p16
ویو ته
احساس کردم ات حالش بده براش بستنی خریدم
ته: حالت بهتره؟
ات: اره اونم به مامانش رفته ولی عمه منظوری نداشت اما یونا از من بدش میاد شاید چون جای اونو به عنوان دختری که بهش نزدیکه گرفتم
ته: نه ات اینجوری نیست من احساسی فراتر لز اونچیزی که فکر میکنی بهت دارم (ذهن ته: بفهم الاغ دوست دارم)
ات: ممنون اوپا
ته: رسیدیم برو استراحت کن فردا با هم میریم واسه ناهار یه رستوران نزدیک کتابخونه هست که خیلی پر طرفداره
ات: باشه شب بخیر
ته: زیاد بهش فکر نکن
ات: خیالت راحت
ویو ات
رفتم آرایشم پاک کردم لباسمو عوض کردم یه روتین پوستی انجام دادم و رفتم تو تختم به حرفای یونا فکر کردم شروع کردم به اشک ریختن خوب به نظرم یونا خیلی رک و پوست کنده حقیقتو تو زندگیم مشخص کرد من نباید تو زندگی ته دخالت کنم تو همین فکر بودم که خوابم برد
بورام: شیشش خوابیده انگار خیلی ناراحت بوده صورتش پر اشک
لولا: منم جای ات بودم فکر خودکشـ...
بورام: عه زبونتو گاز بگیر ات از این فکرا به سرش نمیزنه
ریا: شیطونه میگه برم اون یونا عوضی رو بگیرم
بورام: عه بسه
لولا: اون دانشجو پزشکیه و یه سال از خودمون بزرگ تره چقدر بد جنس
ریا: اگه یه بار دیگه نزدیک ات بشه
بورام: بسه دیگه ولی خودمونیما ته یه جوری به یونا نگاه کرد انگار داره از عشقش دفاع میکنه
لولا: بسه بریم بخوابیم
ولی ههمون یه یونا تو زندگیمون داریم غیر از اینه؟
احساس کردم ات حالش بده براش بستنی خریدم
ته: حالت بهتره؟
ات: اره اونم به مامانش رفته ولی عمه منظوری نداشت اما یونا از من بدش میاد شاید چون جای اونو به عنوان دختری که بهش نزدیکه گرفتم
ته: نه ات اینجوری نیست من احساسی فراتر لز اونچیزی که فکر میکنی بهت دارم (ذهن ته: بفهم الاغ دوست دارم)
ات: ممنون اوپا
ته: رسیدیم برو استراحت کن فردا با هم میریم واسه ناهار یه رستوران نزدیک کتابخونه هست که خیلی پر طرفداره
ات: باشه شب بخیر
ته: زیاد بهش فکر نکن
ات: خیالت راحت
ویو ات
رفتم آرایشم پاک کردم لباسمو عوض کردم یه روتین پوستی انجام دادم و رفتم تو تختم به حرفای یونا فکر کردم شروع کردم به اشک ریختن خوب به نظرم یونا خیلی رک و پوست کنده حقیقتو تو زندگیم مشخص کرد من نباید تو زندگی ته دخالت کنم تو همین فکر بودم که خوابم برد
بورام: شیشش خوابیده انگار خیلی ناراحت بوده صورتش پر اشک
لولا: منم جای ات بودم فکر خودکشـ...
بورام: عه زبونتو گاز بگیر ات از این فکرا به سرش نمیزنه
ریا: شیطونه میگه برم اون یونا عوضی رو بگیرم
بورام: عه بسه
لولا: اون دانشجو پزشکیه و یه سال از خودمون بزرگ تره چقدر بد جنس
ریا: اگه یه بار دیگه نزدیک ات بشه
بورام: بسه دیگه ولی خودمونیما ته یه جوری به یونا نگاه کرد انگار داره از عشقش دفاع میکنه
لولا: بسه بریم بخوابیم
ولی ههمون یه یونا تو زندگیمون داریم غیر از اینه؟
۶.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.