نبود. نباید بهشون اعتماد میکردم...
امروز ورزش داشتیم و خداروشکر درس موردعلاقه ام بود.
یکی اروم گفت: نگران نباش. نمیتونن هیچی بگن!
سرمو میچرخونم و به دختری که پشت سرم نشسته، با تعجب نگاه میکنم.
۲.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.