ملکه قلب یخیم(پارت ³5)
دیانا:ارسلان من وسایلمو جمع کردم
ارسلان:اوکی پس بیا بریم
دیانا:آهان راستی وایسا برم اون کاپ کیکایی که درست کردم رو بیارمم
ارسلان:هعییی،برو
دیانا:وایسا زود میام
ارسلان :باشه
.
دیانا:درا رو قفل کردی
ارسلان:آره
دیانا: کلیدای اضافی رو آوردی
ارسلان:آره
دیانا : امم
ارسلان:همچی رو انجام دادم،نیکا و متین منتظرم بیا بریم
دیانا:اوکی
ارسلان:از دست تو
دیانا:عههه
.....
نیکا:سلاممم
دیانا:سلام عجقممم
متین:سلام داداش
ارسلان:سلام خر،خوب زنگ نمیزنی
متین:ببخشید
ارسلان:بریم؟
نیکا:بریممم
متین:بقیه بچه ها چی؟
ارسلان:ممد و پانیذ و مهراب و مهشاد باهم میان
متین:پس رضا و عسل؟
ارسلان:اونا هم خودشون میان
نیکا:کاشکی ارسلان به امیر و آتوسا هم میگفتی بیاننن
ارسلان:راس میگی ها،ولی یادم رفت
دیانا: انشالله بار بعدی
ارسلان:مهگل داره زنگ میزنه
دیانا:خب جواب بده
ارسلان:بعدن زنگ میزنم
دیانا:اوکی
شب دوباره براتون میزارم پس رگباری حمایت کنید:))
#رمان
#ملکه_قلب_یخیم
ارسلان:اوکی پس بیا بریم
دیانا:آهان راستی وایسا برم اون کاپ کیکایی که درست کردم رو بیارمم
ارسلان:هعییی،برو
دیانا:وایسا زود میام
ارسلان :باشه
.
دیانا:درا رو قفل کردی
ارسلان:آره
دیانا: کلیدای اضافی رو آوردی
ارسلان:آره
دیانا : امم
ارسلان:همچی رو انجام دادم،نیکا و متین منتظرم بیا بریم
دیانا:اوکی
ارسلان:از دست تو
دیانا:عههه
.....
نیکا:سلاممم
دیانا:سلام عجقممم
متین:سلام داداش
ارسلان:سلام خر،خوب زنگ نمیزنی
متین:ببخشید
ارسلان:بریم؟
نیکا:بریممم
متین:بقیه بچه ها چی؟
ارسلان:ممد و پانیذ و مهراب و مهشاد باهم میان
متین:پس رضا و عسل؟
ارسلان:اونا هم خودشون میان
نیکا:کاشکی ارسلان به امیر و آتوسا هم میگفتی بیاننن
ارسلان:راس میگی ها،ولی یادم رفت
دیانا: انشالله بار بعدی
ارسلان:مهگل داره زنگ میزنه
دیانا:خب جواب بده
ارسلان:بعدن زنگ میزنم
دیانا:اوکی
شب دوباره براتون میزارم پس رگباری حمایت کنید:))
#رمان
#ملکه_قلب_یخیم
۶.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.