کوک : تا اینکه بالاخره رسیدیم پیاده شدیم و ماشینو دادم را
کوک : تا اینکه بالاخره رسیدیم پیاده شدیم و ماشینو دادم راننده تا پارک کنه رفتیم تو دیدم بیوم سوک و چان مین دارن برام دست تکون میدن رفتیم سمتشون
بیوم سوک : خیلی وقته ندیدیمت پسر چخبر
چان مین : راست میگه اما قبلش این خانوم زیبا کیه معرفی نمیکنی
کوک : دوستمه
بیوم سوک : سلام من بیوم سوکم
ات : سلام منم ات هستم خوشبختم
چان مین : منم چان مین هستم
ات : خوشبختم
هوانگ مین سو ( دوست دختر بیوم سوک ) : سلام من هوانگ مین سوم دوست دختر بیوم سوک
لی چان شین ( دوست دختره چان مین ) : منم لی چان شینم دوست دختره چان مین
ات و کوک: خوشبختم
چان مین : بشینید بچه ها کوک چی میخوری
کوک : من ویسکی میخوام
چان مین رو به ات : و شما
ات : آب
چان مین : مطمئنی
ات : آره مرسی
ات ویو : یه چند ساعتی میشد که اونجا بودیم حالم زیاد خوب نبود آروم دم گوش کوک گفتم
من زیاد حالم خوب نیس میشه بریم
کوک : آره حتما بچه ها ما دیگه میریم
ات ویو : از همه خدافظی کردیمو رفتیم تو راه بودیم که کم کم از خستگی خوابم برد
کوک : دیدم ات خوابش برده زردم کنار تا گردنشون درست کنم که سرش افتار رو پام یه نگاه ریزی بهش کردمو آروم مو هاشو نوازش کردم کم کم رفتم پایین تا رسیم به لباش خیلی نرمو خوردنی بود نا خودآگاه خواستم ببوسمش که بیدار شد
ات : هیی چی کار میکنی ؟
کوک : راستش من عاشقت شدم میدونم شاید باور نک که یهو یه چیز نرم روی لبام حس کردم
ات : بیدار شدم دیدم داشت منو تو خواب میبوسید ازش پرسیدن داری چی کار میکنی که گفت عاشقمه و منم لبمو کوبوندم رو لباش
بد از چن مین از هم جدا شیم
ات : ولی من بیشتر دوست دارم
کوک : ینی الان قبول کردی بیبیم شی
ات : اهوم ، از رو پاش بلند شدم از خجالت سرخ شده بودم که ......
بیوم سوک : خیلی وقته ندیدیمت پسر چخبر
چان مین : راست میگه اما قبلش این خانوم زیبا کیه معرفی نمیکنی
کوک : دوستمه
بیوم سوک : سلام من بیوم سوکم
ات : سلام منم ات هستم خوشبختم
چان مین : منم چان مین هستم
ات : خوشبختم
هوانگ مین سو ( دوست دختر بیوم سوک ) : سلام من هوانگ مین سوم دوست دختر بیوم سوک
لی چان شین ( دوست دختره چان مین ) : منم لی چان شینم دوست دختره چان مین
ات و کوک: خوشبختم
چان مین : بشینید بچه ها کوک چی میخوری
کوک : من ویسکی میخوام
چان مین رو به ات : و شما
ات : آب
چان مین : مطمئنی
ات : آره مرسی
ات ویو : یه چند ساعتی میشد که اونجا بودیم حالم زیاد خوب نبود آروم دم گوش کوک گفتم
من زیاد حالم خوب نیس میشه بریم
کوک : آره حتما بچه ها ما دیگه میریم
ات ویو : از همه خدافظی کردیمو رفتیم تو راه بودیم که کم کم از خستگی خوابم برد
کوک : دیدم ات خوابش برده زردم کنار تا گردنشون درست کنم که سرش افتار رو پام یه نگاه ریزی بهش کردمو آروم مو هاشو نوازش کردم کم کم رفتم پایین تا رسیم به لباش خیلی نرمو خوردنی بود نا خودآگاه خواستم ببوسمش که بیدار شد
ات : هیی چی کار میکنی ؟
کوک : راستش من عاشقت شدم میدونم شاید باور نک که یهو یه چیز نرم روی لبام حس کردم
ات : بیدار شدم دیدم داشت منو تو خواب میبوسید ازش پرسیدن داری چی کار میکنی که گفت عاشقمه و منم لبمو کوبوندم رو لباش
بد از چن مین از هم جدا شیم
ات : ولی من بیشتر دوست دارم
کوک : ینی الان قبول کردی بیبیم شی
ات : اهوم ، از رو پاش بلند شدم از خجالت سرخ شده بودم که ......
۱۲.۹k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.